مقالات

تازش انوشیروان به روم از نگاه شاهنامه

شاهنامه ماجرای حمله انوشیروان به روم را با جزئیاتی قابل توجه بیان کرده است که در ادامه بخش هایی از آن خواهد آمد. جنگ های ایران و روم طی سالیان متمادی و در چندین مرحله صورت گرفت. لیکن قبل از ورود به بحث می بایستی نکته ای بیان گردد و آن اینکه بر اساس منطق انوشیروان، مخالفین و منتقدین و حتی کسانی که وی را دوست نمی داشتند، از نژاد اهریمن  و سزاوار اعدام شمرده می شدند. [۱] و اما بعد…

پس از مرگ قیصر روم ( امپراتور ژوستینین) فرزند وی به حکومت رسید. در آن زمان که انوشیروان به کهنسالی رسیده بود، نامه ای ظاهراً دوستانه و حاوی پند واندرز برای جانشین قیصر فرستاد. در یکی از بندهای نامه، انوشیروان چنین نوشت که «چه قیصر چه خاقان چو آمد زمان ، بخاک اندر آرد سرش بی گمان…» و در ادامه به او گفت که در صورت نیاز به کمک، حاضر است به رومیان یاری رساند:

شنیدم که بر نامور تخت اوى

نشستى بیاراستى بخت اوى‏

ز ما هرچ باید ز نیرو بخواه

ز اسب و سلیح و ز گنج و سپاه [۲]

امپراتور جوان روم پس از خواندن نامه گمان کرد که انوشیروان در پی تحقیر اوست. لذا پاسخی تند و سراسر درشتی به انوشیروان نوشت و گفت:

بدو گفت قیصر نه من چاکرم

نه از چین و هیتالیان کهترم

 

زمهتر سبک داشتن ناسزاست

اگر شاه تو برجهان پادشاست … [۳]

انوشیروان پس از شنیدن این سخن عصبانی شد و قسم یاد کرد که مملکت روم را به آتش بکشد و هرآنچه می تواند در «به خاک و خون کشیدن» سرزمین رومیان دریغ نورزد:

کنم زین سپس روم را نام شوم

برانگیزم آتش زآباد بوم

بیزدان پاک و بخورشید و ماه

به آذرگشسپ و بتخت و کلاه

دگر هرچه در پادشاهی اوست

ز گنج کهن برکند گاو پوست

نساید سرتیغ ما را نیام

مگر دل ز رومی رسانم بکام [۴]

انوشیروان چنین گفت: «من از این پس روم را شوم مى‏ خوانم و از آن سرزمین آباد، آتش برمى‏ انگیزانم. سوگند به یزدان پاک و خورشید و ماه و به آذرگشسپ و تخت و تاج، که همه گنج هاى کهن آن پادشاهى را در پوست هاى گاو پر مى‏ کنم و از این پس دیگر تیغ من در نیام نخواهد رفت مگر این که دل خود را از رومى به کام رسانده باشم.»[۵] حمله انوشیروان به روم آغاز می گردد و سپاهیان ساسانی همچون دریایی مواج به روم می تازند:

سپاهی گذشت از مداین بدشت

که دریای سبز اندرو خیره گشت [۶]

وقتی قیصر روم خبر حمله ایرانیان به روم را شنید سپاهی برای دفاع آماده کرد. در ادامه جنگی سخت در منطقه حلب رخ داد. که به کشته شدن بسیاری انجامید و در نهایت رومیان مجبور به تسلیم شدند. [۷] و متعهد شدند هر ساله به دولت ساسانیان باج و خراج دهند. انوشیروان نیز رو به آن ها چنین گفت:

کسی کو بگردد ز فرمان ما

به پیچد دل از رای و پیمان ما

از آباد بومش برآریم خاک

ز گنج و زلشکر نداریم باک [۸]

قبل از این ماجرا نیز انوشیروان علیه رومیان پیمان شکنی کرده؛ به سرزمینِ آنان حمله کرده بود.[۹] در اثر تازش انوشیروان به روم درگیری و جنگ آغاز می شود. شاهنامه نیز دستاورد این نبرد را چنین بیان می دارد:

بخون آب داده همه تیغ را

بدان تیغ برنده مر میغ را

بهر سو ز رومی تلی کشته بود

وگر خسته از جنگ برگشته بود [۱۰]

آری…! سپاهیان ساسانی شمشیر هایشان را با خون رومیان آب دادند. آن چنانکه هر سو کوهی از اجساد کشته شدگان رومی دیده می شد! آنگاه اندک بازمانده ی لشکریان رومی عقب نشینی کردند و به دژی پناه بردند. این دژ نیز به دست انوشیروان اشغال شد. مردم به سوی انوشیروان آمدند و به قتل عام بی گناهان اعتراض کردند و سپس تقاضای بخشش نمودند:

ازان دژ و آن شارستان مرد و زن

بدرگاه کسری شدند انجمن

که ایدر زجنگی سواری نماند

درین شارستان نامداری نماند

همه خسته و کشته شد بیگناه

گه آمد که بخشایش آید زشاه [۱۱]

در یکی از مراحل ابتدایی این تازش نیز انوشیروان شهر آباد رومی را ویران نموده و بسیاری از رومیان را سر برید آن چنان که سراسر آن دژ پر از سرها و پاهاى بریده شده بود:

بگرد حصار اندر آمد سپاه

ندیدند جایى بدرگاه راه‏

برو ساخت از چار سو منجنیق

بپاى آمد آن باره جاثلیق‏

بر آمد ز هر سوى دژ رستخیز

ندیدند جایى گذار و گریز

چو خورشید تابان ز گنبد بگشت

شد آن باره ی دژ بکردار دشت‏

خروش سواران و گرد سپاه

ابا دود و آتش بر آمد بماه‏

همه حصن بى ‏تن سر و پاى بود

تن بى ‏سرانشان دگر جاى بود [۱۲]

مردم بی گناه از سر درماندگی می گریستند و ناله سر می دادند، لیکن انوشیروان هرآنچه مردمان داشتند را غارت کرد. وی در هنگام قتل عام و در حین چپاول به هیچ کس رحم نکرد :

غو زینهارىّ و جوش زنان

بر آمد چو زخم تبیره زنان

ازیشان هرآنکس که پرمایه بود

به مردی و گنجش گرانمایه بود

ببستند و بر پیل کردند بار

خروش آمد و ناله ی زینهار

نبخشود برکس بهنگام رزم

نه بر گنج دینار هنگام بزم [۱۳]

آری انوشیروان در ادامه تجاوز به خاک روم، به دژی دیگر رسید که پر بود از گنجینه ها. انوشیروان نیز دستور داد تا دژ را تیرباران کردند و آنجا را به آتش کشیدند و هر آنچه توانستند غارت کردند:

بفرمود تا تیر باران کنند

هوا چون تگرگ بهاران کنند

[بمردی سران باره را بستدند

به شهر و به دژ آتش اندر زدند

یکی جانور خود زلشکر نماند

بدان بوم و برخار و خاور نماند]

همه گنج قیصر بتاراج داد

سپه را همه بدره و تاج داد

برآورد ازان شارسان رستخیز

همه برگرفتند راه گریز [۱۴]

گرچه در اثر تضرّع زنان و کودکان باقی مانده، انوشیروان بخشی از اموال غارت شده را برای بازماندگان این جنایت باقی گذاشت! پس از این تازش، قیصر روم از انوشیروان ترسید و تسلیم شد و گنج بسیاری به عنوان باج به انوشیروان داد. فردوسی از قول قیصر می گوید:

بیاوردم اینک همه گنج روم

که روشن روان بهتر از گنج و بوم [۱۵]

در ادامه حال انوشیروان را بیان می دارد:

چو بشنید ازو این سخن شهریار

دلش گشت خرم چو باغ بهار

پذیرفت ازو هرچه آورده بود

اگر بدره ی زرّ و گر برده بود [۱۶]

انوشیروان طلای بسیار به همراه بردگان از امپراتور روم غنیمت گرفت و قرار شد که قیصر هر ساله به انوشیروان مقداری معیّن باج دهد. این بود آنچه حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه از کرامات و دادگری ها و فرّ و شکوه انوشیروان بیان داشت !

برای اطلاعات بیشتر می توان به شرح شاهنامه اثر استاد اقبال یغمائی [۱۷] و نیز پژوهش دکتر میترا مهرآبادی [۱۸] مراجعه نمود.

پی‌نوشت :

[۱]. نگاه کنید به مقاله « منطق انوشیروان در مواجهه با دگراندیشان و منتقدین »

[۲]. شاهنامه فردوسی ، بر اساس نسخه چاپ مسکو ، ناشر: مؤسسه نور ، تهران ، ص ۱۱۴۷ ، بیت ۴۱۶۳۰-۴۱۶۳۳

[۳]. همان ، ص ۱۱۴۸ ، بیت ۴۱۶۵۴

[۴]. همان ، ص ۱۱۴۸ ، بیت ۴۱۶۷۰ به بعد…

[۵]. میترا مهرآبادی ، شاهنامه کامل فردوسی به نثر پارسی ، انتشارات روزگار ، تهران ، ج ۳، ص ۴۲

[۶]. شاهنامه فردوسی ، بر اساس نسخه چاپ مسکو ، ناشر: مؤسسه نور ، تهران ، ص ۱۱۴۸ ، بیت ۴۱۶۷۶

[۷]. همان ، ص ۱۱۵۰ به بعد ، در فهرست: “آمدن فرستادگان قیصر نزد نوشین روان با پوزش و بشار” ، از بیت ۴۱۷۵۰

[۸]. همان ، ص ۱۱۵۱ ، بیت ۴۱۷۷۵- ۴۱۷۷۶

[۹]. نگاه کنید به مقاله « پیمان شکنی های متعدّد انوشیروان در تازش به روم »

[۱۰]. شاهنامه فردوسی ، بر اساس نسخه چاپ مسکو ، ناشر: مؤسسه نور ، تهران ، ص ۱۰۵۲ ، بیت ۳۸۱۴۹-۳۸۱۵۱

[۱۱]. همان ، ص ۱۰۵۳ ، بیت ۳۸۱۷۴- ۳۸۱۷۶

[۱۲]. همان ، ص ۱۰۵۲-۱۰۵۱ ، بیت ۳۸۱۱۴-۳۸۱۱۹

[۱۳]. همان ، ص ۱۰۵۲ ، بیت ۳۸۱۲۰-۳۸۱۲۴

[۱۴]. همان ، ص ۱۰۵۲ ، بیت ۳۸۱۲۸-۳۸۱۳۱

[۱۵]. همان ، ص ۱۰۵۵ ، بیت ۳۸۲۴۵

[۱۶]. همان ، ص ۱۰۵۵ ، بیت ۳۸۲۴۷-۳۸۲۴۶

[۱۷]. اقبال یغمائی ، زگفتار دهقان (شاهنامه به نظم و نثر) ، انتشارات توس ، تهران ، ص ۵۷۶-۵۷۸

[۱۸]. میترا مهرآبادی ، شاهنامه کامل فردوسی به نثر پارسی ، نشر روزگار ، تهران ، ص ۲۵۴-۲۶۶ و ۴۲۳-۴۲۹

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن