مقالات

کردار نیک انوشیروان در حوادث یمن

یمن سرزمینی در جنوب غربی جزیره العرب، در برهه ای از زمان زیرمحموعه ای از امپراطوری ساسانیان شمرده می شد. الحاق یمن به حکومت ساسانی در اثر حوادثی قابل توجه رخ داد. در عصر خسرو انوشیروان، هنگامی که حبشیان به دلایلی که در ادامه خواهد آمد، یمن را تصرف کردند، ذو یزن (حاکم یمن) نتوانست بر آنان فائق آید. لذا به دربار انوشیروان پناهنده شد و از او یارى خواست. انوشیروان نیز به او وعده یِ یاری داد. وی به امید این وعده، نزدِ خسرو انوشیروان‏ ماند، ولى انوشیروان‏ به وعده ی خود وفا نکرد تا سرانجام زندگیِ ذو یزن به سر آمد. [۱] پس از وی پسرش «سیف بن ذی یزن» از انوشیروان یاری خواست. انوشیروان این بار در حدود سال ۵۷۰ میلادی، هشتصد نفر از راهزنان – که به جرم شرارت در زندان بودند – را آزاد کرد و به سرکردگى زندانى کهنسال دیگرى ملقّب به «وَهرِز» در هشت کشتى به یمن فرستاد که از آنها دو کشتى غرق شدند و شش کشتى با ششصد نفر به سواحل حَضرَموتِ یمن رسیدند. وهرز کشتی ها را آتش زد تا فکر بازگشت بر ذهن هیچ کس خطور نکند. راهزنان ایرانی با همکاری بومیان یمنی، مسروق پسر ابرهه را شکست دادند و «سیف بن ذی یزن» تحت حمایت حکومت ساسانی بر یمن مسلّط شد. [۲] در واقع، وهرز خبر فتح را براى خسرو انوشروان نوشت. انوشروان نیز به او دستور داد که تمام سیاهپوستان یمن را بکشد و سیف بن ذى یزن را به پادشاهى یمن بگمارد و خود نزد انوشیروان برگردد، وهرز نیز چنین کرد. [۳] پس از اینکه «سیف بن ذی یزن» به دستور انوشیروان  حکومت یمن را به دست گرفت، ستمگری پیشه کرد. وى به حبشیان می تاخت و با بی رحمی مخالفین و معترضین را می کشت. شکم زنان باردار را پاره می کرد تا فرزندانشان را بکشد. همه را نابود کرد جز اندکى که آنها را به بردگی گرفت. این وحشی گری های او موجب شد که به دست چند تن از بردگان که از ظلم و ستم به تنگ آمده بودند، کشته شود. [۴] این بار انوشیروان‏ وهرز را به یمن فرستاد و به او دستور داد که هیچ سیاهپوست و هیچ کسى را که رنگش متمایل به سیاهى باشد زنده نگذارد. [۵] وهرز نیز با چهارهزار سواره به سوی یمن رفت تا آنچه انوشیروان به او دستور داده بود را اجرا کند. این اثیر جزری فرمان انوشیروان را چنین می نویسد [۶]:

به او فرمان داد که در یمن هیچ سیاه پوست یا فرزند عربى را که سیاه باشد، چه خرد و چه بزرگ، زنده نگذارد و هر مردى را که موهاى پیچیده دارد و از دوده سیاهان حبشى است، بکشد. وهرز نیز با لشکرى که در اختیار داشت به راه افتاد تا به یمن رسید و فرمانى را که انوشیروان داده بود به کار بست. سپس نامه‏اى به انوشیروان نگاشت و او را از آنچه کرده بود آگاه ساخت.

و همین مسئله نیز در تاریخ طبری آمده است. [۷] پروکوپیوس مورّخ شهیر رومی در کتاب «جنگ های ایران و روم» اشاره ای به تسلط حبشیان بر یمن می کند. ایشان چنین می نویسند که هلستیوس پادشاه حبشه که یک مسیحی متدین بود، شنید که حِمیَریان و یهودیان یمن، مسیحیان را آزار می دهند. به همین علت و برای حمایت از عیسویان به یمن لشکر کشی کرد. [۸] وی از آن جایی که پیرامون جنگ های روم تاریخ نگاری می کرد، چندان به حوادث مربوط به تصرف یمن به دست ساسانیان اشاره ای نکرده است. اما در کتاب خود به پیمان میان رومیان و حبشیان اشاره می کند. با اینکه تا قبل از این پیمان، رومیان و حبشیان با هم ارتباطی نداشتند. اما آسیب دیدن حبشیان از ساسانیان باعث نزدیک شدن آنان – حبشیان – به رومیان شد. [۹] آرتور کریستین سن در کتاب «ایران در زمان ساسانیان» نیز به تصرف یمن به دست ساسانیان اشاره می کند. [۱۰] محمد بن عبدالمنعم حِمیَری از تاریخ نویسان اصالتاً یمنی بر اساس متون کهن تاریخی یمن، تأیید می کند که انوشیروان دستور قتل عام سیاهپوستان و حتی همه رنگین پوستان را صادر کرد !! [۱۱] ویدستور انوشیروان مبنی بر قتلِ عام سیاهپوستان (که گناهکار بودن همه آنان هیچ گاه ثابت نشد) با وجود روشن شدن منطق نژادپرستانه ی انوشیروان به راحتی قابل پذیرش است. وقتی خسرو انوشیروان دادگر به موبد دربار می گوید : «خرد باید و نام و فرّ و نژاد ، بدین چار گیرد سپهر از تو یاد…» یا وقتی که انوشیروان به نماینده ی سرکوب گر خود چنین می گوید: «هرآن کس که او دشمن پادشاست ، بکام نهنگش سپاری رواست ؛ جز آن هر که ما را به دل دشمنست ، ز تخم جفاپیشه آهِرمَنَست.» یا حتی در جایی نژاد را از ویژگی های مهم آدمی می شمارد: « چنان دان که کمّى نباشد ز داد ، هنر باید از شاه و راى و نژاد » [۱۲] یا حتی وی در اندرز تاریخی خود به پسرش هرمزد چنین می گوید : «کسى کو ندارد هنر با نژاد ، مکن زو بنیز از کم و بیش یاد.» [۱۳]

هرآن کس که با آموزه های دین زرتشتی اندکی آشنا باشد، به روشنی درمی یابد که این نژادپرستی، وضعیتی است که مستقیماً تحت تأثیر دین زرتشتی پدید آمده است. چه اینکه در متن اوستا و متون پهلوی به صراحت نژاد ایرانی برتر، و دیگر نژادها مورد تحقیر و توهین قرار گرفته اند.

پی نوشت :

[۱]. ابن اثیر جزرى ، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران ، ترجمه ی عباس خلیلى و ابو القاسم حالت‏ ، ناشر: مؤسسه مطبوعات علمى‏ ، تهران‏ ۱۳۷۱ ، ج ‏۵ ، ص ۸۸ – ۸۹

[۲]. مصطفى عبدالله چلپى ، تقویم التواریخ‏ ، مصحّح : میر هاشم محدث‏ ، ناشر: احیاء کتاب ، تهران ، چاپ اول ۱۳۷۶ ،  ص ۲۰۸  تعلیقات و توضیحات

[۳]. ابو حنیفه دینورى ، اخبار الطوال ، ترجمه ی محمود مهدوى دامغانى‏ ، نشر نى‏ ، تهران ، چاپ چهارم ۱۳۸۳ ، ص ۹۲

[۴]. تاریخ طبری ، ترجمه ی ابو القاسم پاینده‏ ، ناشر: اساطیر ، تهران‏ ، چاپ پنجم ۱۳۷۵ ، ج‏ ۲ ، ص ۶۹۹

[۵]. ابو حنیفه دینورى ، اخبار الطوال ، ترجمه ی محمود مهدوى دامغانى‏ ، نشر نى‏ ، تهران ، چاپ چهارم ۱۳۸۳ ، ص ۹۳

[۶]. ابن اثیر جزرى ، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران ، ترجمه ی عباس خلیلى و ابو القاسم حالت‏ ، ناشر: مؤسسه مطبوعات علمى‏ ، تهران‏ ۱۳۷۱ ، ج ‏۵ ، ص ۹۷

[۷]. تاریخ طبری ، ترجمه ی ابو القاسم پاینده‏ ، ناشر: اساطیر ، تهران‏ ، چاپ پنجم ۱۳۷۵ ، ج‏ ۲ ، ص ۷۰۰ – ۶۹۹

[۸]. پرو کوپیوس ، جنگ‏هاى ایران و روم‏ ، ترجمه ی محمد سعیدى‏ ، انتشارات علمى و فرهنگى‏ ، تهران ، چاپ چهارم ۱۳۸۲ ، ‏ص ۹۸

[۹]. همان ، ص ۱۲۴

[۱۰]. آرتور کرستین سن ، ایران در زمان ساسانیان‏ ، ترجمه ی رشید یاسمى‏ ، ناشر: دنیاى کتاب‏ ، تهران‏ ، چاپ ششم ۱۳۶۸ ، ص ۴۹۵

[۱۱]. محمد بن عبد المنعم الحِمیری ، الروض المعطار فی خبر الأقطار ، ناشر: مؤسسه ناصر للثقافه ، بیروت ، چاپ دوم ۱۹۸۰ ، ص ۴۰۳

[۱۲]. شاهنامه ، بر اساس نسخه مسکو ، انتشارات مؤسسه نور تهران ، ص ۱۰۴۴ ، بیت ۳۷۸۲

[۱۳]. همان ، ص ۱۱۴۱ ، بیت ۴۱۳۸۵

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن