پوریم، جشنی برای کشتن ایرانیان در زمان هخامنشیان
خشایارشا پادشاه هخامنشی بر سرزمین پهناوری حکومت میکرد که بخشی گسترده از جهان آن روز را در بر میگرفت و شامل یکصد و بیست و هفت استان بود. او در سال سوم سلطنت خود در کاخ سلطنتی شوش جشن بزرگی برپا نمود و تمام بزرگان و مقامات را دعوت کرد. فرماندهان لشکر پارس و ماد همراه با امیران و استانداران در این جشن حضور داشتند. در این جشن که شش ماه طول کشید، خشایارشا تمام ثروت و شکوه و عظمت سلطنت خود را به نمایش گذاشت. [۱]
در آخرین روز جشن، پادشاه که از باده نوشی سرمست شده بود، هفت خواجهی حرم سرا که خادمان مخصوص او بودند را احضار کرد و به آنان دستور داد تا همسرش ملکه وشتی را با تاج ملوکانه به حضورش بیاورند تا زیبایی او را به مقامات و مهمانانش نشان دهد. اما وقتی خادمان فرمان پادشاه را به ملکه وشتی رساندند، او از آمدن امتناع نمود و حاضر نشد که در مقابل چشمان بیگانگان حضور یابد. خشایارشا از این موضوع بسیار خشمگین شد. پس وزیران و مشاوران را گرد آورد تا دربارهی سرپیچی ملکه وشتی و مجازات وی نظر دهند. وزیران و مشاوران، این رفتار ملکه وشتی را توهین به پادشاه پارسی قلمداد کردند و گفتند که این سرپیچی ملکه باعث میشود که همهی زنان ایران در برابر شوهران خود سرپیچی کنند و از اطاعت شوهران خارج شوند. پس مشاوران گفتند که خشایارشا ملکه وشتی را رها کند و زنی بهتر برگزیند. [۲] آنجا بود که در اثر نفوذ یهودیان حاضر در دربار هخامنشی، استر (Esther) ملکه شد. استر دخترعموی مردخای یهودی بود که در حمله نبوکدنسر به یهودیان، به بابل آورده شد. [۳] نکته اینجا است که پس از حملهی نبوکدنسر به یهودیان، آنان تقریباً رو به نابودی میرفتند. لیکن با حمله کورش هخامنشی به بابل، یهودیان زندگی دوباره ای یافتند و توانستند در حکومت ایران نفوذ یابند. خشایارشا هامان را به عنوان وزیر خود انتخاب کرد. مردخای در مجلسی به هامان تعظیم نکرد. وی علت این رفتار خویش را برتری یهود بر غیر یهود اعلام کرد و گفت چون من یک یهودی هستم در مقابل هامان تعظیم نمیکنم. هامان نیز خشمگین شد و تصمیم گرفت مردخای و همهی یهودیان را از بین ببرد. او قرعه (پور) انداخت و تاریخی برای کشتن یهودیان انتخاب کرد تا دیگر خطری متوجه قدرت وی نباشد. روز سیزدهم از ماه ادار (ماه دوازدهم) به عنوان روز موعود انتخاب شد. پس هامان نزد خشایارشا از یهودیان بدگویی کرد و خشایارشا نیز اختیار یهودیان را به هامان واگذار کرد تا آنان را از بین ببرد. هامــان این فرمان را به همهی نواحــی تحت سلطهی هخامنــشیان ابلاغ کرد و اعلام کرد که باید همهی یهــودیان در روز سیــزدهم از ماه ادار (ماه دوازدهم) کشته شوند. مردخای این خبر را میشنود و برای جلوگیری از این اتفاق دست به اعتراض می زند. یهودیان در غم و گریه و زاری فرو رفتند و این خبر در همه جا گسترش یافت و خبر به استر (همسر خشایارشا و دختر عموی مردخای) رسید. مردخای از دخترعموی خود که دیگر شهبانوی ایران زمین شده بود درخواست کرد تا خشایارشا را پشیمان کند. استر پاسخ داد که از سی روز پیش تا به حال نزد پادشاه فراخوانده نشده ام. و اجازه ورود به اندرونی را هم ندارم مگر به اذن خشایارشا و هر کس بی اذن خشایارشا وارد شود کشته میشود. مردخای به استر گفت که تو هم مشمول این حکم علیه یهــودیان هستی و چه بسا تو را نیز به قتــل برسانند. پس فـــکری به حال ما و خودت کن. اســــتر پاسخ داد که به همهی یهودیان بگویید که روزه بگیرند. من نیز روزه میگیرم تا خداوند قلب پادشاه را به سوی ما نرم کند. آنگاه نزد خشایارشا میروم. [۴]
استر پس از سه روز دعا و روزه داری، بدون اجازه خشایارشا نزد او رفت. خشایارشا او را دید و به حضور طلبید، گرچه از قبل به او اجازهی ورود نداده بود. خشایارشا نیز از وی دربارهی درخواستش پرسید. استر پاسخ داد که میخواهم شما و هامان را در مجلسی با هم ببینم. خشایارشا دستور داد تا هامان را احضار کنند. در آن نشست، استر از خشایارشا درخواست کرد تا از کشتن یهودیان صرف نظر کند. سپس به هامان اشاره کرد و گفت که او مایهی آزار من و دیگر یهودیان شده است. خشایارشا هم خواستهی استر را پذیرفت و بر هامان به شدت خشم گرفت. آنگاه خشایارشا برای جلب نظر استر، دستور داد هامان را به صلیب بکشند. پس استر و مردخای به حضور خشایارشا رسیدند و درخواست کردند که یهودیان آزادی کامل یابند. خشایارشا هم به آنان اجازه داد تا هر درخواستی دارند را برای کاتبان بگویند و کاتبان هم بنویسند و مهر رسمی خشایارشا هم در نامه ثبت گردید. پس استر و مردخای گفتند که آزادی و امنیت کامل یهودیان در تمام سرزمین های تحت نفوذ حکومت ایران حکم شود. و یهودیان مجاز شدند تا هرکسی که به آنان بی احترامی میکند، یا هر کسی با آنان دشمنی و اختلاف دارد را بکشند و برای این امر روز سیزدهم ماه ادار انتخاب شد. یعنی همان روزی که قرار بود یهودیان قتل عام شوند؛ تبدیل شد به روزی که قرار است یهودیان مخالفین خود را به حکم خشایارشا قتل عام کنند. [۵]
تورات چنین تعریف میکند: «به این ترتیب یهودیان به دشمنان خود حمله کردند و آنها را از دم شمشیر گذرانده، کشتند. آنها در شهر شوش که پایتخت بود، پانصد نفر را کشتند.» در ادامه چنین آمده است: « پس روز بعد، باز یهودیان پایتخت جمع شدند و سیصد نفر دیگر را کشتند، ولی به مال کسی دست درازی نکردند. بقیه یهودیان در سایر استانها نیز جمع شدند و هفتاد و پنج هزار نفر از دشمنان خود را کشتند و از شر آنها رهایی یافتند، ولی اموالشان را غارت نکردند. این کار در روز سیزدهم ماه ادار انجام گرفت و آنها روز بعد، یعنی چهاردهم ادار پیروزی خود را با شادی فراوان جشن گرفتند.» [۶] در ادامه: «مردخای تمام این وقایع را نوشت و برای یهودیان سراسر مملکت پارس چه دور و چه نزدیک فرستاد و از آنها خواست تا همه ساله روزهای چهاردهم و پانزدهم ادار را به مناسبت نجات یهود از چنگ دشمنانشان، جشن بگیرند و شادی نمایند، به یکدیگر هدیه بدهند و به فقیران کمک کنند، زیرا درچنین روزی بود که غمشان به شادی، و ماتمشان به شادکامی تبدیل شد. قوم یهود پیشنهاد مردخای را پذیرفتند و از آن پس، همه ساله این روز را جشن گرفتند.» در ادامه: «بنابراین، قرار بر این شد که یهودیان سراسر استانها و شهرها ایام «پوریم» را نسل اندر نسل همیشه به یاد آورند و آن را جشن بگیرند. در ضمن، ملکه استر با تمام اقتداری که داشت نامه مردخای را درباره برگزاری دائمی مراسم پوریم تأیید کرد. علاوه بر این، نامههای تشویق آمیز دیگری به تمام یهودیان یکصد و بیست و هفت استان مملکت پارس نوشته شد تا به موجب فرمان مردخای یهودی و ملکه استر، یهودیان و نسل های آیندهشان ایام «پوریم» را همه ساله نگه دارند. به این ترتیب، مراسم ایام «پوریم» به فرمان استر تأیید شد و در تاریخ یهود ثبت گردید.» [۷]
و این جشن همان است که امروزه عید پوریم نامیده میشود. و هر ساله یهودیان سراسر جهان این روز را با یاد و نام کورش هخامنشی و خشایارشا گرامی میدارند. با توجه به اینکه خشایارشا به یهودیان اختیار تام داده بود که هر چه خواستند انجام دهند، اگر یهودیان مرتکب جنایاتی شدیدتر نیز میشدند باز هم با سکوت دربار هخامنشیان مواجه میگردیدند. این در حالی است که هم کورش هخامنشی و هم خشایارشا به خوبی از تاریخ یهودیان آگاه بودند. آنان بهتر از هر کسی میدانستند که یهودیان بر اساس آیین تحریف شدهی خود، نسبت به غیر یهودیان تا چه حد خشن برخورد کرده و هیچ احترامی برای جان و مال و ناموس دیگران قائل نیستند. کورش و پس از او خشایارشا به خوبی آگاه بودند که یهودیان در حمله به سرزمین مدیانیان همهی مردان به همراه سی و دو هزار زن را کشته و دختران را به اسارت گرفتند و شهر را به آتش کشیدند. [۸] آنان به خوبی آگاه بودند که یهودیان در حمله به سرزمین های اطراف نه تنها همهی مردان را قتل عام میکردند بلکه از کشتن زنان و کودکان و حتی هلاک کردن حیوانات و خراب کردن خانه های انسان های بی گناه هیچ ابایی نداشتند و گزارش این اتفاقات در کتاب مقدس یهودیان فراوان است [۹] و یهودیان نیز در جهان باستان به این امر مشهور بودند. با همهی این تفاصیل خشایارشا سرنوشت یک ملت را به دست آنها داد و نامهی سفیدی را امضا نموده و اختیار تام به آنها داد تا هرچه میخواهند بر سر ملت ایران فرود آورند …
رشید الدین فضل الله همدانی، تاریخ نگار بزرگ ایرانی، متوفای ۷۱۸ قمری در کتاب جامع التواریخ، همین اتفاق را ذکر کرده، با این تفاوت که اولاً وی این حادثهی تلخ را مربوط به عصر اردشیر میداند نه خشایارشا. ثانیاً وی از تعداد کشته شدگان سخنی بیان نکرد. [۱۰]
در این میان برخی با نادیده گرفتن اعتراف بزرگترین رهبران یهود در طول تاریخ، سعی میکنند حادثهی تلخ پوریم را نادیده بگیرند و در صحت آن تردید ایجاد کنند. گرچه با بررسی استدلالات این افراد در مییابیم که اشکالات مطرح شده از حد «احتمال» فراتر نمیرود و یقیناً ضرری به صحت رخداد این اتفاق تاریخی وارد نمیکند. مخصوصاً وقتی که بسیاری از کلیات و جزئیات این داستان دقیقاً با متون تاریخی نوشته شده توسط یونانیان مطابقت دارد. برای مثال شادروان استاد حسن پیرنیا، متوفای ۱۳۱۴ هجری خورشیدی در « تاریخ ایران باستان» این قضیه را ذکر میکند. [۱۱] و در پایان میگوید:«این است مضمون حکایت استر و مردخا، اگر از شاخ و برگ های داستانی آن صرف نظر کنیم، اطّلاعاتی که میدهد، همان است که مورّخین یونانی هم دادهاند: وسعت مملکت از هند تا حبشه موافق تاریخ است. هفت نفر مشاور مخصوص همان کسانند که هرودوت هفت نفر قضات شاهی نامیده. اینها رؤساء هفت خانواده درجه اوّل پارس و ماد بودند. در این حکایت به سالنامهها اشاره شده. کتزیاس هم در این باب ذکری کرده، این سالنامهها را دیفترای بازیلیکای، یعنی دفاتر شاهی نامیده و هرودوت چنانکه گذشت میگوید در جنگ سالامین دبیران شاه اسامی اشخاصی را که خوب میجنگیدند، ثبت میکردند. در باب بستری که بر آن نشسته غذا صرف می کردند، نیز در سه جای کتاب هرودوت، چنان که گذشت ذکری شده. چابک سواران نیز هماناند که از منابع یونانی میدانیم ( نوشتههای هرودوت و کزنفون که در جای خود بیاید) خود اخشورش هم از حیث صفات شبیه همان خشیارشا است که یونانیها توصیف کردهاند، یعنی شخصی است بزرگمنش و بلند نظر، که دوازده هزار وزنه نقره را رد میکند، چنانکه موافق نوشتههای هرودوت، تقدیمی چندین میلیونی پاثیوس لیدی را رد کرد. از طرف دیگر بوالهوس، کم عقل و ضعیف النفس است، چه اختیار امور مملکت را به آسانی به این و آن میدهد. تجملات دربار و غیره هم همان است، که از منبع یونانی معلوم است. در خاتمه باید گفت، که این ضیافت، قبل از عزیمت خشیارشایا اخشورش تورات، به جنگ یونان بوده و هرودوت هم اشاره به گرد آمدن بزرگان مرکز و ایالات در شوش کرده، منتها مورّخ مذکور گوید که برای مشورتی راجع به جنگ یونان این مجلس بزرگ منعقد شده بود. راجع به اسم ملکه، که تورات او را وشتی نامیده ظن قوی این است که اسم مذکور مصحّف وهشتیه است، که به زبان کنونی بهشت یا بهترین باید گفت. از اینجا باید حدس زد، که این اسم در واقع لقب بوده است. هرودوت اسم ملکه را آمستریس نوشته که ممکن است یونانی شدهی هماشتر یعنی همای مملکت باشد. اما تخالفی که بین حکایت مزبور و نوشتههای هرودوت دیده میشود این است، که آمستریس هیچگاه مغضوب نشد و چندان بزیست که به کهولت رسید. نوشتههای آشیل در نمایش حزن انگیز «پارسیها» هم نمیرساند که او مغضوب شده باشد. بنابراین ممکن است وشتی زنی غیر از آمستریس بوده و بعد زنی دیگر جای او را گرفته و در کتاب استر از جهت تقرّب به شاه، وشتی را ملکه دانسته باشند.» [۱۲]
دلیلی دیگر بر صحت تاریخی این حادثه تلخ، وجود مقبره استر و مردخای در همدان است. این مقبره همچنان باقی است. لیکن جای سخن در این است که به گفتهی میرزا سالور عین السلطنه، ادیب و مورّخ عصر قاجاریه، متوفای ۱۳۲۴ هجری شمسی، در خاطرات خود ، مقبره استر و مردخای در همران پر بود از گنجینهها و حتی تاج سلطنتی ملکه استر که البته بخشی از این گنجینهها مورد سرقت قرار گرفت. [۱۳] لیکن اصل وجود این گنجینهها و مقبره امری ثابت شده است. سرجان ملکم متوفای ۱۸۴۳ میلادی در «تاریخ کامل ایران» نیز بیان میکند که در گنبد مقبرهی استر و مردخای در همدان، لوحی یافته شده که به خط عبرانی نشان میدهد بنای اصلی مقبره این دو نفر است. [۱۴] و این بنا همچنان در شهر همدان برپا و یکی از مهمترین زیارتگاههای یهودیان گرامی در ایران است.
پینوشت:
[۱]. ترجمه قدیم و تفسیری کتاب مقدس، عهد قدیم، استر باب ۱ آیه ۱ – ۴ [۲]. همان، آیه ۱۰ – ۱۲ [۳]. همان، باب ۲ [۴]. همان، باب ۳ و ۴ [۵]. همان، باب ۵ – ۶ – ۷ – ۸ [۶]. همان، باب ۹ آیه ۵ و ۶ و ۱۵ و ۱۷ [۷]. همان، باب ۹ آیه ۲۰ – ۲۳ و ۲۸ – ۳۲ [۸]. ترجمه قدیم و تفسیری کتاب مقدس، عهد قدیم، سفر اعداد، باب ۳۱ [۹]. ترجمه قدیم و تفسیری کتاب مقدس، عهد قدیم، کتاب یوشع، باب ۱۰ [۱۰]. رشید الدین فضل الله همدانی، جامع التواریخ، ناشر: میراث مکتوب، تهران، چاپ اول، صفحه ۱۴۲ – ۱۴۳ [۱۱]. حسن پیرنیا، تاریخ ایران باستان، انتشارات دنیای کتاب، تهران، چاپ اول ۱۳۷۵، ج۱، ص ۸۹۷ – ۹۰۳ [۱۲]. همان ، ج۱، ص ۹۰۴ – ۹۰۳ [۱۳]. ایرج افشار، روزنامه خاطرات میرزا سالور عینالسلطنه، انتشارات اساطیر، تهران، ۱۳۷۴ خورشیدی، ج۸، ص ۶۵۵۶ [۱۴]. سر جان ملکم، تاریخ کامل ایران، ترجمه: میرزا اسماعیل حیرت، انتشارات افسون، تهران، چاپ اول ۱۳۸۰، ج ۱ ص ۱۶۳ – ۱۶۴