توهم رقص باستانی
مدتی پیش متنی در شبکههای اجتماعی منتشر شد که حاوی نکاتی بس عجیب بود. هنگامی که آن را خواندم، به نظرم سخنانی نابخردانه و برآمده از توهمات ذهنی یک بیمار بود. چنانکه آن را لایق پاسخ دادن هم نیافتم. لیکن به اصرار برخی از دوستان و یاران، بر آن شدم پاسخی بر آن بنویسم. البته هدف تنها روشن شدن حقایق است و ابداً در پی بیدار نمودنِ نااهلان و نابخردان نیستم. چه اینکه هدایت آنان بر عهده خداست و آنچه او صلاح بداند همان خواهد شد.
متن چنین بود:
پیش از یورش اعراب باران میآمد، میرقصیدیم. باد میوزید به خرمن گاه میریختیم و میرقصیدیم. تابستان میشد جشن میگرفتیم و میرقصیدیم. زمستان میشد جشن میگرفتیم و میرقصیدیم. زمینهای کشاورزی را درو میکردیم، میرقصیدیم. زمینها را میکاشتیم، میرقصیدیم. دفع بلا میخواستیم بکنیم، جشن میگرفتیم. برج آغاز میشد میرقصیدیم. برج پایان میشد میرقصیدیم… خلاصه جشن بود و رقص بود و زندگی بود و خنده بود و شادی. تیرگان بود و مهرگان بود و آبانگان و آذرگان و بهمنگان و اسفندگان و فروردگان و اردیبهشتگان و خردادگان. سده بود و سوری و سروش…!
اعراب که آمدند سراسر گریه شدیم! باران میآید بغض گلویمان را میگیرد و به یاد عذاب قبر اشک در چشمانمان حلقه میزند. باد که میآید وحشت میکنیم و قیامت در ذهنمان تجلی میکند و نماز وحشت میخوانیم! همهی سال را گریه بر رخسار خود میبندیم و به هر سال مرگ یک نفرعزا را بر دلها و لبهایمان مینشانیم. ما را چه شده؟ اتماس تفکر!
پاسخ:
– این متن در درجه اول پر است از ادعاهایی که هیچ سند و مدرک و دلیلی بر آن اقامه نشده است. و این یک روند تقریبا همیشگی در سخنانِ باستانگرایان است که برای سخن خود، رفرنس ارائه نمیکنند (و عجیب اینکه اگر کسی سخنانِ بیپایه و اساس آنان را نپذیرد، با انواع توهینها و فحاشیها به مصاف او میروند و این خود نشانگر توحّش رفتاری و عدم تعادل فکری جماعتِ باستانگرا است.)
– در پایان متن، نویسنده از مخاطب خود التماس تفکر کرده است. لیکن در ادامه خواهیم دید که این متن بر پایه بیفکری نوشته شده است و نویسنده، خود ابتداییترین مبنای تفکر که ارائه سند و دلیل است را نقض کرده است.
– در مراسم دینی زرتشتی، دعا و نیایش خوانده میشد.[۱] همانگونه که واژه «جشن» هم از ریشه «یزشن/یسن» به معنی نیایش و مراسم پرستش است.[۲] آنهم دعاهایی که هیچ جذابیتی برای طبع سالم ندارد. که نمونه بارز این دعاها را میتوان در ستایش روان گاو مقدس (گئوش اوروان) دید که از ادعیه و نیایشهای مشهور اوستایی (گاتهایی) است.[۳] به هر روی، بعضاً رقص و ساز و دهل نیز در این مراسم به کار میرود، ولی جشن در ادبیات زرتشتی لزوماً به معنی رقص و شادی نبوده، بلکه به مطلقِ مراسمِ نیایش، جشن گفته میشود. مثلاً در ایران باستان، حتی مجلس ختم (پرسه) هم “جشن” نامیده میشد.[۴] عجیبتر اینکه شرکت در برخی از این جشنها (مراسمهای پرستش) اجباری بود! و مردم مجبور بودند که کارهایشان را تعطیل و در این جشنها شرکت کنند.[۵]
– به نظر میرسد، شخصی که متن فوق را طرح کرده است، عقده رقص و حرکات موزون داشته است که این چنین شب و روز در پی رقصیدن است و چون چنین چیزی در عالم واقع، رخ نمیدهد، آن را توهمات و تخیلات خود شبیهسازی نمود. وی در آن متن ادعا کرده است که همه وقت، شادی و نشاط بود. لیکن باید دانست که حقیقت غیر این است. اوستا را که بخوانیم و نیز شاهنامه را، موارد بسیاری از رنج و آه و ناله مردمان ایرانی را میشنویم. نه فقط انسانها، بلکه ایزدان نیز از غم و اندوه و رنج، تهی نبودند.[۶] باید قبول کنیم که در ایران باستان نیز سختها و رنجهای فراوان در کنار فقر و نداری وجود داشته، مردم زحمتکش و رنجدیده همواره میبایستی حاصل دسترنج خود را به اربابان میدادند تا دردی بر دردهای ملت و لذتی بر سرخوشیهای درباریان افزوده شود. مردم از سر فقر و فلاکت در جنگها به دنبال سواره نظام حرکت میکردند تا اجساد کشتهشدگان را برهنه کنند و سربازان را خدمت نمایند، تا از این رهگذر اندکی از ابتداییترین نیازهای خود را تأمین کنند.[۷] در متن پهلوی یادگار زریران (Yatkar-i-Zariran) آمده است که گشتاسپ مؤمن زرتشتی، در جنگها، برای حفظ تاج و تخت خود، حتی از کودکان ده ساله هم استفاده میکرد و اگر این کودکان به جنگ نمیآمدند، حکم اعدام برایشان صادر میشد.[۸] این رنجهای بشری را نباید نادیده گرفت.
نکتهای شگفت انگیز آنجاست که “برخی” پادشاهان ایران باستان، در صورت نیاز و برای تأمین اهداف خود، سرزمینهای ایرانی را به همراه مردمان ساکن آن به حکومت روم و… میفروختند.[۹] آیا این رنج نیست؟ مردم ایران به قدری از دست شاهان و موبدان در رنج و عذاب بودند، که وقتی سپاه عرب به ایران رسید، اکثریت ایرانیان حاضر نشدند از حکومت ساسانی و آیین زرتشتی دفاع کنند و بخش اعظم سرزمینهای ایرانی بدون جنگ فتح شد.[۱۰] حتی هنگامی که بعد از دو قرن حکومت به سلسلههای ایرانی (همچون طاهریان و سامانیان و صفاریان و آل بویه و…) رسید، آنان هیچ تلاشی برای بازگشتن به آیینهای دینی قبل از اسلام نکردند. بلکه همچنان مروّج شریعت اسلام بودند. همین امور نشانگر این است که ادعای رقص و شادی و خوشبختی مردم ایران در عصر باستان و غم و اندوه دائمی مردم در عصر اسلامی، دروغ است.
– از دیگر سوی، اسلام هم خنده و هم گریه را جزوی از طبیعت انسان میداند (سوره نجم، آیه ۴۳) که به زندگی آدمی تعادل میبخشد و البته دانش بشری نیز اثبات کرده است که «گریستن» فواید جسمی و روانی بسیار زیادی دارد (مانند آرام شدن سیستم عصبی بدن، و شستشوی قرنیه و عنبیه چشم). لیکن زرتشتیگری با پیگرفتن یک روش افراطگریانه به شدت با گریه و گریستن مخالفت کرده است. حتی در منابع زرتشتی، مادر حق ندارد در غم از دست دادنِ فرزند خود اشک بریزد.[۱۱] و مسلماً چنین رویهای موجب نابودی و انحطاط ذهن و روان آدمی است، و میبینیم که اسلام (برخلاف زرتشتیگری) اعتدال را پیش گرفته است. حتی قرآن، شادی و نشاط قلبی را از نشانههای اهل بهشت میداند.[۱۲] و همچنین از نشانههای مؤمن در دنیا، خشنودی و خوشحالی از فضل خداست.[۱۳]
– گفتنی است که بسیاری از بزرگان ایران باستان (و نه مردم عادی) شادی و نشاط خود را مدیون مصرف بنگ و افیون بودند. این سخن نویسنده نیست. بلکه گفتاری است که در منابع زرتشتی به روشنی آمده است.[۱۴]
– نکته عجیبتر اینکه در عصر ساسانیان مردم حاضر نبودند، از تقویم رسمی حکومت تبعیت کنند، لذا موبدان و شاهان جشنها را به مردم تحمیل میکردند. و احتمالا در مسیر این تحمیلها، برخی از مردم اعدام نیز میشدند: «برگزاری نوروز رسمی و دیگر ایام جشنها در تقویم جدید را به احتمال بسیار بایستی با اِعمال مجازات مرگ تحمیل کرده باشند.»[۱۵]
– نگارنده متن شبهه، در پایان مدعی شده است که «باد که میآید وحشت میکنیم و قیامت در ذهنمان تجلی میکند و نماز وحشت میخوانیم!» این سخنی بس عجیب است و نشانگر ضعف آگاهی گوینده است. چون چون برای وزش باد، در فقه اسلامی، نماز وحشت خوانده نمیشود. بلکه نماز آیات خوانده میشود که به معنی توجه به نشانههای خدا و عبرت گیری از آن است.
پینوشت:
[۱]. بنگرید به:Encyclopædia Iranica, Mary Boyce, GĀHĀNBĀR, Iranicaonline.org: February 2, 2012, Vol. X, Fasc. ۳, pp. ۲۵۴-۲۵۶
Encyclopædia Iranica, Werner Sundermann, FESTIVALS ii, Iranicaonline.org: January 26, 2012, Vol. IX, Fasc. ۵, pp. ۵۴۶-۵۵۰
[۲]. مری بویس، جشنهای زرتشتیان، مترجم رضا دستجردی، نشریه چیستا، اردیبهشت و خرداد ۱۳۸۸، شماره ۲۵۸-۲۵۹، ص ۴ابراهیم پورداود، یسنا، تهران: انتشارت اساطیر، ۱۳۸۷، ج ۱ ص ۲۳
[۳]. بنگرید به «گئوش اوروان و زرتشت ، نمادی از فلسفه ی مزدیسنا» [۴]. موبد کورش نیکنام، مقاله «بازتاب حکمت ایرانی در جشنهای تابستانی»، تارنمای شخصی کورش نیکنام،استاد پورداود: «یسنا به معنی ستایش و پرستش است، به طور عموم و از این لغت، مطلق آنچه داخل عبادت است از نذر و قربانی و مدیحه و غیره اراده کنند». (پورداود، همان، ج ۱ ص ۲۳).
[۵]. مری بویس، جشنهای زرتشتیان، مترجم رضا دستجردی، نشریه چیستا، اردیبهشت و خرداد ۱۳۸۸، شماره ۲۵۸-۲۵۹، ص ۴-۵ [۶]. بنگرید به «شکست خوردن ایزد اهورایی از اهریمن و پرخاشگری پس از شکست»، «کارنامهی ایزدِ مهر!»بنگرید به «سرِ بىگناهان بـُـریدن چرا؟»، «سرهای بریده شده ، نمونهای از کردار نیک…»، «بریدن اعضای بدن مجرمین، در اسلام یا زرتشتیگری؟»، «زنده پوست کندن انسانها در آیین زرتشت پاک»، «قتل عام مردم بلوچستان به دست انوشیروان»، «قتل عام مردم گیلان و دیلمان به دستور انوشیروان» و…
[۷]. آرتور کریستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، انتشارات دنیای کتاب، تهران ۱۳۶۸، ص ۴۸۹ [۸]. جاماسب جی دستور منوچهر جی جاماسب آسانا، متون پهلوی، گزارش سعید عریان، کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، تهران، ۱۳۷۱، ص ۵۱، بند ۲۴-۲۵ [۹]. پروکوپیوس، جنگهاى ایران و روم، ترجمه: محمد سعیدى، انتشارات علمى و فرهنگى،چاپ چهارم، تهران ۱۳۸۲، ص ۱۰۶ ؛ سرپرسى سایکس، تاریخ ایران، ترجمه سید محمد تقى فخر داعى گیلانى، انتشارات افسون، چاپ هفتم، تهران ۱۳۸۰، ج ۱، ص ۶۲۴-۶۲۳؛ آرتور کرستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه: رشید یاسمى،، ناشر: دنیاى کتاب، چاپ ششم، تهران ۱۳۶۸، ص ۳۲۷- ۳۲۶ [۱۰]. بنگرید به مجموعه مقالات پیرامون فتح ایران [۱۱]. بنگرید به «آیین زرتشتی و ممنوعیت گریستن در عزای عزیزان» [۱۲]. سوره آلعمران، آیه ۱۷۰ [۱۳]. سوره یونس، آیه ۵۸ [۱۴]. داستان ایمان آوردن گشتاسپ به زرتشت [۱۵]. مری بویس، زرتشتیان باورها و آداب دینی آنها، ترجمه ع.بهرامی، تهران: انتشارات مروارید، ۱۳۹۲. ص ۱۳۴.