باستانگرایان و فریدونِ عربپرست!!!
بشریت همواره در راه رسیدن به کمال، نیازمند پرهیز از تعصبات جاهلانه بوده است. تفکرات نژادپرستانه نیز از اصلیترین موانع کمال بشریت بوده و هست. از همین روی نژادپرستان سیاهترین کارنامهی تاریخ بشریت را در پروندهی خود دارند. در میان ملت ما نیز بعضاً از این قبیل افراد، مشاهده میشوند. کسانی که دائماً از برتری نژاد پاک آریایی؟! سخن میرانند و از هر چه غیرآریایی، بیزاری میجویند! نمونههایی از این عقیدهی عجیب را میتوان در شعارهای ضدعربی و… مشاهده نمود. گویی مردم عرب، به خاطر رفتار عدهای معدود در زمانی خاص، برای همیشهی تاریخ تا ابدالدهر محکوم هستند! این تفکر نادرست و شرمآور را به وضوح میتوان در فضای مجازی مشاهده نمود، که عدهای چگونه ملتهای عربی را به باد فحش میگیرند و از خباثت نژاد عرب! سخن میگویند. عجیبتر از همه این است که اگر کسی به رفتارهای زشت و نابخردانهی این افراد اعتراض کند، به عرب پرستی متهم میشود!
اکنون به اصل مطلب میرسیم! آنجایی که جریانات باستانگرا مجبور میشوند، بزرگان خود را نیز به «عرب پرستی» متهم کنند! فریدون یکی از پادشاهان پیشدادی ایران است. وی همان کسی است که ضحاک را در بند کرد و ایران را از شرّ ضحاک اهریمنی نجات داد. در شاهنامه فردوسی، دربارهی فریدون آمده است که وی سه پسر به نامهای سلم و تور و ایرج داشت. وقتی پسرانش به سن ازدواج رسیدند، یکی از نزدیکان(به نام جَندَل) را نزد خود فراخواند و گفت که همهی جهان را زیر و رو کن و سه دختر از نژادی پاک، و در نهایت پاکیزگی و فرهنگ برای پسرانم بر گزین:
فریدون از آن نامدارانِ خویش
یکى را گرانمایهتر خواند پیش
کجا نام او جَندَل پر هنر
بِهـَـر کار دلسوز بر شاه بَر
بدو گفت بر گِرد گِردِ جهان
سه دختر گزین از نژادِ مَهان
سه خواهر ز یک مادر و یک پدر
پرى چهره و پاک و خسرو گهر
بخوبى سزاىِ سه فرزند من
چنان چون بشاید بپیوندِ من [۱]
جندل نیز وقتی این را شنید، چند تن از بزرگان را با خود همراه ساخت. ایران را جستجو کرد. سپس به دیگر سرزمینها گام نهاد تا سه دختر که پاکترین و بهترین باشند را بیابد:
یکایک ز ایران سر اندر کشید
پَژوهید و هر گونه گفت و شنید
بهر کشورى کز جهان مِهترى
بپرده درون داشتى دخترى [۲]
او همه جا را گشت، و هیچ کس را لایق و سزاوار نیافت. تا اینکه به دربار شاه یمن رسید. وی در برابر این مرد بزرگ عرب، به زمین افتاد و بر خاک بوسه زد:
خردمند و روشندل و پاک تن
بیامد برِ سَرو شاه یمن
زمین را ببوسید و چربى نمود
بر آن کهترى آفرین بر فزود
جندل (فرستادهی فریدون) اینگونه با شاه یمن سخن گفت و سه دختر شاه را برای پسران فریدون خواستگاری کرد:
ترا آفرین از فریدون گـُـرد
بزرگ آن کسى کو ندارَدش خُرد
مرا گفت شاه یمن را بگوى
که بر گاه تا مشک بوید ببوى
بدان اى سر مایهی تازیان
کز اختر بُدى جاودان بیزیان
مرا پادشاهىِ آباد هست
همان گنج و مردى و نیروى دست
سه فرزند شایسته تاج و گاه
اگر داستان را بُود گاه ماه
ز هر کام و هر خواسته بىنیاز
بهَر آرزو دست ایشان دراز …
کجا از پسِ پرده پوشیده روى
سه پاکیزه دارى تو اى نامجوى…
سه پوشیده رخ را سه دیهیم جوى
سزا را سزاوار بىگفتوگوى
فریدون پیامم بدین گونه داد
تو پاسخ گزار آنچه آیدت یاد [۳]
شاه یمن در ابتدا حاضر نشد که دخترانش را به عقد پسران فریدون درآورد، اما پس از رخ دادن برخی حوادث و آزمودن پسران فریدون، راضی به این وصلت گردید[۴]. سپس دخترانش را به ازدواج پسران فریدون درآورد و آنان را به ایران فرستاد[۵]. به راستی آیا باستانگرایان افراطی، میتوانند فریدون را «عرب پرست» بخوانند؟ همان فریدون که ایرانزمین را نجات داد و از سویی میان همهی ملتها، عرب را برای وصلت برمیگزیند. وی حتی در ایران زمین کسی را لایق همسری فرزندانش نیافت. بلکه پاکیزگان را در میان عرب یافت. تأکید میکنم که در هر قوم و در هر ملتی خوب و بد وجود دارند و ما نیز هیج نژادی را بر نژاد دیگر برتر نمیدانیم و هیجگاه در پی اثبات برتری یک ملت بر ملت دیگر نبوده و نیستیم. اما حقایقی قابل ذکر بود که گفته شد.
پینوشت:
[۱]. شاهنامه فردوسی، بر اساس نسخه چاپ مسکو، تهران: نور، ، ص ۳۲، بیت ۱۰۹۳-۱۰۹۷، در فهرست: “فرستادن فریدون جندل را به یمن”و میترا مهرآبادى، متن کامل شاهنامه فردوسى به نثر پارسى، تهران: نشر روزگار، ۱۳۷۹. ج ۱، ص ۱۲۴-۱۲۶
اقبال یغمایى، ز گفتار دهقان، تهران: انتشارات توس، ۱۳۷۲. ص۴۰-۴۱
[۲]. شاهنامه فردوسی، ص ۳۲، بیت ۱۱۰۲-۱۱۰۳ [۳]. شاهنامه فردوسی، ص ۳۳، بیت ۱۱۱۵-۱۱۲۸ [۴]. شاهنامه فردوسی، ص ۳۵، بیت ۱۲۰۲ به بعد، در فهرست: “رفتن پسران فریدون نزد شاه یمن”اقبال یغمایی، همان، ص ۴۴
میترا مهرآبادی، همان، ج ۱، ص ۱۲۹
[۵]. شاهنامه فردوسی، همان، ص ۳۵، بیت ۱۲۱۱