آیا شواهدی مبنی بر تمایل یزید به مسیحیت وجود دارد؟!

#644
adyanuniv
سرپرست کل

یزید در دامن پدری بزرگ شده بود که با نام اسلام بر مردم حکومت کرده ولی اعتقاد چندانی به آن نداشت. او جوانی ناپخته، شهوت‌پرست، خودسر، فاقد دور اندیشی، خوش‌گذران و عیّاش بود.[۱] یزید که پیش از رسیدن به حکومت، اسیر هوس‌ها و تمایلات افراطی بود، بعد از حکومت نیز نتوانست دست کم مانند پدرش معاویه، ظاهر اسلام را حفظ کند؛ بلکه بر اثر روح بی‌پروا و هوس‌بازی که داشت، علناً مقدّسات اسلامی را زیر پا گذاشت و در ارضای شهوات خود از هیچ چیزی فروگذار نکرد.
با توجه به برخی کردارها و گفتارهایی که از او نقل شده، به نوعی گرایش او به مسیحیت تحریف شده برداشت می‌شود که در این‌جا به برخی از این شواهد اشاره می‌شود.
۱٫ تظاهر به شراب‌خواری
یزید علناً شراب می‌خورد و تظاهر به فساد می‌نمود و بی‌باکانه اشعاری به این صورت می‌خواند:
«مَعْشَرَ النِّدمانِ قُومُوا و اسْمَعُوا صَوْتَ الْاَغانی»
یاران هم‌پیاله من! برخیزید و به نغمه‌های مطربان [خوش آواز] گوش دهید.
«و اَشْرَبُوا کَأسَ مُدامٍ وَ اتْرُکُوا ذِکْرَ الْمَعانی»
[پیاله‌های] شراب را پی در پی سر کشیده و گفتگو‌های معنوی [و علمی] را کنار بگذارید.
«شَغَلَتْنی نَغْمَهُ الْ عیدان عَنْ صَوْتِ الْاَذانِ»
نغمه‌های ساز و آواز، مرا از شنیدن اذان [و ندای الله اکبر] باز می‌دارد.
«وَ تَعَوَّضْتُ عَنِ الحُورِ خُموراً فی الدنان»[۲]
من حوران بهشتی را [که نسیه است] با خم شراب [نقدی] معاوضه می‌کنم.
۲٫ تربیت خانوادگی
یزید زیر دست مادری به نام میسون کلبی از قبیله بنی کلب بزرگ شد[۳] که قبل از اسلام پیرو مسیحیّت بوده‌اند.[۴] یزید از تربیت متناقضى برخوردار بود که به تعبیر برخى نویسندگان و محدثین آمیخته‌اى از خشونت بادیه و طبع سرکش بود.[۵]
یکی از نویسندگان می‌گوید: «شاید عجیب به نظر آید اگر تربیت یزید را تربیت مسیحی بدانیم؛ به‌طوری که از تربیت اسلامی و آشنایی با فرهنگ و تعلیمات اسلامی دور بوده باشد، و شاید خواننده تا حد انکار از این معنا تعجب کند؛ اگر بدانیم که یزید از طرف مادر از قبیله بنی کلب بود که پیش از اسلام دین مسیحی داشتند، تعجب نخواهیم کرد؛ زیرا از بدیهیات علم الاجتماع این است که ریشه‌کن ساختن عقاید یک ملّت ـ که اساس خوی‌ها و خصلت‌ها و ارزش‌های اجتماعی و سرچشمه افکار و عادات و فرهنگ عمومی آنهاست ـ نیازمند گذشت زمان طولانی است. تاریخ به ما می‌گوید: یزید تا زمان جوانی در این قبیله پرورش یافته بود و این به آن معنا است که وی دوران تربیت‌پذیری و شکل‌گیری شخصیت خود را که مورد توجه مربّیان است، در چنین محیطی گذرانده بود و با این ترتیب، علاوه بر تأثیرپذیری از مسیحیّت، خشونت بادیه و سختی طبیعت صحرا نیز با سرشت او درهم آمیخته است».[۶]
۳٫ نفوذ رومیان در بنی امیّه
شاهد سوم، نفوذ دولت روم مسیحی در دربار بنی امیّه است که برخی از مسیحیان روم در دربار شام به عنوان مستشار حضور داشتند؛ چنان‌که به تصریح مورّخان، یزید هنگام حرکت امام حسین(ع) به سمت کوفه، به توصیه «سَرْجُون» رومی مسیحی، «عبیدالله بن زیاد» را که تا آن موقع والی «بصره» بود، (با حفظ سمت) به حکومت کوفه منصوب کرد، و تا موقع این جابه‌جایی، حاکم کوفه از طرف یزید «نعمان بن بشیر» بود.[۷]
۴٫ رفتار و گفتار یزید
گواه دیگر، رفتار و سخنان خود یزید است که نشان دهنده گرایش او به مسیحیّت می‌باشد؛ مانند این‌که یزید، «اخطل» شاعر مسیحی را وا داشت که انصار را هَجْو[۸] کند.[۹] و یا تظاهر به شراب‌خواری یزید که بیان شد. و حتی در برخی از کتاب‌های متأخر نقل شده است که یزید شعر زیر را می‌خواند:
فإن حَرُمَت علی دین أحمد فَخُذها علی دین المسیح بن مریم[۱۰]
«پس اگر [نوشیدن شراب] براساس دین احمد (پیامبر اسلام) حرام است، تو آن‌را بر دین مسیح بن مریم بگیر [و بیاشام].»
خلاصه این‌که؛ یزید فرد دنیاپرستی بود که اسلام را تنها در راستای اهداف پَست مادی خود می‌خواست و تمایل او به مسیحیت، تنها در راستای اسلام‌گریزی بوده، نه تمایلی از راه تحقیق.[۱۱]

[۱]. ر.ک: بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب ‏الأشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج ‏۵، ص ۲۸۶، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
[۲]. سبط بن جوزی‏، تذکره الخواص من الأمه فی ذکر خصائص الأئمه، ص ۲۶۱، قم، منشورات الشریف الرضی‏، چاپ اول، ۱۴۱۸ق؛ امین عاملى‏، سید محسن، أعیان الشیعه، ج ‏۱، ص ۶۱۸، بیروت، دار التعارف‏، ۱۴۰۳ق.
[۳]. أنساب ‏الأشراف، ج ‏۵، ص ۲۸۵؛ زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج ‏۷، ص ۳۳۹، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، ۱۹۸۹م.
[۴]. ر.ک: ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد‏، الطبقات الکبری‏، ج ‏۲، ص ۶۸، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق.
[۵]. حسنى‏، هاشم معروف، سیره الأئمه الاثنی عشر(ع)، ج ‏۳، ص ۴۳، نجف، المکتبه الحیدریه، چاپ اول، ۱۳۸۲ق.
[۶]. علائی، عبدالله، سموّ المعنی فی سموّ الذّات، ص ۵۸، بیروت، مکتبه دارالتربیه، ۱۹۷۲م.
[۷]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج ‏۵، ص ۳۴۸، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق؛ ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج ‏۸، ص ۱۵۲، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق.
[۸]. در اصطلاح ادیبان عبارت است از نوعی شعر غنایی که بر پایه نقد گزنده و دردانگیز است و گاهی به دشنام‌گویی یا ریشخند مسخره‌آمیز و دردآور نیز می‌انجامد و آن مقابل مدح است.
[۹]. الأعلام، ج ‏۵، ص ۱۲۳؛ سموّ المعنی فی سموّ الذّات، ص ۱۷۹٫
[۱۰]. شوشتری، نورالله بن شریف ‌الدین، مجالس المؤمنین، ج ۲، ص ۳۱۰، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۷۷ش.
[۱۱]. ر.ک: خرّمی، جواد، یزید و تمایل به مسیحیت، مجله مبلّغان، شماره ۸۷، ص ۳۷ – ۴۲٫

دکمه بازگشت به بالا
بستن