برده داری در ایران باستان
با بررسی و مطالعه نسکها و کتیبههای باستانی بدست می آید که برده داری در ایران باستان و جامعۀ زرتشتی کاملاً رواج داشت. موبدان و هیربدان و دیگر پیشوایان دین زرتشتی، هیچگاه مخالفتی با این مسئله نداشتند. در حالیکه آنان در برهه ای دراز (مخصوصاً در دوره ساسانیان )، در قدرت کامل به سر می بردند که همین نشانگر این است که دین زرتشتی برده داری را تأیید میکرد. در ادامه بحث برده داری از دید تاریخ نگاران و باستان شناسان غربی، شرقی و ایرانی استفاده می شود.
زمان زندگی زرتشت روشن نیست. در هر صورت پیدایش زرتشت و عقائد وی مرتبط با عصر ودایی است. که در آن دوره بنا به گفتۀ پژوهشگران، برده داری کاملاً رایج بود. شادروان مرتضی راوندی در مورد این دوره از تاریخ ایران (عصر ودایی) میگوید: «در زمینهاى اختصاصى امرا عده اى کارگر برده مشغول کار بودند. علاوه براین، روستاییان مجبور بودند برحسب دستور امرا، براى ایجاد جادهها، قنوات، پلها و استحکامات، بیگارى کنند».[۱] او در ادامه زمان این دوره -عصر ودایی- را از مبدأ تاریخ هند و ایران تا هزار سال قبل از میلاد و حتی ۸۰۰ سال قبل از میلاد میدانند و تصریح میکنند که زرتشت مربوط به عصر ودایی -اختلاط اقوام هند و ایرانی- است.
در دوره حکومت ساسانیانی، هم جامعه زرتشتی بود و هم حکومت، وهم قوانین جاری در کشور بر اساس فقه زرتشتی بود. و به روشنی می بینیم که برده داری امری کاملاً رایج شمرده میشد. پیشوایان زرتشتی نیز خود مروّج برده داری بودند. مرتضی راوندی میگوید: «درباره وجود برده دارى در جامعه ساسانى، خواه از منابع ایرانى (و از آن جمله و به ویژه از روى مجموعه قوانین موسوم به ماتیکان هزار داتستان که در آن حتى بخشى به قواعد برده دارى اختصاص دارد) و خواه از منابع خارجى هم عصر، مىتوان اطلاعات بسیارى به دست آورد؛ بهاى متوسط یک برده پانصد درهم بود و خواجه مىتوانست برده را به گرو بدهد یا نذر آتشکده کند. امکان معامله با بردگان در فقه زرتشتى تصریح شده است.»[۲] او میافزایند: «پروکوپیوس از مردم کیساریه در کتاب خود موسوم به جنگ با ایران نقل مىکند که کوات (قباد) ساسانى به سربازان خود دستور داد که در صورت فتح از کشتن اهالى خوددارى کنند ولى غارت آبادیها و اسیر کردن و به غلامى گرفتن اهالى را مجاز شمرد. مهرنرسى وزیر معروف بهرام پنجم و یزدگرد دوم ساسانى لقب هزار بندک داشت، لذا روشن است که داشتن بردگان بسیار از علایم شکوه و احتشام بود».[۳]
یان ریپکا در مورد یکی از نوشتههای باستانی عصر ساسانی میگوید: «… از این اثر فقط قطعاتى به جاى مانده و قدمت آن، محققا، به دوره ساسانى مىرسد. قطعات آن در سال ۱۹۰۱ در بمبئى منتشر گشت و معلوم شد که کتاب حقوق ساسانیان به نام ماتیکان هزار داتستان است. در اروپا، بارتلومه کتاب را بررسى و به روشن شدن مندرجاتش بسیار کمک کرد…» ایشان در ادامه میگویند: «مرد مستمند خواسته اى نداشت که بتواند زنى براى خود بخرد. زن و برده (انشهریک) جزء اموال شمرده مىشدند. چنانچه در خانواده اى چندین زن زندگى مى کردند، یکى از آنان کدبانوى خانه و داراى امتیازاتى بود.»[۴]
ادوین گرانتوسکی (و تیم تحقیاتی وی) از بزرگترین باستان شناسان قرن گذشته در کتاب تاریخ ایران، درباره دوره ساسانی میگوید: «در سده هاى سوم – چهارم میلادى هنوز روابط نظام برده دارى سخت رواج داشت. منابع یونانى و دیگران غالبا یادآورى کرده اند که لشکریان ایران دهها هزار تن از مردم سوریه، ارمنستان و دیگران را به بردگى گرفته اند. در کنار اسیران جنگى دهقانان ایرانى که به پرداخت مالیات توانا نبودند، به عنوان برده دیده مىشدند. بردگان در املاک اشراف (داستراکت) کار مىکردند، اینها قابل خرید و فروش بودند.»[۵] و ایشان میگویند : « در ایران مانند روم، ارتش دائمى وجود نداشت، چریکهاى سوار پس از به دست آوردن غنائم جنگى و بردگان اسیر کوشش داشتند بیدرنگ به خانههایشان برگردند.»[۶]
ابن مسکویه از تاریخ نویسان ایرانی قرن پنجم هجری درباره سپاهیان ساسانی در یورش به روم میگوید: «هراکلیوس چون ویرانى روم را بدید که سپاهیان پارسى پدید کردند و سپاه روم را بکشتند و زن و فرزندشان را به بردگى بردند و خواسته و دارایىشان را چپاول کردند، به درگاه یزدان بنالید و نماز و نیایش بسیار کرد.»[۷]
آرتور کرستین سن درمورد نحوه برخورد با اسیران جنگی می گوید: «معمولا دست اسیران جنگى را بر پشت بسته و آنها را به عنوان غلامى مىفروختند، یا به نواحى کم جمعیت کشور براى آبادانى و کشت و زرع می فرستادند.»[۸] آرتور کرستین سن در مورد روحانیون زرتشتی و قدرت آنان در زمان ساسانی مینویسد: «در میان صاحبان مراتب آن زمان، کسى که از حیث قدرت و اقتدار رتبه اول را داشت، وزرگ فرمذار مهرنرسه پسر وزرگ بوده، که لقب و عنوان هزار بندگ (صاحب هزار برده) داشت. نسب او به خانواده سپندیاذ میرسید، که یکى از هفت خاندان ممتاز بود.»[۹] وی همچنین درمورد اشراف دینی و سیاسی ساسانی میگوید: «آمیانوس گوید اشراف مزبور خود را صاحب اختیار جان غلامان و رعایا مىدانستند. وضع رعایا در برابر اشراف ملاک به هیچ وجه با احوال غلامان تفاوتى نداشت.»[۱۰]
پی نوشت:
[۱]. مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعى ایران، تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۸۲، ج ۱، ص ۴۴۵[۲]. مرتضی راوندی، همان، ج ۱، ص ۷۷۱٫
[۳]. مرتضی راوندی، همان، ج ۱، ص ۷۷۱٫
[۴]. یان ریپکا، تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه، ترجمه عیسى شهابى، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، ص ۸۱
[۵]. ادوین گرانتوسکى، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ترجمه کی خسرو کشاورزی، تهران: انتشارات پویش، ص ۱۵۸٫
[۶]. همان، ص ۱۶۳٫
[۷]. ابن مسکویه، تجارب الامم، ترجمه: ابو القاسم امامى و على منزوى، تهران: سروش، ج ۱، ص ۱۹۵٫
[۸]. آرتور کرستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه: رشید یاسمى، تهران: نشر دنیاى کتاب، ۱۳۶۸٫ ص ۳۰۴
[۹]. همان، صفحه ۳۷۷
[۱۰]. همان، صفحه ۴۳۰