مقالات

سنباد و آنچه از او باید دانست…

ترس از هلاکت و احساس شرمندگی از هویت و تاریخ، سبب می‌شود که برخی به هر ریسمان پوسیده‌ای چنگ بیندازند تا شاید برای خود افتخاری -هر چند موهوم- به کف آورند. باستانگرایان افراطی که از سویی به دروغ مدعی وطن‌پرستی و از سویی به شدت متأثر از فرهنگ غربی هستند، را می‌توان جزو این قبیل افراد دانست. کسانی که ابداً فرهنگ راستین و هویت واقعی نیاکان خود را نشناخته‌اند، لذا از سر حس حقارت، به ترویج توهمات و تخیلات می‌پردازند. از جمله رفتارهای ناشی از این وضعیت اسفناک، دروغ‌های شاخداری است که این جریانات متوّهم درباره سنباد (همراهِ ابومسلم) می‌گویند. بسیار دیده و شنیده شده که این افراد، سنباد را به عنوان شخصیتی موجّه، متعالی و پناهگاه مردم ایران معرفی می‌کنند.(توجه داشته باشیم که سنباد -همراه ابومسلم- با سنباد -شخصیت کارتونی تلویزیونی- متفاوت است).

سنباد شخصی مجوسی (زرتشتی) و از دوستان ابومسلم خراسانی بود.[۱] هرچند ابومسلم خود مسلمان بود، اما در مسیر قیام علیه بنی‌امیه از پیروان دیگر ادیان و مذاهب هم استفاده می‌کرد.[۲] ماجرای مُلحق شدن سنباد به نیروهای ابومسلم چنین بود که وی پسری کوچکی داشت. این پسرک با یک کودک عرب درگیر شد. پسر سنباد، سر کودک عرب را شکست. پس از چند روز، مرد عرب از سر کینه، فرزند سنباد را با ترفندی به خانه خود کشاند و او را سر بُرید و بدنش را مثله کرد و سپس سنباد را به خانه خود دعوت نمود و گوشت پسرک را کباب کرد و جلوی پدرش گذاشت. سنباد هم آن گوشت را خورد. پس از اینکه سنباد، گوشت کباب شده‌ی فرزند خود را خورد، مردِ عرب به او گفت که آنچه خوردی، گوشت فرزندت بود، که سر فرزند مرا شکست. پس سنباد در اثر این فاجعه، با وجودی سراسر حِقد و کینه، برای درهم‌شکستن بنی‌امیه با ابومسلم همراه شد.[۳]

پس از اینکه بنی‌امیه سقوط کرد، سنباد در کنار ابومسلم به جایگاهی ویژه دست یافت. مدتی بعد، وقتی ابومسلم به دست خلیفه‌؛ منصور دوانیقی، کشته شد، سنباد راه او را ادامه داد. وی به دروغ مدعی شد که ابومسلم نمرده، بلکه به شکل مرغی سپید درآمد و پرواز کرد و اکنون از دیده ها غایب است.[۴] سنباد در مدتی اندک با وعده‌هایی که داد، بیش از ۶۰ هزار و به نقلی ۱۰۰ هزار نفر از شیعیان، خرمدینان و زرتشتیان را دور خود گردآورد و قیام خود را آغاز و بر بعضی از نقاط ایران مسلط شد.[۵] این قیام در سال ۱۳۷ هجری (۷۵۵ میلادی) رخ داد.[۶]

اما پس از رسیدن به قدرت نه تنها به وعده‌های خود عمل نکرد، بلکه تندروی پیشه نمود. چنانکه قصد کرد به حجاز حمله و کعبه را با خاک یکسان کند.[۷] همین امر سبب شد که بسیاری در مقابل او بایستند. سنباد در ری با نمایندگان حکومت بنی‌عباس درگیر شد، اما شکست خورد. لذا به سوی طبرستان گریخت. اما رفتارهای متکبرانه و زشت او با اطرافیان، گردنکشی‌های او در مقابل بزرگان آن دیار، سبب شد که وی در نهایت به دست اشراف طبرستان کشته شود.[۸]

درباره او در منابع تاریخی آمده است که وقتی به رِی رسیده بود، اموال را غارت و زنان مردم را ربود و به کنیزی گرفت. حتی وقتی درگیری میان نیروهای جنگجوی سنباد با ارتش خلافت بنی‌عباس بالاگرفت، سنباد دستور داد تا زنان مسلمانِ به اسارت گرفته شده را به عنوان سپَر انسانی پیشاپیش لشکر به حرکت درآورند.[۹] سنباد شخصیتی بود که در همان ابتدای امر با وعده‌های دروغین، عده‌ای را تطمیع کرد.[۱۰] وی هر گروه از مردم را به یک روش و با بیان دروغ و سخنانی خلاف واقع، ناجوانمردانه پیرامون خود گرد آورده بود.[۱۱]

عبدالحسین زرینکوب در کتاب«دو قرن سکوت» به ماهیت حقیقی کسانی چون سنباد به روشنی اشاره کرده است:«احیای عظمت دیرین گذشته‌ی ایران در واقع جز بهانه‌ای برای فریب و اغفال ستمدیدگان ایرانی نبوده است. کسانی که با این سخنان فریبنده، مردم را گرد خویش جمع می‌آوردند، جز رسیدن به ثروت و قدرت، اندیشه‌ای نداشتند».[۱۲]

پی‌نوشت:

[۱]. عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۸۱. ص ۱۴۶و تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۷۵. ج ۱۱، ص ۴۷۱۵

و تاریخ بلعمی، به تصحیح محمد روشن، تهران: انتشارات سروش، ۱۳۷۸. ج ۴، ص ۱۰۹۳- ۱۰۹۴و ابن اثیر جزری، تاریخ کامل بزرگ ایران و اسلام، تهران: انتشارات مؤسسه مطبوعات علمی، ۱۳۷۱. ج ۱۵، ص ۱۱۶

[۲]. بنگرید به «اسلام سیاه‌‌جامگان»

[۳]. عبدالحسین زرینکوب، همان، ص ۱۴۷-۱۴۸

[۴]. عبدالحسین زرینکوب، همان، ص ۱۵۱

[۵]. عبدالحسین زرینکوب، همان، ص ۱۴۹-۱۵۰

تاریخ بلعمی، همان، ج ۴، ص ۱۰۹۳-۱۰۹۴

[۶]. مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۸۲. ج ۲، ص ۱۷۸-۱۷۹ و تاریخ طبری، همان، ج ۱۱، ص ۴۷۱۵ و ابن اثیر جزری، همان، ج ۱۵، ص۱۱۶

[۷]. عبدالحسین زرینکوب، همان، ص ۱۴۶، ۱۴۹، ۱۴۴ و ابن اثیر جزری، همان، ج ۱۵، ص ۱۱۶ و برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری و مریم میراحمدی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۳. ج ۱، ص ۸۲

[۸]. عبدالحسین زرینکوب، همان، ص ۱۵۰-۱۵۱-۲۲۰ و ابن اثیر جزری، همان، ج ۱۵، ص ۱۱۷ و اولیاء الله آملی، تایخ رویان، تصحیح منوچهر ستوده، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۸. ص ۵۸ و غیاث‌الدین خواند میر، تاریخ حبیب السیر، تهران: نشر خیام، ۱۳۸۰. ج ۲، ص ۲۱۰

[۹]. ابن اثیر جزری، همان، ج ۱۵، ص ۱۱۶-۱۱۷

[۱۰]. غیاث‌الدین خواند میر، همان، ج ۲، ص ۲۱۰

[۱۱]. مرتضی راوندی، همان، ج ۲، ص ۱۷۹

[۱۲]. عبدالحسین زرینکوب، همان، ص ۲۲۰

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن