مقالات

«جمهوری ایرانی» و بذله‌گویی‌هایی باستانگرایان

کنش افراد در زمینه‌ی وطن‌دوستی به گونه‌های مختلفی است. از بی‌تفاوتی گرفته، تا علاقه‌ی افراطی(خودخواهانه) و غیره. اکثر انسان‌ها نسبت به وطن خود احساس تعلق و دوستی دارند، لیکن برخی در این زمینه از حد خارج شده‌اند و چنان از شور و حماسه لبریزند که هرچند پاک و مینوی است را از آن ایران می‌دانند و هرچه زشت و ناهنجار است را غیرایرانی می‌پندارند[۱]. هرچند کسانی هم هستند که دم از میهن‌دوستی می‌زنند و سر در آخور دشمنانِ این سرزمین دارند.

آنچه در ادامه می‌آید گفتاری چند، پیرامون جریانات باستانگرای افراطی و آرمان موهوم «جمهوری ایرانی» است. به راستی چه وجه اشتراکی میان «جمهوریت و ایرانی‌گرایی» با «جریانات باستانگرا» وجود دارد؟ در پاسخ باید نکته‌ای را به عنوان مقدمه بیان نمود و آن اینکه «باستانگرایان افراطی» را می‌توان از روی شعارهای ضدعربی و حتی ضداسلامی به راحتی شناخت. این گرو‌ه‌ها هرچند تفکرات مختلف و بعضاً ضد و نقیضی دارند، اما دراین مورد که «هرچه از عرب و متعلق به عرب است، باید از ایران محو شود» اشتراک دارند.

مسئله جمهوریت؛ باید توجه داشت که یونان باستان پرچم‌دار دموکراسی در جهان باستان است. هرچند این دموکراسی پیش‌نمونه‌ای از دموکراسی امروز شمرده می‌شود، اما وجود مجامع تصمیم‌گیری در جامعه‌ی یونانی به راحتی در متون تاریخی قابل مشاهده است. حتی شاه نیز توسط بزرگان و به صورت رأی‌گیری انتخاب می‌شد[۲]. بعدها با گذر زمان، نقش مردم یونانی در انتخاب حاکمان و سران پررنگ‌تر شد. چنانکه همه‌ی آزادمردان حق رأی دادن و اظهار نظر داشتند[۳]. در سویی دیگر در تاریخ ایران باستان، هیچ‌گاه «حکومت دموکراتیک» و «جمهوریت» موضوعیت نداشت. حکومت‌های ایرانی همواره به صورت «پادشاهی» آن هم به شیوه‌ی موروثی بود. در سرتاسر تاریخ ایران باستان، ابداً «همه‌پرسی» و هیچ گونه «رأی‌گیری» و «مشارکت مردم» را شاهد نیستیم. حتی بنابر منابع تاریخی، شاهپور دوم (پادشاه ساسانی) به حکومت رسید، در حالیکه نوزاد یا خردسال بود[۴]. تنها به این علت که خون شاهی در رگ‌هایش بود! حال چگونه است که باستانگرایان، تاریخ و تمدن خود را دور انداخته و نسخه‌ای غربی برای خود می‌پیچند؟ اگر فرهنگ و تمدن خود را بی‌نیاز از غیر می‌پندارند، پس چرا «جمهوری ایرانی» را آرمان خود قرار داده‌اند؟

گذشته از اینکه عبارت «جمهوری ایرانی» واژه‌ای عربی است! این جریانات اگر از «عرب و هرچه متعلق به عرب است» نفرت دارند، پس چرا آرمان خود را با الفاظ و عبارات عربی بیان می‌کنند؟ بنابر فرهنگنامه‌ها، «جمهور» واژه‌ای عربی به معنی گروه، جماعت مردم و… است[۵] و «جمهوری» نیز به معنی «منسوب به جمهور» است که اشاره به شیو‌ه ای از مدیریت اجتماعی است[۶]. گذشته از اینکه «جمهور» و «جمهوری» واژگانی عربی هستند، باید دانست که لفظ «ایران» هم یک تلفظ عربی است! از آن‌جایی که در عصر ساسانیان، نام این سرزمین به صورتِ إران (Eran) تلفظ می‌شد. زبان‌شناسان تردید ندارند که تلفظِ «ایــــران» از زمان فتح این سرزمین به دست عرب جا افتاد و هنوز هم مردمان این سرزمین، نام کشور خود را به صورت عربی تلفظ می‌کنند[۷].

در پایان نیز باید گفت که این اشخاص در ادعای ایران‌دوستی نیز دروغگو هستند، چه اینکه ایرانِ امروز به برکت اسلام و مکتب اهل بیت برقرار است. نه زرتشتی‌گری، نه مسیحیت و نه بی‌دینی (لامذهبی) هیچ‌یک نمی‌توانند به اندازه‌ی مکتب حسین (علیه السلام) شور و شوق مقابله با استعمار و ستم را در وجود انسان‌ها شعله ور سازد. همان گونه که در خاطرات همفر (جاسوس بریتانیا در ممالک اسلامی)، فصل هفتم، بند ۳ و دیگر بخش‌ها آمده است که یکی از مهم‌ترین برنامه‌های بریتانیا برای درهم شکستن ملت‌های خاورمیانه باید این باشد که مذاهب باستانی ایران و مصر تقویت شود، تا از این طریق اسلام تضعیف گردد. همچنین شبهه افکنی علیه اسلام، و تحریک احساسات ملی‌گرایانه نیز باید در دستور کار قرار گیرد، تا امت اسلامی دچار تفرقه گشته و به زانو درآید[۸]. همانگونه که هنری کسینجر (Henry Kissinger) از مقامات ارشد ایلات متحده امریکا و از بزرگترین سیاستمداران و نظریه پردازان جهان بیان کرده است که ایران امروز در حال احیای امپراتوری بزرگ ایران باستان، با برچسب «شیعه» است[۹]. به راستی جریان باستانگرایی اگر در پی احیای تمدن مورد ادعای خود است، پس چرا به دنبال تضعیف اسلامیت نظام می‌گردد؟ از همین جا روشن می‌شود که جریان باستان‌گرایی، با آن حجم وسیع تناقضات عقیدتی و رفتاری، سر در آخور چه کسانی دارد. این جریان با سوء استفاده از نام کسانی چون زرتشتِ پاک و کورش هخامنشی، سعی در پیاده‌ساز اهداف استعماری غرب دارد. تا باشد که همگان به هوش باشند.

 

پی‌نوشت:

[۱]. عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۸۱. ص ۲۰

[۲]. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج ۲ (یونان باستان)، مترجم: سهیل آذری، ویراست دوم، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۸. ص ۶۴

[۳]. ویل دورانت، همان، ص ۱۴۵-۱۴۶

[۴]. مری بویس، زرتشتیان, باورها و آداب دینی آن‌ها، ترجمه ع.بهرامی، ویراست دوم، تهران: انتشارات ققنوس، ۱۳۹۱. ص ۱۴۹

[۵]. فرهنگ فارسی عمید، تهران: مؤسسه انتشارات امیر کبیر، ۱۳۸۷. ص ۴۷۰

دکتر خلیل جُرّ، فرهنگ لاروس، ترجمه سید حمید طبیبیان، تهران: مؤسسه انتشارات امیر کبیر، ۱۳۸۶. ج ۱ ص ۷۶۷

[۶]. فرهنگ فارسی عمید، همان، ص ۴۷۰

دکتر خلیل جُرّ، همان، ج ۱ ص ۷۶۷

[۷]. بنگرید به «ایران؛ گل‌واژه‌ای به سَـبکِ عربی»

[۸]. خاطرات همفر، ترجمه محسن مؤیدی، تهران: انتشارات اساطیر. ۱۳۸۶. ص ۸۳-۸۷-۹۲

[۹]. بنگرید به «خشم باستانگرایان افراطی از سخنان هِنری کیسینجر»

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن