پرسش و پاسخ

آیا امیرمؤمنان (ع) به دستور رسول خدا (ص) با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگیده است؟

کدخبر: ۵١١٢
پرسش و پاسخ » امام علی (ع)
آیا امیرمؤمنان (ع) به دستور رسول خدا (ص) با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگیده است؟
بسم الله الرحمن الرحیم

سؤال کننده: احمد

پاسخ:

برخورد دوگانه اهل سنت با مخالفان امیرمؤمنان و مخالفان خلفا:

یکی از مطالبی که همواره اهل سنت بر آن تأکید دارند ، این است که در جنگ های جمل، صفین و نهروان هر دو طرف مسلمان و مجتهد بودند؛ بنابراین هر دو طرف به اندازه خود ثواب می برند؛ چه آن ها که برضد خلیفه رسول خدا صلی الله علیه وآله جنگیده و بیش از بیست هزار نفر مسلمان را کشته اند و چه آنان که برای دفاع از مملکت مسلمانان و دفاع از جان خود و دیگر مسلمانان با شورشیان جنگیده اند.

اما وقتی به مخالفان ابوبکر، عمر و عثمان می رسند، آن ها را محارب، مرتد، کافر و… می دانند!

واقعاً چه فرقی است بین کسانی که با ابوبکر و عثمان جنگیده اند و بین کسانی که با امیرمؤمنان علیه السلام جنگیده اند؛ در حالی که هر دو گروه از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله بوده اند؟

برای روشن تر شدن مسأله، ما این مسأله را دو بخش مجزا بررسی خواهیم کرد:

۱٫ برخورد دوگانه اهل سنت، با مخالفان امیرمؤمنان (ع) و مخالفان ابوبکر:

در منابع متعدد از اهل سنت آمده است که ابوبکر، با کسانی که از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله که از دادن زکات به وی امتناع نمودند، جنگید و خالد بن ولید را برای جنگ با مالک بن نویره فرستاد، چون مالک از دادن زکات به ابوبکر امتناع نموده بود.

از روایتی که در صحیح بخاری آمده است فهمیده می شود که: کسانی که به ابوبکر زکات نمی دادند، مرتد نشده بودند و شهادتین را می گفتند و نماز و زکات و سایر تکالیف اسلامی را نیز قبول داشتند؛ اما از دادن زکات به ابو بکر اجتناب می کردند؛ پس با اینکه فقط مخالف ابوبکر بودند و شریعت اسلامی را قبول داشتند، ابو بکر با آنها جنگید، حتی در ابتدا عمر هم در این مورد به ابو بکر اعتراض کرد:

حدثنا أبو الْیَمَانِ الْحَکَمُ بن نَافِعٍ أخبرنا شُعَیْبُ بن أبی حَمْزَهَ عن الزُّهْرِیِّ حدثنا عُبَیْدُ اللَّهِ بن عبد اللَّهِ بن عُتْبَهَ بن مَسْعُودٍ أَنَّ أَبَا هُرَیْرَهَ رضی الله عنه قال لَمَّا تُوُفِّیَ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم وکان أبو بَکْرٍ رضی الله عنه وَکَفَرَ من کَفَرَ من الْعَرَبِ فقال عُمَرُ رضی الله عنه کَیْفَ تُقَاتِلُ الناس وقد قال رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ الناس حتی یَقُولُوا لَا إِلَهَ إلا الله فَمَنْ قَالَهَا فَقَدْ عَصَمَ مِنِّی مَالَهُ وَنَفْسَهُ إلا بِحَقِّهِ وَحِسَابُهُ علی اللَّهِ فقال والله لَأُقَاتِلَنَّ من فَرَّقَ بین الصَّلَاهِ وَالزَّکَاهِ فإن الزَّکَاهَ حَقُّ الْمَالِ والله لو مَنَعُونِی عَنَاقًا کَانُوا یُؤَدُّونَهَا إلی رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم لَقَاتَلْتُهُمْ علی مَنْعِهَا.

از ابو هریره نقل شده که گفت: وقتی پیامبر (ص) رحلت کرد، بعد از او ابو بکر (خلیفه) بود، و کافر شد از عرب هر کسی که کافر شد، عمر بن الخطاب به ابو بکر گفت چگونه با مردم می جنگی با اینکه پیامبر فرموده بود: دستور دارم با مردم بجنگم تا اینکه بگویند: لا إله إلا الله، پس هر کس که آن را بگوید؛ خون و اموالش از من حفظ می شود و حسابش با خداوند است، ابو بکر گفت: به خدا قسم با کسی که بین نماز و زکات فرق بگذارد، می جنگم؛ همانا زکات حق مال است؛ به خدا قسم اگر بزغاله ای را از زکات دادنش به من امتناع بکنند و آن رابه رسول الله (ص) می دادند با آنها می جنگم.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل ابوعبدالله (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح بخاری، ج۲، ص۵۰۷، ح ۱۳۳۵، کِتَاب الْزکاه، بَاب وُجُوبِ الزَّکَاهِ وَقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی وَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامه، بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷؛

همچنین این مطلب در صریح روایات اهل سنت نیز آمده است ؛ عبدالرزاق صنعانی استاد بخاری می گوید:

أخبرنا عبد الرزاق عن بن جریج وبن عیینه عن عمرو بن دینار عن محمد بن طلحه بن یزید بن رکانه قال قال عمر لأن أکون سألت النبی صلی الله علیه وسلم عن ثلاثه أحب إلی من حمر النعم عن الکلاله وعن الخلیفه بعده وعن قوم قالوا نقر بالزکاه فی أموالنا ولا نؤدیها إلیک أیحل قتالهم أم لا قال وکان أبو بکر یری القتال.

عمر گفت اگر در سه مورد از رسول خدا (ص) سوال کرده بودم، برای من از شتران سرخ مو بهتر بود ! در مورد کلاله، و در مورد خلیفه بعد از او، و در مورد کسانی که گفتند ما زکات در اموال را قبول داریم، اما آن را به تو (ابوبکر و عمر) نمی دهیم ! آیا جنگ با آنان جایز است یا خیر ! و ابوبکر جنگ با آنان را جایز می دانست !

الصنعانی، ابوبکر عبد الرزاق بن همام (متوفای۲۱۱هـ)، المصنف، ج۱۰، ص۳۰۲، ح۱۹۱۸۵، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعه: الثانیه، ۱۴۰۳هـ؛

الخراسانی، سعید بن منصور (متوفای ۲۲۷هـ)، سنن سعید بن منصور، ج۲، ص۳۸۴، ح۲۹۳۲، تحقیق: حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر:الدار السلفیه – الهند، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۳هـ ـ ۱۹۸۲م.

این روایت، به صراحت نشان می دهد که کسانی که ابوبکر حکم جنگ با آنان را داد، منکر اصل زکات نبودند و ابوبکر را به عنوان شخصی که شایسته گرفتن زکات است، قبول نداشتند !

ابن کثیر دمشقی سلفی نیز روایتی در تایید همین مضمون ذکر می کند ! او می گوید:

وجعلت وفود العرب تقدم المدینه یقرون بالصلاه ویمتنعون من أداء الزکاه ومنهم من امتنع من دفعها إلی الصدیق وذکر أن منهم من احتج بقوله تعالی >خذ من أموالهم صدقه تطهرهم وتزکیهم بها وصل علیهم إن صلاتک سکن لهم< قالوا فلسنا ندفع زکاتنا الا إلی من صلاته سکن لنا…

وقد تکلم الصحابه مع الصدیق فی أن یترکهم وما هم علیه من منع الزکاه ویتألفهم حتی یتمکن الإیمان فی قلوبهم ثم هم بعد ذلک یزکون فامتنع الصدیق من ذلک وأباه.

وقد روی الجماعه فی کتبهم سوی ابن ماجه عن أبی هریره أن عمر بن الخطاب قال لابی بکر علام تقاتل الناس وقد قال رسول الله أمرت أن أقاتل الناس حتی یشهدوا أن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله فإذا قالوها عصموا منی دماءهم وأموالهم إلا بحقها فقال أبو بکر والله لو منعونی عناقا وفی روایه عقالا کانوا یؤدونه إلی رسول الله لأقاتلنهم علی منعها….

نمایندگانی از طوائف عرب؛ وارد مدینه می شدند که نماز را قبول داشتند ولی از ادای زکات امتناع می نمودند و بعضی از آنها از دادن زکات به ابی بکر امتناع می نمودند و آمده است که بعضی از آنها به این آیه شریفه احتجاج می کردند:

خذ من أموالهم صدقه تطهرهم وتزکیهم بها وصل علیهم إن صلاتک سکن لهم. التوبه/۱۰۳

ای پیامبر از اموالشان، زکات بگیر تا پاکیزه کنی آنها را و برای آنها درود بفرست ؛ همانا درود تو برای آنها تسکین ( رحمت و برکت) است.

احتجاج امتناع کنندگان به این آیه این بود که: ما زکات مان را به کسی نمی دهیم که درودش برای ما تسکین( رحمت و برکت) برای ما نباشد… صحابه رسول الله (ص) در باره این گروه با ابو بکر صحبت کردند که آنها را با زکات ندادنشان به حال خودشان وا گذارد تا اینکه ایمان در قلب هایشان رسوخ کند تا بعد از آن زکات بدهند ولی ابو بکر از عمل به پیشنهاد آنها امتناع نمود و علمای جماعت غیر از ابو هریره روایت کرده اند که عمر بن الخطاب به ابو بکر گفت: بنا بر چه چیزی با این مردم می جنگی با اینکه پیامبر فرموده بود: دستور دارم با مردم بجنگم تا وقتی که بگویند: لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله وهر وقت که این را گفتند خون و اموالشان ازمن حفظ می شود مگر به ادا کردن حق این جملات، ابو بکر گفت: به خدا قسم اگر به اندازه نخی از زکات دادن به من امتناع بکنند با آنها می جنگم.»

ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر ابوالفداء القرشی (متوفای۷۷۴هـ)، البدایه والنهایه، ج۶، ص ۳۱۱، حوادث سنه إحدی عشره فصل فی تنفیذ جیش أسامه. ناشر: مکتبه المعارف – بیروت.

یعنی اعراب، در زمان رسول خدا (ص) بعد از دادن زکات، از آن حضرت معجزه دیده بودند، و می گفتند تنها به کسی زکات می دهیم که از او معجزه و کرامت ببینیم، اما چون ابوبکر چنین کرامتی نداشت، از دادن زکات به او امتناع کردند !

در اینجا اهل سنت باید به این سوال جواب دهند که: چرا بین مخالفین ابوبکر که به او زکات ندادند و بین کسانی که بر حکومت عادلانه امیر المؤمنین علی علیه السلام خروج کردند تفاوت قائل می شوند؟ مگر از نظر آنها فقط ابوبکرخلیفه رسول الله صلی الله علیه و اله بود؟ آیا خروج کنندگان برحکومت امیر المؤمنین علیه السلام مجتهد و مأجور بودند؛ اما مخالفین حکومت ابوبکر مستحق کشته شدن؟

چرا ابوبکر باید مخالفین خود را آن هم با وضع فجیعی بکشد؛ چرا ابوبکر خالد بن ولید را که قاتل مالک بن نویره بود، مجازات نکرد؟

اگر صحابه مجتهد بوده اند، چرا مالک بن نویره مجتهد نباشد؟ آیا او نیز نمی توانست اجتهاد کند و از دادن زکات به ابوبکر خودداری کند؟

آیا مالک بن نویره کسی را کشته بود که باید به دست خالد بن ولید کشته می شد؟ و یا اینکه ـ همچانکه عبدالرزاق و ابن کثیر نیز گفته اند ـ اصل زکات را قبول داشتند؛ اما ابوبکر را شایسته گرفتن زکات نمی دانستند!

۲٫ برخورد دوگانه اهل سنت، با مخالفان امیرمؤمنان (ع) و مخالفان عثمان:

کسانی که با عثمان جنگیدند و او را به قتل رساندند، از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله بودند، چرا آن ها نیز همانند کسانی که با امیرمؤمنان علیه السلام جنگیدند، مجتهد به حساب نمی آیند و به خاطر کشتن عثمان، اجر و ثواب ندارند؟

چرا افرادی مثل ابن حزم، مجتهد بودن آنها را نفی می کنند؟

آیا می شود پذیرفت که: قاتلین عثمان که از صحابه نیز بوده اند، مجتهد و مأجور نباشند؛ بلکه محارب و ملعون باشند؛ اما شورشیان بر امیر المؤمنین علی علیه السلام همه مجتهد و مأجور باشند؟

آیا امیر المؤمنین علی علیه السلام ـ نعوذ باالله ـ کسی را کشته بود و یا حلالی را حرام و یا حرامی را حلال کرده بود؟ و یا اینکه آن حضرت فقط می خواست عدالت را در جامعه اسلامی اجرا کند و مستکبرین و مفسدین آن زمان را از تجاوز به حقوق دیگران منع کند؛ که به مذاق ناکثین و قاسطین و مارقین خوش نیامد؟

ابن تیمیه حرانی در کتابش «منهاج السنه» نظریه مجتهد بودن شورشیان مثل طلحه و زبیر و معاویه و… را به عده زیادی از علمای اهل سنت نسبت می دهد:

وقالت طائفه ثالثه بل علی هو الإمام وهو مصیب فی قتاله لمن قاتله وکذلک من قاتله من الصحابه کطلحه والزبیر کلهم مجتهدون مصیبون وهذا قول من یقول کل مجتهد مصیب کقول البصریین من المعتزله أبی الهذیل وأبی علی وأبی هاشم ومن وافقهم من الأشعریه کالقاضی أبی بکر وأبی حامد وهو المشهور عن أبی الحسن الأشعری وهؤلاء ایضا یجعلون معاویه مجتهدا مصیبا فی قتاله کما أن علیا مصیب وهذا قول طائفه من الفقهاء من أصحاب أحمد وغیرهم…

و طائفه ای از علما هستند که می گویند علی ( علیه السلام) امام بوده است و در جنگیدن با این سه گروه بر حق بوده است و همچنین کسانی که با آن حضرت جنگیدند نیز همگی مجتهد بودند و کار درست انجام داده اند ! و این قول و نظریه کسانی است که می گویند که: هر مجتهدی نظرش بر حق است مثل معتزلیهای بصره مانند ابوهذیل وابو علی وابو هاشم و کسانی که از اشعریها با نظر اینها موافق بودند مثل قاضی ابو بکر وابوحامد وهمین قول نیز مشهور است از ابو الحسن اشعری ؛ و همین افراد معاویه را نیز مجتهدی می دانند که در جنگ با علی بر حق بوده است؛ همچنانکه علی (علیه السلام) بر حق بوده است و این قول طایفه ای از اصحاب احمد و غیر آنها است.

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفای ۷۲۸ هـ)، منهاج السنه النبویه،ج ۱، ص ۵۳۹ ـ ۵۳۷، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسه قرطبه، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۶هـ.

ابن حزم در کتاب «الفصل فی الملل والأهواء والنحل» آورده است:

قطعنا علی صواب علی رضی الله عه وصحه أمانته وانه صاحب الحق وان له اجرین اجر الاجتهاد واجر الإصابه وقطعنا أن معاویه رضی الله عنه ومن معه مخطئون مجتهدون مأجورون أجرا واحدا.

در مورد بر حق بودن علی و صحت امانتداری اش و اینکه آن حضرت، صاحب حق بوده است به یقین رسیدیم ! و برای آن حضرت دو اجر بوده است؛ یکی اجر اجتهادش و اجر بر حق بودن و یقین داریم اینکه معاویه و کسانی که با او بودند خطا کننده های مأجور بودند که یک اجر داشتند.

إبن حزم الظاهری، علی بن أحمد بن سعید ابومحمد (متوفای۴۵۶هـ)، الفصل فی الملل والأهواء والنحل، الفصل فی الملل ج۴، ص ۱۲۵،ناشر: مکتبه الخانجی، القاهره.

و در جای دیگر خروج کنندگان بر عثمان را محارب و ملعون می داند؛ با اینکه ناکثین و قاسطین را مجتهدو مأجور دانسته بود:

ولیس هذا کقتله عثمان رضی الله عنه لأنهم لا مجال للاجتهاد فی قتله لأنه لم یقتل أحدا ولا حارب ولا قاتل ولا دافع ولا زنی بعد إحسان ولا ارتد فیسوغ المحاربه تأویل بل هم فساق محاربون سافکون دما حراما عمدا بلا تأویل علی سبیل الظلم والعدوان فهم فساق ملعون.

کسانی که با علی جنگیدند، مثل قاتلین عثمان نبودند ؛ برای اینکه برای قاتلین عثمان هیچ مجال وحقی برای اجتهاد باقی نمانده بود؛ زیرا عثمان هرگز کسی را نکشته بود و جنگ و ستیز با کسی نکرده بود و زنا نکرده بود و مرتد نشده بود که جنگ با او جایز شود ! بلکه کسانی که عثمان را کشتند فاسق و محارب و خونریز بودند که بدون تأویل و از روی ظلم و عدوان بوده است، پس همه آنها فاسق و ملعون بوده اند !

إبن حزم الظاهری، علی بن أحمد بن سعید ابومحمد (متوفای۴۵۶هـ)، الفصل فی الملل والأهواء والنحل، الفصل فی الملل ج۴، ص ۱۲۵،ناشر: مکتبه الخانجی، القاهره.

سوال ما این است که آیا نعوذ بالله به عقیده اهل سنت، امیرمومنان کسی را کشته بود و یا با خلیفه محاربه کرده بود؟ یا زنا کرده بود و یا مرتد شده بود که برای دشمنان حضرت علی راه اجتهاد باز بود؟!

دلیل این برخوردهای دوگانه چیست؟

جنگ با امیرمومنان، اجتهاد در برابر نص

روشن است که هر نوع اجتهادی باید مستند به کتاب و سنت باشد؛ زیرا هر نوع اجتهادی که بر خلاف نص (حکم خداوند و دستور پیامبر صلی الله علیه و اله) باشد، موجب کافر شدن و ظالم بودن و فاسق بودن آن شخص مجتهد می شود، خداوند متعال می فرماید:

وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ. المائده/۴۴٫

و هرکس طبق آنچه که( آیه ای که) خداوند نازل کرده است حکم نکند؛ کافر است.

وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ. المائده/۴۵٫

و هر و هرکس طبق آنچه که( آیه ای که) خداوند نازل کرده است حکم نکند؛ ظالم است.

مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ المائده/۴۷٫

و هر و هرکس طبق آنچه که( آیه ای که) خداوند نازل کرده است حکم نکند؛ فاسق است.

طبق روایات صحیح السندی که در منابع شیعه و سنی وجود دارد، ثابت می شود که اجتهاد ناکثین و قاسطین در مقابل دستور پیامبر صلی الله علیه واله می باشد و این نوع اجتهاد که در مقابل نص است؛ باطل است؛ همانطور که هر اجتهادی در مقابل قرآن مجید باشد نیز باطل است.

در اینجا روایاتی را از منابع و مصادر اهل سنت می آوریم که ثابت می کند که جنگ امیرمؤمنان علیه السلام با عائشه، طلحه، زبیر، معاویه و خوارج همه به دستور رسول خدا صلی الله علیه وآله بوده است و امیرمؤمنان علیه السلام به عنوان خلیفه مسلمانان، در این جنگ بر حق و دشمنان او بر باطل بوده اند.

همچنین ثابت می شود که: اجتهاد شورشیان، در مقابل نص یعنی در مقابل دستور رسول خدا صلی الله علیه وآله) بوده است. و بنابراین هر نوع اجتهادی که موجب شورش وجنگ با امام علیه السلام که خلیفه رسول خدا صلی الله علیه وآله بوده اند، از اساس مردود و باطل است.

روایاتی فراوانی در این زمینه وجود دارد که اکثر آن ها از نظر سندی نیز صحیح است؛ چنانچه ابن عبد البر در این باره می نویسد:

ولهذه الأخبار طرق صحاح قد ذکرناها فی موضعها وروی من حدیث علی ومن حدیث ابن مسعود ومن حدیث أبی أیوب الأنصاری أنه أمر بقتال الناکثین والقاسطین والمارقین.

و برای این احادیث طرق وسندهای صحیح است که ما در جای خود آن را آوردیم واز حدیث علی (علیه السلام)و از حدیث ابن مسعود واز حدیث أبوأیوب الأنصاری، روایت شده است که آن حضرت مأمور شده است به جنگ نمودن با ناکثین وقاسطین ومارقین.

إبن عبد البر، یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر النمری (متوفای۴۶۳هـ)، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، ج۳، ص ۱۱۱۷، تحقیق علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۲هـ.

از آن جائی که این روایات متعدد و متنوع است، آنها را به چهار دسته تقسیم می کنیم:

دسته اول: روایاتی که از شخص امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده است:

۱٫ بزار در مسند خود می نویسد:

حدثنا عباد بن یعقوب قال نا الربیع بن سعید قال نا سعید بن عبید عن علی بن ربیعه عن علی قال عهد إلیّ رسول الله صلی الله علیه وسلم فی قتال الناکثین والقاسطین والمارقین.

علی فرمود: رسول خدا، از من برای جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقین پیمان گرفت.

البزار، أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفای۲۹۲ هـ)، البحر الزخار (مسند البزار)، ج۳، ص۲۶ـ ۲۷، ح۷۷۴، تحقیق: د. محفوظ الرحمن زین الله، ناشر: مؤسسه علوم القرآن، مکتبه العلوم والحکم – بیروت، المدینه الطبعه: الأولی، ۱۴۰۹ هـ.

بررسی سند این حدیث:

هیثمی بعد از نقل این روایت می گوید:

رواه البزار والطبرانی فی الأوسط وأحد إسنادی البزار رجاله رجال الصحیح غیر الربیع بن سعید ووثقه ابن حبان.

این روایت را بزار و طبرانی نقل کرده اند که رجال سند بکی از نقلهای بزار، راویان صحیح بخاری هستند غیر از ربیع بن سعید که ابن حبان او را نیز توثیق کرده است.

الهیثمی، أبو الحسن علی بن أبی بکر (متوفای ۸۰۷ هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج۷، ص ۲۳۸، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی – القاهره، بیروت – ۱۴۰۷هـ.

۲٫ خطیب بغدادی در تاریخ بغداد آورده است:

خلید بن عبد الله أبو سلیمان العصری تابعی حضر مع علی بن أبی طالب یوم النهروان وحدث عنه وعن أبی ذر الغفاری وأبی الدرداء روی عنه قتاده بن دعامه وأبان بن أبی عیاش أخبرنی الأزهری حدثنا محمد بن المظفر حدثنا محمد بن أحمد بن ثابت قال وجدت فی کتاب جدی محمد بن ثابت حدثنا أشعث بن الحسن السلمی عن جعفر الأحمر عن یونس بن أرقم عن أبان عن خلید العصری قال سمعت أمیر المؤمنین علیا یقول یوم النهروان أمرنی رسول الله صلی الله علیه وسلم بقتال الناکثین والمارقین والقاسطین.

خلید عصری گفت که شنیدم از امیر المؤمنین علی علیه السلام که در روز نهروان می فرمود: رسول خدا به من دستور داد تا با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگم.

البغدادی، أحمد بن علی ابوبکر الخطیب (متوفای۴۶۳هـ)، تاریخ بغداد، ج۸، ص ۳۴۰، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت.

۳٫ مقدسی در البدأ والتاریخ می نویسد:

فقال علی علیه السلام دعوهم حتی یأخذوا مالا ویسفکوا دما وکان یقول أمرنی رسول الله صلی الله علیه وسلم بقتال الناکثین والقاسطین والمارقین فالناکثون أصحاب الجمل والقاسطون أصحاب صفین والمارقون الخوارج.

امیر المؤمنین علی علیه السلام می فرمود: تا زمانی که مالی را ندزدیده اند و خونی را نریخته اند آنان را رها کنید ! رسول خدا به من دستور داد تا با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگم. ناکثان کسانی هستند که جنگ جمل را به راه انداختند و قاسطین کسانی هستند که در صفین جنگیدند و مارقین خوارج هستند.

المقدسی، مطهر بن طاهر (متوفای۵۰۷ هـ)، البدء والتاریخ، ج۵، ص ۲۲۴، ناشر: مکتبه الثقافه الدینیهـ بورسعید.

دسته دوم: روایاتی که از عمار بن یاسر رحمهالله علیه نقل شده است:

۱٫ أبو یعلی در مسند خود می نویسد:

حدثنا الصلت بن مسعود الجحدری حدثنا جعفر بن سلیمان حدثنا الخلیل بن مره عن القاسم بن سلیمان عن أبیه عن جده قال سمعت عمار بن یاسر یقول أمرت أن أقاتل الناکثین والقاسطین والمارقین.

عمار یاسر گفته است: به من دستور داده شد تا با ناکثین، قاسطین و مارقین بجنگم.

أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفای۳۰۷ هـ)، مسند أبی یعلی، ج۳، ص ۱۹۴، ح۱۶۲۳، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث – دمشق، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۴ هـ – ۱۹۸۴م.

۲٫ دولابی در الکنی والأسماء همین مطلب را از عمار یاسر نقل می کند:

حدثنا الحسن بن علی بن عفان، قال: ثنا الحسن بن عطیه، قال: ثنا أبو الأرقم، عن أبی الجارود، عن أبی الربیع الکندی، عن هند بن عمرو، قال: سمعت عمارا یقول: أمرنی رسول الله [صلی الله علیه وسلم] أن أقاتل مع علی الناکثین والقاسطین والمارقین.

از عمار شنیدم که رسول خدا به من دستور داد تا در کنار علی با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگم.

الدولابی، الإمام الحافظ أبو بشر محمد بن أحمد بن حماد (متوفای۳۱۰هـ)، الکنی والأسماء، ج۱، ص ۳۶۰، ح۶۴۱، تحقیق: أبو قتیبه نظر محمد الفاریابی، ناشر: دار ابن حزم – بیروت/ لبنان، الطبعه: الأولی، ۱۴۲۱ هـ ـ ۲۰۰۰م.

دسته سوم: روایاتی که از عبد الله بن مسعود نقل شده است:

۱٫ شاشی در مسند خود می نویسد:

حدثنا أحمد بن زهیر بن حرب نا عبدالسلام بن صالح أبو الصلت نا عائذ بن حبیب نا بکر بن ربیعه وکان ثقه نا یزید بن قیس عن إبراهیم عن علقمه عن عبدالله قال أمر رسول الله صلی الله علیه وعلی آله وسلم علیا أن یقاتل الناکثین والقاسطین والمارقین.

عبد الله بن مسعود می گوید: رسول خدا به علی دستور داد تا با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگد.

الشاشی، أبو سعید الهیثم بن کلیب (متوفای۳۳۵هـ)، مسند الشاشی، ج۱، ص ۳۴۲، ح۳۲۲، تحقیق: د. محفوظ الرحمن زین الله، ناشر: مکتبه العلوم والحکم – المدینه المنوره، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۰هـ.

۲٫ طبرانی همین مطلب را از عبد الله بن مسعود نقل می کند:

حدثنا محمد بن هِشَامٍ الْمُسْتَمْلِی ثنا عبد الرحمن بن صَالِحٍ ثنا عَائِذُ بن حَبِیبٍ ثنا بُکَیْرُ بن رَبِیعَهَ ثنا یَزِیدُ بن قَیْسٍ عن إبراهیم عن عَلْقَمَهَ عن عبد اللَّهِ قال أَمَرَ رسول اللَّهِ صلی اللَّهُ علیه وسلم بِقِتَالِ النَّاکِثِینَ وَالْقَاسِطِینَ وَالْمَارِقِینَ.

عبد الله بن مسعود می گوید: رسول خدا به علی دستور داد تا با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگد.

الطبرانی، سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم (متوفای۳۶۰هـ)، المعجم الکبیر، ج۱۰، ص ۹۱، ح۱۰۰۵۴، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبه الزهراء – الموصل، الطبعه: الثانیه، ۱۴۰۴هـ – ۱۹۸۳م.

۳٫ بلاذری هم همین روایت را آورده است:

البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفای۲۷۹هـ)، أنساب الأشراف، ص ۱۳۸، تحقیق وتعلیق شیخ محمد باقر محمودی، ناشر: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات – بیروت – لبنان، الطبعه الأولی، ۱۳۹۴ هـ.- ۱۹۷۴ م.

دسته چهارم: روایاتی که از ابو ایوب انصاری نقل شده است:

حاکم نیشابوری همین مطلب را از ابو ایوب انصاری نقل می کند:

حدثنا أبو سعید أحمد بن یعقوب الثقفی ثنا الحسن بن علی بن شبیب المعمری ثنا محمد بن حمید ثنا سلمه بن الفضل حدثنی أبو زید الأحول عن عقاب بن ثعلبه حدثنی أبو أیوب الأنصاری فی خلافه عمر بن الخطاب رضی الله عنه قال أمر رسول الله صلی الله علیه وسلم علی بن أبی طالب بقتال الناکثین والقاسطین والمارقین.

ابو ایوب انصاری در دوران خلافت عمر نقل کرد که: رسول خدا به علی دستور داد تا با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگد.

النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم (متوفای۴۰۵ هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص ۱۵۰، ح۴۶۷۴، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۱هـ – ۱۹۹۰م.

تأسف خوردن برخی از اصحاب و تابعین برای شرکت نکردن در جنگ صفین:

شاید عبدالله بن عمر؛ نیز با یاد آوری این روایات، تأسف خود را از جنگ نکردن با گروه ستمگر (الفئه الباغیه) ابراز کرده است، چنانچه ابن عبد البر در کتاب « الاستیعاب فی معرفه الاصحاب» این تأسف عبدالله بن عمر برای جنگ نکردنش با « الفئه الباغیه» (قاسطین) آورده است:

ویروی من وجوه عن حبیب بن ابی ثابت عن ابن عمر أنه قال ما آسی علی شیء إلا أنی لم أقاتل مع علی الفئه الباغیه.

از طرق مختلف از حبیب بن ابی ثابت از إبن عمر روایت شده است که گفت: تأسف نمی خورم برچیزی مگر بر این که همراه علی }علیه السلام{ با گروه ستمگر( الفئه الباغیه) جنگ نکردم.

إبن عبد البر، یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر النمری (متوفای۴۶۳هـ)، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، ج۳، ص ۱۱۱۷، تحقیق علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۲هـ.

و همچنین وی آورده است:

وذکر أبو الحسن علی بن عمر الدارقطنی فی المؤتلف والمختلف قال حدثنا محمد بن القاسم بن زکریا حدثنا عباد بن یعقوب حدثنا عفان بن سیار حدثنا أبو حنیفه عن عطاء قال قال ابن عمر ما آسی علی شیء إلا علی ألا أکون قاتلت الفئه الباغیه علی صوم الهواجر.

و ابوالحسن علی بن عمر دار قطنی در کتاب «المؤتلف والمختلف» از عطا روایت کرده است که ابن عمر گفت: تأسف نمی خورم برچیزی مگر بر این که با گروه ستمگر( الفئه الباغیه) جنگ نکردم وبر روزه گرفتن روزهای گرم.

إبن عبد البر، یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر النمری (متوفای۴۶۳هـ)، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، ج۳، ص ۱۱۱۷، تحقیق علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۲هـ.

مسروق که از تابعین و از معروف ترین شاگردان عائشه بوده است، نیز از عدم شرکت در این جنگ ها پشیمان بوده است. ابن عبر البر می نویسد:

وقال الشعبی ما مات مسروق حتی تاب إلی الله عن تخلفه عن القتال مع علی.

شعبی گفت: از دنیا نرفت مسروق مگر اینکه از جنگ نرفتن به همراه امیر المؤمنین علی علیه السلام، توبه کرد.

إبن عبد البر، یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر النمری (متوفای۴۶۳هـ)، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، ج۳، ص ۱۱۱۷، تحقیق علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۲هـ.

به هر حال؛ علت تأسف این افراد، دلیلی روشن بر باطل بودن آن گروه سمتگر (معاویه و همراهانش) در جنگ با امیر المؤمنین است؛ زیرا اگر آنها در این جنگ و شورش خود بر حق بودند؛ چه دلیلی برای تأسف خوردن فرزند خلیفه برای جنگ نکردن با آنها وجود دارد.

جدایی از جماعت مسلمین موجب خروج از دین اسلام(از دیدگاه اهل سنت):

علاوه بر روایایت که گذشت روایات دیگر نیز در منابع اهل سنت از رسول گرامی اسلام آمده است که فرموده اند: یک وجب جدا شدن از توده مردم، موجب خروج از دین اسلام است.

این روایات ثابت می کند که جنگ کنندگان با امیرمؤمنان علیه السلام موجب جدایی آنها از جماعت مسلمین گشته است و همین نیز موجب خروج آنها از دین اسلام می شود.

بخاری و مسلم در صحیحشان می نویسند:

من فَارَقَ الْجَمَاعَهَ شِبْرًا فَمَاتَ إلا مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً.

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج۶، ص۲۵۸۸، ح۶۶۴۶، بَاب قَوْلِ النبی(ص) سَتَرَوْنَ بَعْدِی أُمُورًا تُنْکِرُونَهَا، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامه – بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷؛

النیسابوری القشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفای۲۶۱هـ)، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۷۷، ح۱۸۴۹، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

احمد بن حنبل در مسند خود می نویسد:

من فارق الجماعه شبرا فقد خلع ربقه الاسلام من عنقه.

هرکس به اندازه یک وجب از جماعت مسلمین جدا شود ازدین اسلام خارج شده است.

الشیبانی، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (متوفای۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج۵، ص ۱۸۰، حدیث ۲۱۶۰۰ و ۲۱۶۰۱، ناشر: مؤسسه قرطبه – مصر؛

الترمذی السلمی، محمد بن عیسی ابوعیسی (متوفای ۲۷۹هـ)، سنن الترمذی، ج۵ ص ۱۴۸، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

حاکم نیشابوری در «المستدرک» همین روایت را آورده است و گفته است:

أن الشیخین لم یخرجاه وقد روی هذا المتن عن عبد الله بن عمر بإسناد صحیح علی شرطهما.

شیخین( بخاری و مسلم) این حدیث را نیاورده اند و ایین متن را عبد الله بن عمر با اسناد خودش بنابر شرط( معیار) شیخین( بخاری و مسلم) روایت کرده است.»

الحاکم، محمد بن عبدالله ابوعبدالله (متوفای ۴۰۵ هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص ۲۰۳، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیه ـ بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۱هـ – ۱۹۹۰م.

ودر جای دیگر از این کتاب آورده است:

هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه.

این حدیث؛ بنابر شرط بخاری و مسلم صحیح است؛ ولی آن را نیاورده اند.

الحاکم، محمد بن عبدالله ابوعبدالله (متوفای ۴۰۵ هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج۱ ص ۵۸۲، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیه ـ بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۱هـ – ۱۹۹۰م.

احمد در جای دیگر می نویسد که اگر کسی عهد خود را با امامش بشکند، در قیامت محشور می شود؛ در حالی که هیچ حجتی ندارد:

من فَارَقَ الْجَمَاعَهَ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً وَمَنْ نَکَثَ الْعَهْدَ فَمَاتَ نَاکِثاً لِلْعَهْدِ جاء یوم الْقِیَامَهِ لاَ حُجَّهَ له.

هرکس از جماعت مسلمبن جدا شود و بمیرد؛ مرده است به مرگ جاهلیت و کسی که که بیعت بشکند وبه همان حال بمیرد در روز قبامت هیچ عذرو حجتی ندارد.

الشیبانی، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (متوفای۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج۳، ص ۴۴۶، حدیث ۱۵۷۳۱، ناشر: مؤسسه قرطبه – مصر.

طبرانی آورده که اگر کسی از جماعت جدا شوند، هیزم جهنم خواهد شد.

فمن فارق الجماعه قی قوس لم تقبل منه صلاه ولا صیام وأولئک هم وقود النار.

اگر کسی به مقدار بند کمان از جماعت جدا شود نماز و روزه او مورد قبول نیست و بدن او هیزم جهنّم خواهد بود.

الطبرانی، سلیمان بن أحمد بن أیوب ابوالقاسم (متوفای۳۶۰هـ)، المعجم الکبیر، ج۳، ص ۳۰۲، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبه الزهراء – الموصل، الطبعه: الثانیه، ۱۴۰۴هـ – ۱۹۸۳م؛

هیثمی بعد از نقل این روایت گفته است:

رواه أحمد ورجاله ثقات رجال الصحیح خلا علی بن إسحاق السلمی وهو ثقه.

این روایت را احمد نقل کرده است و رجال سندآن راویان صحیح بخاری هستند مگر علی بن إسحاق سلمی که وی ثقه است.

الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبی بکر (متوفای ۸۰۷ هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج۵، ص ۲۱۷، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی – القاهره، بیروت – ۱۴۰۷هـ.

نتیجه نهائی این روایات:

با توجه به روایاتی که گذشت، باطل بودن اصحاب جمل، صفین و نهروان ثابت و مجتهد بودن آن ها اعتقادی است باطل و مخالف صریح سخن پیامبر خدا.

بسیاری از بزرگان اهل سنت نیز با توجه به همین روایات همین مطلب را استفاده کرده اند. ابن حجر عسقلانی تصریح می کند اصحاب جمل، صفین و نهروان تجاوزکار بوده اند و همانند تیری که از غلاف خارج می شود، از دین خارج شده اند:

فَائِدَهٌ کانت وَقْعَهُ الْجَمَلِ فی سَنَهِ سِتٍّ وَثَلَاثِینَ وَکَانَتْ وَقْعَهُ صَفِّینَ فی رَبِیعٍ الْأَوَّلِ سَنَهَ سَبْعٍ وَثَلَاثِینَ وَاسْتَمَرَّتْ ثَلَاثَهَ أَشْهُرٍ وَکَانَتْ النَّهْرَوَانُ فی سَنَهِ ثَمَانٍ وَثَلَاثِینَ.

قَوْلُهُ «ثَبَتَ أَنَّ أَهْلَ الْجَمَلِ وَصِفِّینَ وَالنَّهْرَوَانِ بُغَاهٌ، هو کما قال وَیَدُلُّ علیه حَدِیثُ عَلِیٍّ أُمِرْت بِقِتَالِ النَّاکِثِینَ وَالْقَاسِطِینَ وَالْمَارِقِینَ رَوَاهُ النَّسَائِیُّ فی الْخَصَائِصِ وَالْبَزَّارُ وَالطَّبَرَانِیُّ وَالنَّاکِثِینَ أَهْلُ الْجَمَلِ لِأَنَّهُمْ نَکَثُوا بَیْعَتَهُ وَالْقَاسِطِینَ أَهْلُ الشَّامِ لِأَنَّهُمْ جَارُوا عن الْحَقِّ فی عَدَمِ مُبَایَعَتِهِ وَالْمَارِقِینَ أَهْلُ النَّهْرَوَانِ لِثُبُوتِ الْخَبَرِ الصَّحِیحِ فِیهِمْ أَنَّهُمْ یَمْرُقُونَ من الدِّینِ کما یَمْرُقُ السَّهْمُ من الرَّمِیَّهِ وَثَبَتَ فی أَهْلِ الشَّامِ حَدِیثُ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَهُ الْبَاغِیَهُ وقد تَقَدَّمَ وَغَیْرُ ذلک من الْأَحَادِیثِ.

جنگ جمل در سال سی و شش و جنگ صفین در ربیع الأول سال سی و هفت بود که سه ماه به طول انجامید، جنگ نهروان نیز در سال سی و هشت هجری اتفاق افتاد.

این سخن رافعی که: «اهل جمل و صفین و نهروان همه متجاوز و ستمگر بودند» گفته درستی است ؛ زیرا جنگ با این سه گروه به فرمان پیامبر بوده است که به علی فرمود: با ناکثین و قاسطین و مارقین می جنگی، این روایت را نَسائی در کتاب خصائص و بزّار و طبرانی نقل کرده اند. اهل جمل همان ناکثان هستند که بیعت خودشان را با علی شکستند و قاسطین اهل شام هستند ؛ چون علیه حق قیام نموده و از بیعت سرپیچی کردند و مارقین اهل نهروان هستند که در خبر صحیح نیز آمده است که آنان از دین همانند خارج شدن تیر از کمان بیرون می روند و در باره اهل شام حدیث رسول خدا در باره عمار ثابت است که فرمود: گروهی متجاوز و ستمگر او را می کشند.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای۸۵۲هـ)، تلخیص الحبیر فی أحادیث الرافعی الکبیر، ج۴، ص۴۴، تحقیق السید عبدالله هاشم الیمانی المدنی، ناشر: – المدینه المنوره – ۱۳۸۴هـ – ۱۹۶۴م.

نتیجه:

با توجه به روایاتی که گذشت و همچنین تصریح دانشمندان اهل سنت، قضیه اجتهاد جنگ کنندگان با امیرمؤمنان علیه السلام که توسط بنی امیه برای توجیه جنگ با امیرمؤمنان علیه السلام ساخته شده است ، امری است باطل و مخالف با نص صریح روایات رسول خدا صلی الله علیه وآله؛ زیرا طبق روایاتی که در منابع اهل سنت آمده است؛ امیرمؤمنان علی علیه السلام به دستور پیامبر صلی الله علیه واله با ناکثین، قاسطین و مارقین جنگیده است.

موفق باشید

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن