رفتار شناسی سپاهیان عرب و ساسانیان
مردمان ایران در گذر تاریخ، میراثبان کرامت و شرف گذشتگان خود بودند و با ورود اسلام، این اخلاق رنگ توحید گرفت. تجلی یافت و متعالی شد و از دل توحید اسلامی، بزرگترین عارفان و دلسوختگان پا به عرصهی حیات نهادند. از سویی دیگر عرب در اخلاق فردی و اجتماعی، چندان کارنامهای درخشان نداشت. با ظهور مکتب محمد (صلی الله علیه و آله)، عرب بهرهای اندک از اسلام یافت. همین بهرهی ناچیز، شرق و غرب جهان را به لرزه درآورد. آن چنان که حکومت پرادعای ساسانی، که شدیداً به انحطاط و فساد و تباهی دچار بود،[۱] به زانو درآمد. ناگفته نماند که فاتحین ایران در بسیاری از مواضع، قرآن و سنّت رسول الله را کنار گذاشته و راه خودخواهی و خودپرستی پیش گرفتند. اما تمسک گاه گاهِ آنان به تعالیم اسلام به راستی سبب تعجب بزرگان زرتشتی و ساسانی میشد. اکنون به مواردی اشاره میکنیم:
۱. وقتی سپاهیان عرب در قادسیه مستقر شدند، خلیفه برای فرمانده سپاه عرب (سعد بن ابی وقاص) نوشت که اگر از عجمان -ایرانیان- کسی امان خواست، «آن را امان به حساب آرید و از سختگیرى بپرهیزید. به پیمان وفا کنید، که وفا حتى به غلط سودمند است و خیانت حتى به خطا مایه هلاکت است».[۲]
۲. استاد زرینکوب در کتاب مشهور «دو قرن سکوت» میگوید: «با سقوط نهاوند، عظمت و جلال خاندان کسری یکسره درهم ریخت. این پیروزی که اعراب در نهاوند به دست آوردند، امکان هرگونه مقاومت جدی و مؤثری را که ممکن بود در برابر آنها روی دهد نیز از میان برد. در واقع این فتح نهاوند در آن روزگاران پیروزی بزرگی بود. پیروزی قطعی ایمان و عدالت بر ظلم و فساد بود. پیروزی نهاییِ سادگی و فداکاری بر خودخواهی و تجمل پرستی بود. رفتار سادهی اعراب در جنگ قادسیه و جلولاء و پیروزی شگفت انگیزی که بدان آسانی برای آنها دست داد و به نصرت آسمانی میمانست، جنگجویان ایران را در نبرد به تردید میانداخت و جای آن نیز بود. این اعراب که جای خسروان و مرزبانان پرشکوه و جلال ساسانی را میگرفتند، مردم ساده و بیپیرایهای بودند که جز جبروت خدا را نمیدیدند. خلیفه آنها که در مدینه میزیست از آن تجمل و تفنّن که شاهان جهان را هست، هیچ نداشت و مثل همهی مردم بود. آنها نیز که از جانب او در شهرها و ولایتهای تسخیر شده به حکومت مینشستند و جای مرزبانان و کنارنگان پادشاهان ساسانی بودند، زندگی ساده فقرآلود زاهدانه یا سپاهیانه داشتند».[۳]
ایشان در ادامه میگویند: « این مایه سادگی سپاهیانه یا زاهدانه البته شگفت انگیز بود و ناچار در دیده مردمی که هزینه تجمل و شکوه امرا و بزرگان ساسانی را به عسرت و رنج و با پرداخت مالیاتها تأمین میکردند، اسلام را ارج و بهای فراوان میداد. در روزگاری که مردم ایران خسروان خویش را تا درجه خدایان میپرستیدند و با آنها از بیم و آزرم رویاروی نمیشدند و اگر نیز به درگاه میرفتند پنام در روی میکشیدند، چنان که در آتشگاهها رسم بود، عربان ساده دلِ وحشی طبع، با خلیفه پیامبر خویش که امیر آنان بود، در نهایت سادگی سلوک میکردند. خلیفه با آنها در مسجد مینشست و رأی میزد و آنها نیز بسا که سخن وی را قطع میکردند و بر وی ایراد میگرفتند و این شیوه رفتار و اطوار ساده، ناچار کسانی را که از احوال و اوضاع حکومت خویش به ستوه بودند، بر آن میداشت که عربان و آیین تازه آنها را به دیده اعجاب و تحسین بنگرند».[۴]
۳. ایشان درباره حضور نمایندگان سپاه عرب نزد رستم فرخزاد –و گفتگویی که داشتند- مینویسد که رستم در سخنان نمایندگان سپاه عرب، تأمل کرد و تفکرات آنان را بر قانون حکمت یافت. اما ترس بر او غلبه کرد. او میدید که سعد بن ابیوقاص هر نوبت فرستادهای متفاوت از پیکِ قبلی میفرستاد و کسی را دو نوبت مأمور رساندن پیام نمیکرد. رستم به یکی از فرستادگان سَعد گفت که چرا امیر شما در هر نوبت فرستادهای دیگر میفرستد و یک کس دو بار مأمور رساندن پیام قرار نمیدهد؟ فرستاده گفت به این دلیل که امیر ما در راحتی و سختی میان سپاه به عدالت رفتار میکند و روا نمیدارد که یک شخص را دو بار زحمت دهد و دیگران آسوده باشند. رستم تحت تأثیر این سخن و منش و سیرت ایشان قرار گرفت و دانست که بنای عرب بر اصلی محکم استوار است.[۵] ایشان پس از ذکر شکستهای متوالی ساسانیان از مسلمین میگویند: «رستم و سرداران و سپاهیان او در هر واقعهای به این نکته برمیخوردند که دیگر نوبت دولت و حشمت شاهان ساسانی گذشته است و اکنون نوبت سادگی و آزادگی است».[۶] اعراب پس از تسلط بر ایران، بر کسانی که مسلمان نشدند، جزیه (نوعی مالیات) مقرّر گردند و زمینها را در اختیار مالکین اصلی، باقی گذاشتند.[۷] یعنی هرآنکس که بر اساس عهدنامه، جزیه میپرداخت، جان و مال و ناموسش در امان میبود. این درحالی است که سپاهیان ساسانی، در مقدمهی جنگ قادسیه از آشفتگی حکومت سوءاستفاده میکردند و حتی به جان و مال و ناموس ایرانیان تجاوز میکردند. لذا رستم فرخزاد میان سپاه آمد و گفت: «اى مردم پارس! به خدا سوگند، آنچه باعث تباهى ما شده کارهاى زشت ماست. به خدا سوگند، اعراب با اینکه با این مردم در حال جنگ هستند، رفتار بهترى با آنان دارند. سیرهی آنها بهتر از کردار شماست».
پینوشت:
[۱]. عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۹۱. ص ۵۴-۵۵-۲۷۲-۲۸۰ [۲]. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (مشهور به تاریخ طبری)، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۷۵. ج ۴، ص ۱۶۴۵-۱۶۴۶ [۳]. عبدالحسین زرینکوب، همان، ص ۸۳ [۴]. عبدالحسین زرینکوب، همان، ص ۸۳-۸۴ [۵]. عبدالحسین زرینکوب، همان، ص ۶۴ [۶]. عبدالحسین زرینکوب، همان، ص ۶۶ [۷]. عبدالحسین زرینکوب، همان، ص ۳۱۳