حقایقی از فتح آذربایجان توسط سپاه عرب
بسیار دیده میشود که در بررسی قضیهی فتح ایران به دست سپاه عرب، افراط و تفریطهایی رخ داده و حقیقت پوشانده میشود. مخصوصاً از سوی جریانات باستانگرای افراطی که این فتوحات را جولانگاهی برای رفتارهای نژادپرستانه و انتقامجوییهای خود قرار دادهاند. سابقاً بیان کردیم که بسیاری از نواحی ایران با صلح به دست عرب فتح شد. از جمله این سرزمینها، آذربایجان بود که در این نوشتار به حکایت فتح آن در عصر خلافت عمر بن خطاب میپردازیم.
پس از اینکه همدان به دست سپاهیان عرب فتح شد، عمر دستور حرکت به سمت آذربایجان را صادر نمود. سپاه عرب به سمت آذربایجان روانه شد. این سپاه در میانهی راه با اسفندیاذ پسر فرخزاد مواجه شد و این نخستین مواجهه ی دو لشکر بود. درگیریهای رخ داد و در پایان اسفندیاذ(فرمانده ایرانی) شکست خورد و به اسارت درآمد. هنگامی که اسفندیاذ اسیر شد به فرمانده عرب(بکیر بن عبدالله) گفت: «شما عربان جنگ را دوست میدارید یا صلح را؟» بکیر پاسخ داد: «صلح را». اسفندیاذ گفت که پس مرا نزد خود نگه دار تا همراه تو باشم. چه اینکه اگر من نزد تو نباشم، مردم آذربایجان به کوهستانها فرار میکنند. (مرا نزد خود نگه دار تا مردم مرا ببینند و احساس امنیت کرده و با شما صلح کنند). پس بکیر بن عبدالله، اسفندیاذ را پیش خود نگه داشت و مردم نیز حاضر شدند با سپاه عرب صلح کنند و فقط برخی قلعهها راضی به صلح نشدند که آنان نیز پس از مدتی فتح شدند. به این ترتیب مسلمین به آذربایجان وارد شدند.
عمر نیز پس از فتح آذربایجان، عتبه بن فرقد را والی آن ناحیه قرار داد. پس از فتح آذربایجان نیز برخی تلاش کردند تا با ایجاد درگیری، سپاه عرب را از آذربایجان بیرون برانند، از جمله بهرام پسر فرخزاد که بر سر راه عتبه بن فرقد کمین کرد و خواست او را بکشد، اما خود کشته شد (و یا فرار کرد) و اسفندیاذ نیز پیمان صلح دائمی با سپاه عرب برقرار نمود و بدین ترتیب آذربایجان با این صلح نهایی، به تصرف سپاهیان عرب درآمد.
عتبه بن فرقد میان خویش و مردم آذربایجان قراردادی مکتوب نوشت: «به نام خداى رحمان رحیم، این اماننامهای است که عتبه بن فرقد عامل عمر بن خطاب، به مردم آذربایجان مىدهد، از دشتها و کوهها و درهها و اهل همهی دینها، که جانها و مالها و آیینهای مذهبیِ همگان در امان است، به شرط آنکه جزیه دهند به قدر توانشان. بر کودک و زن بیمارى که چیزى از دنیا به کف ندارد، و عابد خلوتنشین که چیزى از دنیا به کف ندارد، جزیه نیست. امان براى مردمان است و هر که تحت سرپرستی آنان باشد. باید مسلمانِ سپاهى، مسلمانان را راهنمایى کنند. هر کس از مردم که عضو سپاه شود، جزیهی آن سال از او برداشته میشود و هر که عضو سپاه نباشد، مانند دیگران جزیه باید دهد و هر که بخواهد برود در امان باشد، تا به پناه خود برسد».
نکتهی قابل توجه در این میان، تلاش سپاهیان عرب برای فتح شهرها بدون جنگ بود. چنانکه گفته شد و به تعبیر ابوعلی بلعمی (وزیر دولت سامانیان) «پس این عتبه بن فرقد از یک سوى آذربایگان برفت و بکیر بن عبداللّه از یک سوى، و نخستین کسى که پیش بکیر آمد ملکى بود از ملوک آذربایگان، نام او اسفندیار، و بکیر او را اسیر کرده بود. و آن شهرها که گرداگرد او بود هنوز نگرفته بودند، و اسفندیار او را گفتا: کدام دوستتر دارى که این شهرهاى آذربایگان به صلح بگشایى یا به جنگ؟ گفتا: به صلح». همین گونه هم شد. مردم آذربایجان اکثراً با سپاه عرب صلح نمودند، دادنِ جزیه (مالیات) را پذیرفتند و جان و مال و ناموسشان در امان ماند. در حقیقت آذربایجان که سالیانی دراز تحت ظلم و ستم شاهان ساسانی و موبدان ززتشتی قرار داشتند، حکومت عرب (و یا بهتر است بگوییم حکومت اسلام و ورود مسلمین) را بر حکومت ساسانی ترجیح دادند و به همین سبب حاضر به جنگ با عربان نشدند.
طبری تاریخنگار ایرانی متوفای ۳۱۰ هجری در تاریخ مشهور خود[۱]، ابوعلی بلعمی، تاریخنگار ایرانی متوفای ۳۲۹ هجری در مکتوبات تاریخی خود[۲]، احمد بن على بن مسکویه، تاریخنگار ایرانی متوفای ۴۲۱ هجری در تجارب الامم[۳]، ابن اثیر جزری متوفای ۶۳۰ هجری در «الکامل فی التاریخ»[۴]، ابیالفداء اسماعیل بن کثیر الدمشقی، متوفاى ۷۷۴ هجری در «البدایه و النهایه»[۵]، ابن خلدون متوفای ۸۰۸ هجری در تاریخ خود[۶] و یاقوت الحموی متوفای ۶۲۶ هجری در «معجم البلدان»[۷] ماجرای این فتح را نقل کردهاند. برخی منابع تاریخی، بیانگر این نکته هستند که مدتی پیش از این صلح نهایی نیز برخی از صحابه همچون حذیفه بن الیمان و مغیره بن شعبه نیز درگیریهایی در مرز آذربایجان با مرزبان این ناحیه داشتهاند که البته آن درگیریها نیز به صلح موقتی انجامیده بود[۸]. آنچه گفته شد همه در زمان خلافت عمر بن خطاب صورت گرفت. نامهی حضرت علی (علیه السلام) به فرماندار آذربایجان نیز بر همگان روشن است که ایشان به فرماندار آذربایجان امر کردند که جان و مال و ناموس مردم را محترم بشمار و از آزار آنان پرهیز کن[۱۰]. این همان حقیقتی است که برای آریاگرایان نژادپرستِ افراطی قابل تحمل نیست!
پینوشت:
[۱]. محمد بن جریر طبرى، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، بیروت: روائع التراث العربى، ۱۹۶۷. ج ۴، ص ۱۵۳-۱۵۵و تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۷۵. ج ۵، ص ۱۹۷۹-۱۹۸۱
[۲]. تاریخ بلعمی، تهران: انتشارات سروش، ۱۳۷۸. ج ۳، ص ۵۲۹-۵۳۰ [۳]. احمد بن على بن مسکویه، تجارب الامم، تهران: انتشارات سروش، ۱۳۷۹. ج ۱، ص ۴۰۰-۳۹۹ [۴]. و ابن اثیر جزرى، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه: عباس خلیلى، ابو القاسم حالت، تهران: انتشارات مؤسسه مطبوعات علمى، ۱۳۷۱. ج ۹، ص ۳۹-۴۰ابن اثیر جزرى، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالصادر، ۱۹۶۵. ج ۳، ص ۲۷-۲۸
[۵]. ابوالفداء اسماعیل بن کثیر الدمشقی، البدایه و النهایه، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۹۸۸. ج ۷، ص ۱۳۸ [۶]. تاریخ ابن خلدون، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ج ۲، ص ۱۱۹ [۷]. یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت: دار الفکر، ج ۱، ص ۱۳۰-۱۲۹ [۸]. یاقوت حموی، همان، ج ۱، ص ۱۲۹ [۹]. نهج البلاغه، خطبه ۳ (مشهور به خطبه شقشقیه)، قم: انتشارات دارالهجره، ص ۴۸ [۱۰]. بنگرید به مقاله «نامه ها و سخنان حضرت علی (ع) درباره ی مردم ایران»