مقالات

چه کسانی زرتشتیان را آتش پرست نامیدند؟

با نگاهی به اوستا و متون پهلوی در می‌یابیم که در دین زرتشتی، آتش صاحبِ اراده و مظهر اهورامزدا است، یعنی: به عنوان پسر اهورامزدا و تمثیل وی پرستش می‌شود، نیایش شده و نماز گزارده می‌شود.[۱] لیکن موبدان زردشتی در دوره‌ی اسلامی هنگامی که با مسلمانان مواجه شدند در صدد دفاع از خود بر آمدند، و چون ناکام شدند در اقدامی شگفت انگیز بخش عظیمی از منابع دینی خود را از بین بردند.[۲] به هر روی منابع فراوان تاریخی گویای این هستند که زرتشتیان به معنی واقعی، آتش را پرستش می‌کردند. همین امر سبب شد که ایرانیانِ مسلمان شده، زرتشتیان را «آتش پرست» بنامند. حتی بزرگان و فرهیختگان ایران زمین، از جمله ابن سینا، عطار نیشابوری، سعدی، نظامی گنجوی، فخرالدین رازی، سهروردی و حتی فردوسی و …، زرتشتیان را این گونه خطاب نمودند. برای مثال بوعلی سینا (متوفای ۴۲۸ قمری) از بزرگترین دانشمندان ایرانی، در فصل هفتم از فنّ دوم طبیعیات شفا می‏‌گوید:فطبقات‏ من القدماء المائلین إلى القول بالأضداد، و بأن الضدین مبدءان للکل، الواقفین من ذلک‏ إلى جنبه القول بالخیر و الشر، و النور و الظلمه، أفرطوا فى تمجید النار، و تعظیم شأنها، و أهلوها للتقدیس و التسبیح‏.  یعنی: طبقاتی از پیشینیان که به فلسفه‌ی اضداد تمایل داشتند و معتقد بودند که‏ همه چیز از ضدّین به وجود می‌آید و در این جهت در مسئله‌ی خیر و شر، نور و ظلمت به عنوان دو ضد، واقع شده بودند. آنان در تمجید و تعظیم آتش راه‏ مبالغه پیش گرفتند و آتش را شایسته تقدیس و تسبیح (پرستش) دانستند، بدین جهت که آتش عنصر نورانی است.[۳]

فردوسی نیز در تعبیرات خود زرتشتیان را با لقب «آتش پرست» نامید. برای مثال در داستان ازدواج شاهپور با دختر مهرک چنین می‌ گوید:

بدو گفت کین دخترِ خوب چهر       *         بمن ده برِ من گوا کن سپهر

بدو داد مهـتــر بفــرمـان اوى       *     بر آیین «آتش پرستــان» اوى‏ [۴]

 

فردوسی در داستان «سخن گفتن بهرام به سرداران» هم می‌گوید که هیچ کس حق ندارد به آب و آتش دست بزند، مگر موبدانِ «آتش پرست».

بآب و بآتـش میازید دســت   *   مگر هیـــربد مردِ «آتش پرست»‏ [۵]

 

همچنین پس از شکست سنگین خاقانیان (و دیگر مردمان شرق ایران) از بهرام پنجم (بهرام گور)، بسیاری از چغانیان و ختلى‌ها و بلخى‌ ها و بخارایی‌ها و رهبران غرچه، زرتشتی (آتش‏ پرست) گشتند.

چغانى و چگلى و بلخـى ردان   *   بخـارى و از غـرجــــگان مـوبـــدان‏

برفتنـد با باژ و بَرسَم بدست    *   نیایش کنان پیشِ «آتش پرست‏»

که ما شاه را یک سره بنده ‏ایم   *   همان باژ را گـردن افگنده ‏ایم‏ [۶]

و نیز پس از این که اسفندیار به تحریک زرتشت، مردم ترکستان را به جرم زرتشتی نشدن قتل عام کرد،[۷] بازماندگان ترکستان و شرق ایران از ترس جانشان مجبور شدند «آتش پرست» شوند.

بزاریـــش گفتنـــد گـر شـــهریـــار   *   دهـد بنــدگان را بجان زینهــار

بدین اندر آییتم و خواهش کنیم           *  همه «آذران» را «نیایش» کنیم‏

از یشــان چو بشـــــنید اسفندیار  *    بِجان و بِتَـن دادشان زینـهـار [۸]

حتی سهروردی، فیلسوف بزرگ ایرانی در قرن ششم هجری، در مجموعه‌ی دوم مصنفات خود می گوید: «اولین کسى که آتشکده بنا کرد هوشنگ و بعد جمشید و کیخسرو بود. سپس زردشت عمل آنها را تأیید کرد. آنان عقیده داشتند که همان طور که آتش ابراهیم خلیل را نسوزانید، کسانى که آن را عبادت و پرستش کنند از عذاب آن مصون می‌باشند.»[۹] بلعمی، متوفای ۳۲۹ هجری، تاریخ نگار ایرانی و وزیر دربار سامانیان، در تاریخ نامه ی مشهور خود از زرتشتیان با عنوان «آتش پرست» یاد می‌کند: «پس چون پادشاهى به گشتاسپ رسید اندر مملکت داد کرد و جهان از مشرق تا مغرب آبادان کرد و دین آتش‏ پرستى‏ را هیچ کس چندان نصرت نکرد که او کرد. مغان را یکى پیغمبر است او را زردشت گویند که این دین مغى او نهاد ایشان را، و دعوى کرد که من پیغمبرم و آتش ‏پرستى‏ ایشان را صواب نمود، و کتابى آورد که آن را زند و استا خوانند، و خواهر و مادر را به زنى کردن او آورد.» [۱۰] نظامی گنجوی نیز در بخشِ «شرف نامه» از منظومه ی «اسکندرنامه» که یکی از پنج میراث گرانبهای «پنج گنج» و از بزرگترین مفاخر ادبی تاریخ ایران است، زرتشتیان را «آتش پرست» می خواند و چنین می‌گوید:

چو بشکـســت بر هیـربد پشـت را  * برانداخــت آییــن زردتشـــت را

ز گیــلان برون شــد، درآمـد بـرِی  *  به افگنــدن دشمـــــن افگـنـــد پی

بر «آتش پرستان» سیاسـت نمود  *  برآورد ازآن دوده یکبـاره دود [۱۱]

و نیز می‌گوید که اسکندر:

به هـر تختگاهـــی که بنهـاد پی  *  نگــه داشــت آییـــن شاهان کِی

بجُز رسمِ زردشتِ «آتش پرست»  *  ندادآن دگر رسمها را ز دست [۱۲]

نظامی گنجوی در منظومه ی «خسرو و شیرین»، در داستان «نشستن خسرو به آتشخانه» می‌گوید :

چنان افتاد ازآن پس رای خسرو  *  که آتشـخانه باشــد جــای خســــرو

نســازد با همــالان همنشــســتی  *  کند چون موبدان آتش پرستی [۱۳]

 

عطار نیشابوری نیز در الهی نامه، در حکایت مسلمان شدنِ یک زرتشتی به دست یک عارفِ مسلمان، زرتشتیان را به عنوان گبر و آتش پرست نامیده؛ چنین می‌گوید:

حسن در بصره استاد جهان بود  *  یکی همسایه گبرش ناتوان بود

مگر هفتاد سال آتش پرستی  *  گرفته بود پیشه جهل و مستی … [۱۴]

ناصر خسرو، دانشمند و ادیب فرهیخته ی ایرانی در قرن پنجم هجری، در قصائد خود زرتشتیان را «آتش پرست» می‌نامد:

در معده ت آتش آمد مشغول شد بدو دِل    *     تا دین بدین بهانه از پیش برنوشتی

فتنه شدی و بی دین بر آتش غریزی  *   آتش پرست گشتی چون مرد زردهشتی[۱۵]

همچنین حکیم زجاجی، تاریخ دان و ادیب ایرانی در قرن هفتم هجری نیز در «همایون‏ نامه» [۱۶] و ابى سعید گردیزى‏، ادیب ایرانی متوفای ۴۳۳ هجری، در «زین الاخبار» زرتشتیان و رهبران آنان را «آتش پرست» می‌نامد: «و چون وى بیامد کتاب اوستا آورد و آتش ‏پرستى فرمود، و نکاح اهل حرمت جائز کرد، و گشتاسپ دین او بپذیرفت… و اسفندیار بجد بایستاد اندر کار زردشتى، و او را نصرت کرد هر چه تمام‌تر. هر که نپذیرفت مُکرَه (به اجبار) اندر کردن او کرد، و هر که فرمان نبرد آن کس را بکشت، و آتشخانه ها بنا افگند.»[۱۷] فخرالدین رازی (قرن هفتم هجری) نیز در «مفاتیح الغیب» در تعریف مجوسیان آنان را به «کسانی که آتش را می پرستند» ترجمه کرده است.[۱۸] زمخشری نیز به عنوان یک ادیب و دانشمند ایرانی (قرن پنجم و ششم) در «مقدمه الأدب» در ترجمه‌ی مغان از واژگانی چون گبر و آتش پرست استفاده کرده است.[۱۹] ابن فقیه همدانی، دانشمند ایرانی قرن سوم و چهارم هجری در کتاب «البلدان» که یک دانشنامه‌ی عظیم جغرافیایی و یک شاهکار منحصر به فرد است، زرتشت و زرتشتیان را با لقبِ «آتش پرست» و «کسانی که آتش را می‌پرستند» یاد کرده است.[۲۰] دقیقی طوسی، ادیب ایرانی در قرن چهارم هجری (که خود نیز زرتشتی بود) در «گشتاسپ نامه» زرتشتیان را «آذر پرست» می‌نامد:

چو پیروزی شاهِتان بشنوید  *  گزیتی به آذر پرستان دهید

چو آگاه شد قیصر آن شاه روم  *  که فرخ شد آن شاه و ارجاسپِ شوم [۲۱]

روشن است که به اعتراف موبدان از جمله موبد جهانگیر اوشیدری، رئیس سابق انجمن موبدان تهران، منظور از آذر همان آتش است.[۲۲] در نتیجه «آذر پرست» یعنی آتش پرست! سعدی شیرازی، ادیب ایرانی قرن هفتم هجری، که بی‌تردید یکی از بزرگ‌ترین مفاخر ادبی تاریخ ایران است، همانند ابومنصور دقیقی، زرتشتیان را بل لقب «آذر پرست» خطاب می‌کند:

نه شرطست وقتیکه روزی خوری  *  که نام خداوند روزی بری؟

بگفتا نگیرم طریقی بدست  *  که نشنیدم از پیر آذرپرست [۲۳]

ابن بلخی نیز در «فارسنامه» [۲۴]، و منهاج الدّین عثمان بن ابراهیم (مشهور به منهاج سراج) دانشمند ایرانی در قرن هفتم هجری در «طبقات ناصری» زرتشتیان را «آتش پرست» خواندند.[۲۵] به هر صورت این موارد تنها اندکی از بیشمار نمونه‌هایی است که دانشمندان و فرهیختگان ایرانی زرتشتیان را این گونه خطاب کرده‌اند…

پی‌نوشت :

[۱]. نگاه کنید به مقاله «جایگاه آتش در دین زرتشتی»

[۲]. نگاه کنید به مقاله «رهبران زرتشتی و تحریف عمدی اوستا»

[۳]. ابوعلی سینا، الشفاء( الطبیعیات) ، ناشر : مکتبه علامه مرعشی، قم ۱۴۰۴ هـجری قمری، ص ۵۳

[۴]. حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، بر اساس نسخه ی مسکو ، ناشر : مؤسسه نور، تهران، ص ۸۸۱ ، بیت ۳۱۹۶۷ و ۳۱۹۶۶

[۵]. همان ، ص ۹۹۴ ، بیت ۳۶۰۳۶

[۶]. همان ، ص ۹۸۷ بیت ۳۵۷۸۰

[۷]. نگاه کنید به مقاله «جنایات اشَوَنان زرتشتی در تازش به ترکستان»

[۸]. همان ، ص ۶۶۷  بیت ۲۴۲۶۳ به بعد

[۹]. سید جعفر سجادى‏، فرهنگ معارف اسلامى‏، انتشارات دانشگاه تهران‏، چاپ سوم ۱۳۷۳، ج ۳ ص ۱۹۸۲

[۱۰]. تاریخ بلعمی، انتشارات سروش، تهران ۱۳۷۸ ، ج ۱ ص ۴۶۹

[۱۱]. نظامی گنجوی، پنج گنج، منظومه ی اسکندرنامه، بخشِ شرفنامه

[۱۲]. همان

[۱۳]. نظامی گنجوی، پنج گنج، منظومه ی خسرو و شیرین

[۱۴]. عطار نیشابوری، منظومه الهی نامه

[۱۵]. بنگرید به قصائد ناصر خسرو قبادیانی

[۱۶]. حکیم زجاجی، همایون‏نامه، مصحح: على پیر نیا، نشر آثار، تهران‏ ۱۳۸۳، ج‏۱، ص ۶۱۶

[۱۷]. ابى سعید گردیزى‏، زین الاخبار، ناشر: دنیاى کتاب‏، تهران‏ ۱۳۶۳، ص ۵۱

[۱۸]. فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، الناشر: دار الکتب العلمیه، بیروت ۱۴۲۱/ ۲۰۰۰، ج ۱ ص ۱۹۸ ؛ ج ۳ ص ۹۸

[۱۹]. محمود بن عمر زمخشرى، مقدمه الأدب‏، ناشر: موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران ‏۱۳۸۶،ص ۵۱

[۲۰]. ابن الفقیه، البلدان، ناشر: عالم الکتب‏، بیروت‏، چاپ اول ۱۴۱۶ ق‏مری، ص ۵۰۵ و ۶۲۷

[۲۱]. ابومنصور دقیقی طوسی ، گشتاسپ نامه ؛ و نیز بنگرید به حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، بر اساس نسخه ی مسکو ، ناشر : مؤسسه نور، تهران، ص ۶۶۸، بیت ۲۴۳۲۰

[۲۲]. موبد جهانگیر اوشیدری، دانشنامه ی مزدیسنا، نشر مرکز، تهران، چاپ پنجم ۱۳۸۹، ص ۶۰

[۲۳]. بوستان سعدی ، باب دوم؛ در احسان

[۲۴]. فارسنامه ابن بلخى، ناشر: بنیاد فارس شناسى‏ ، شیراز ۱۳۷۴، ص ۵۳

[۲۵]. منهاج الدّین عثمان بن ابراهیم‏، طبقات ناصرى‏، تحقیق عبد الحى حبیبى، اتشارات دنیاى کتاب، تهران ۱۳۶۳، ج‏۱ ، ص ۱۳۱

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن