پرسش و پاسخ

انکار اخوت “برادری” رسول خدا با علی بن ابیطالب

با کسی بجنگم که برادر رسول…

انکار اخوت “برادری” رسول خدا با علی بن ابیطالب

 

 

 

مى گویند: پیغمبر ” ص ” فرمود:

 

اگر من کسى را به دوستى خود مى گرفتم، در دوستى خود ابوبکر را بر مى گزیدم ولى او برادر من و مصاحب من است. و این مطلبى است که جز آن درست نیست اما برادرى على، جز با سهل بن حنیف با دگر کس، صحیح نیست.

 

پاسخ اجمالی به این موضوع

 

پاسخ- من نمى خواهم درباره حدیثى که عقیده به صحتش دارد، ایرادات خود را مطرح سازم، و یا در صدور آن، مناقشه کنم، یا ایرادى را که عمر بن الخطاب به حدیث ” کتف و دواه ” وارد ساخت، بیاورم زیرا که هر دو حدیث بر طبق گواه ” صحیحین ” در بیمارى وفات پیغمبر ” ص ” صادر شده است، و نیز نمى خواهم، سخن ابن ابى الحدید را در شرح نهج البلاغه ۳ر۱۷ که گفته است: این حدیث مجعول است و طرفداران ابوبکر آن را در مقابل ” حدیث اخاء ” ساخته اند- بگویم.

 

من درمفاد حدیث، نیز بسط سخن نمى دهم. و آنچه را ابن قتیبه در تاویل مختلف الحدیث ۵۱ گفته، نمى گویم. کلام ابن قتیبه چیست و از آن چه مستفاد مى شود؟ او مى گوید مقصود از برادرى در این حدیث، برادرى عمومى اسلامى است که در این آیه:

 

” انما المومنون اخوه ”

 

 

 

آمده است، نظیر روایتی که از پیغمبر وارد شده که به عمر فرمود: یا اخى اى برادر و به زید فرمود: انت اخوانا تو برادر مائى، و به اسامه فرمود: یا اخى و در تعبیر بخارى، مسلم و ترمذى تفسیر این برادرى آمده است آنجا که فرمود:

 

لو کنت متخذا خلیلا لاتخذت ابا بکر خلیلا و لکن اخوه الاسلام و مودته.

 

” اگر کسى را بدوستى بر مى گزیدم ابو بکر بود ولى تنها برادرى و دوستى اسلامى است ”

 

چنان که منظور از دوستى که نفى شده دوستى به معنى خاص است و گرنه دوستى عمومى که به قول بخداى تعالى:

 

الاخلاء یومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقین

 

همه جا ثابت است.از این رو این برادرى آن برادرى به معنى خاص نیست که در روزهاى مواخات ” پیمان برادرى ” به امر و وحى پرودگار بدان اشارت رفت و بر مبناى همشکلى و همانندى میان هر دو نفر در درجات روانى صورت گرفته است، آن برادرى خاصى بود که ابابکر را با عمر، و عثمان را با عبد الرحمن عوف، و طلحه را با زبیر، و ابى عبیده جراح را با سالم مولى ابى حذیفه، و ابى الدرداء را با سلمان، و سعد بن ابى وقاص را با صهیب، و ابى ذر را با مقداد بن عمرو، و ابو ایوب انصارى را با عبد الله بن سلام، و اسامه را با هند حجاج النبى، و معاویه را با حباب مجاشعى، و فاطمه بنت النبى را با ام سلمه، و عایشه را با زن ابو ایوب، آئین برادرى افکند و على را پیغمبر براى خودش ذخیره کرد در حالی که مى گفت:

سوگند به خدائى که مرا به حق فرستاده برادرى تو را بتاخیر نینداختم مگر براى خودم، تو برادر منى، و وارث علم من، تو برادر منى، و رفیق من، تو برادر منى در دنیا و آخرت.

 

من هیچکدام از این سخنان را نمى گویم، ولى مى گویم تعجب از سبکسرى و جهالت است که به انسان اجازه مى دهد بگوید: غیر از حدیثى که من صحیح مى پندارم حدیث دیگرى صحیح نیست، در حالی که او مفاد حدیثش را یا نمى داند یا مى داند و دوست مى دارد مسلمانان را دانسته به جهالت بکشد و حدیثى را که همه امت اسلامى یک سخن آن را پذیرفته اند و در صحاح و مسانیدشان آورده اند، برگردد و آن را تخطئه کند.

 

 

 

آیا فریفتگى به چیزى این طور آدمى را کور و کر مى کند؟

 

آیا آدمى این چنین ستمگر و نادان آفریده شده است؟

 

برادرى به معنى خاص که براى امیر المومنین ثابت است یکى از امتیازات و افتخارات اوست و هر کس بعد از او آن را ادعا کند بر طبق حدیث صحیح که ذیلا متعرض مى شویم، کذاب خواهد بود و این برادرى بین یاران پیغمبر، براى على مانند لقبى معروف بود که در هر محفلى از آن یاد مى شد، و گفتگو هاى اصحاب بدان فضیلت مشحون است و بارها بدان استدلال کرده و در اشعار معروفشان آن را گنجانیده اند. اگر بخواهیم پراکنده هاى این موضوع را در یکجا، گرد آوریم، خود کتابى بزرگ خواهد شد:

 

سخن پیرامون حدیث برادرى پیغمبر با امیرالمومنین و راویان آن

 

۱- رسول خدا ” ص ” میان اصحابش پیمان برادرى افکند، به این ترتیب که: ابا بکر را با عمر، و فلان را با فلان، برادر خواند. پس على ” رضى الله عنه ” نزد او آمده گفت:

 

آخیت بین اصحابک و لم تواخ بینى و بین احد:

 

” شما که بین یارانت پیمان برادرى افکندى میان من و هیچکس برادرى بر قرار نکردى “؟

پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود:

 

انت اخى فى الدنیا و الاخره؟

 

” توئى برادر من در دنیا و آخرت “.

 

سند این حدیث مى رسد به: امیر المومنین على، عمر بن الخطاب، انس بن مالک، زید بن ابى اوفى، ابن عباس مخدوج بن زید، جابر بن عبد الله، ابى ذر غفارى، عامر بن ربیعه، عبد الهل بن عمر ابى امامه، زید بن ارقم، سعید بن مسیب.

 

مراجعه کنید به ترمذى ۲ر۲۱۳، مصابیح بغوى ۲ر۱۹۹، مستدرک حاکم ۳ر۱۴ الاستیعاب ۲ر ۴۶۰ که در آنجا حدیث برادرى را یکى از آثار محقق شمرده است و نیز ” تیسیر الوصول ” ۳ر۲۷۱، مشکاه المصابیح حاشیه مرقاه ۵ر۵۶۹، ریاض النضره ۲ر ۱۶۷٫

 

صاحب ریاض النضره در صفحه ۲۱۲ کتابش چنین گوید:

 

” بزرگتر دلیل عظمت مقام على نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رفتار پیغمبر در مورد برادرى با اوست هنگامى که پیغمبر شروع کرد، هر کدام از اصحابش را با هم پایه و هم شکلش به پیوندد تا جائی که بین ابو بکر و عمر پیوند برادرى بر قرار کرد، على را براى خودش ذخیره گذارد، و او را به خود اختصاص داد، آیا هیچ افتخار و فضیلتى مى تواند با این فضیلت هم پایه گردد؟! ”

 

و در تذکره از ترمذى نقل کرده که او صحت حدیث را تصدیق کرده است کفایه الکنجى ۸۲ و او گفته است این حدیث، حسن، عالى و صحیح است و اگر بخواهید مقام تقرب على را نسبت به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بدانید.. تا آخر آنچه از ریاض النضره نقل شد.

 

 

 

و نیز سیره النبویه ابن سید الناس ۱ر۲۰۳- ۲۰۰ و در اینجا تصریح شده که:

این برادرى قبل از هجرت بوده است سپس گوید:

 

ابن اسحاق گفته است: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم میان اصحابش از مهاجر و انصار پیمان برادرى افکند و گفت: هر دو نفر با هم در راه خدا، برادر شوید. آنگاه دست على بن ابى طالب را گرفت و گفت: هذا اخى بدین ترتیب على و پیغمبر خدا، دو برادر شدند “.

 

 

 

و نیز تاریخ ابن کثیر ۷ ر ۳۳۵، اسنى المطالب جزرى ۹، مطالب السئوال ۱۸ در اینجا گوید: پس پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلک پیمان برادرى میان هر دو نفر آنها انداخت تا به یارى همدیگر و همکارى نسبت به هم ترغیب شوند و هر کدام را برادر کسى قرار داد که درجه اش در شکل و اندازه به او نزدیک تر بود.

 

صواعق ۷۵ و ۷۳، تاریخ الخلفا ۱۱۴، الاصابه ۲ر۵۰۷، المواقف ۳ر۲۷۶، شرح المواهب ۱ر۳۷۳، طبقات شعرانى ۲ر۵۵، تاریخ القرمانى در حاشیه کامل ۱ر۲۱۶، السیره الحلبیه ۱ر۱۰۱ و ۲۳ و حاشیه آن السیره النبویه از زینى دحلان ۱ر۳۲۵، کفایه الشنقیطى ۳۴، الامام على بن ابى طالب از استاد محمد رضا ۲۱، الامام على بن ابى طالب از استاد عبد الفتاح عبد المقصود:

 

 

 

عبد الفتاح گوید ۷۳: ” اگر ابوبکر نسبت به پیغمبر وزیر صادقش بود، همانا على، سایه پیوسته اى براى او بود که هیچگاه از او فاصله نگرفت مگر وقتی که محمد او را مى فرستاد تا دشمنانش را دیده بانى کند و مردانش را پیشاهنگ باشد، حتى در آغاز امر که رسول خدا شروع کرد، دولت جدید خود را تشکیل دهد و میان مهاجر و انصار مدینه رابطه برادرى بر قرار سازد، فراموش نکرد که برادرى خود را تنها به على اختصاص دهد نه دیگران.

میان اصحابش که با او از خارج مدینه آمده بودند و یارانى که از اهل مدینه بودند و مهمانان خود را با دل و جان پذیرائى مى کردند برادرى بر قرار کرد و على را به عنوان برادر دینى خود برگزید. از طرح برادرى خود با ابو بکر، عمر، حمزه، شیر خدا و شیر پیغمبرش دریغ کرد ولى براى این برادرى معنوى غیر از برادرى همخونى، جوانى را که تربیت شده دامنش بود انتخاب کرد و او را بر هر دوستى، دور، یا نزدیک، مقدم داشت “.

 

در عین حال این ماخذ همه اتفاق دارند که پیغمبر ” ص ” بین ابو بکر و عمر پیمان اخوت بر قرار ساخت و هیچ گونه اثرى از آثار پندار ابن حزم مبنى بر برادرى ابو بکر با پیغمبر در آنها دیده نمى شود.

 

 

 

۲- زید بن ابى اوفى گوید: وقتى پیغمبر ” ص ” میان اصحابش پیمان برادرى منعقد کرد، و بین عمر و ابو بکر برادرى بر قرار ساخت، ” تا آنجا گوید “على گفت:

 

” وقتى دیدم جز من با یارانت کردى آنچه را کردى، روحم مى خواست پرواز کند و پشتم بشکند، اگر این امر، از خشمى است که بر من گرفته اى، حق عتاب و بزرگى از آن تست ” پیغمبر”ص ” فرمود:

 

 

 

و الذى بعثنى بالحق ما اخرتک الا لنفسى، و انت منى بمنزله هارون من موسى، غیر انه لا نبى بعدى و انت اخى و وارثى: ” سوگند به خدائى که مرا به حق مبعوث گردانید، من کار برادرى تو را تاخیر نینداختم مگر به خاطر خودم.

تو نسبت به من یا على مانند هارونى نسبت به موسى جز اینکه بعد از مکن پیغمبرى نخواهد بود و تو برادر و وارث منى “.

 

على پرسید یا رسول الله من از شما چه چیز را به ارث مى برم؟

پیغمبر فرمود: آنچه انبیاى قبل از من، ارث گذاشته اند.

على گفت انبیاى پیش از تو چه ارث نهادند؟

فرمود کتاب خدا و سنت پیغمبرشان را. و تو و فاطمه دخترم در کاخ من در بهشت بامن خواهید بود و تو برادر و رفیق منى، آنگاه پیغمبر خدا ” ص ” این آیه را خواند:

 

اخوانا على سرر متقابلین.

 

این متن حدیث را در مناقب احمد حنبل، الریاض النضره ۲ر۲۰۹، تاریخ ابن عساکر ۶ر۲۰۱، تذکره السبط ۱۴ با اعتراف به صحتش و اینکه راویانش همه مورد وثوقند، کنز العمال ۶ر۳۹۰، کفایه الشنقیطى ۴۴ و ۳۵، مى یابید.

 

 

 

۳- جابر بن عبد الله و سعید بن مسیب گویند: رسول خدا ” ص ” میان اصحابش پیمان برادرى بست، ابو بکر و عمر و على باقى ماندند پیغمبر ابو بکر و عمر را برادر ساخت و على را فرمود:

 

انت اخى و انا اخوک فان ناکرک احد فقل انا عبد الله و اخو رسول الله لا یدعیها بعدک الا کذاب:

 

” تو برادر منى و من برادر تو، اگر کسى منکرت شد، بگو من بنده خدا و برادر رسول اویم و اگر این برادرى را جز تو هر کس ادعا کند کذاب است “.

 

این روایت در مناقب احمد، تاریخ ابن عساکر، کفایه الکنجى ۸۳ و ۸۲، تذکره السبط ۱۴ آمده است، در آنجا به صحت حدیث اعتراف کرده و بر جدش که سند آن را ضعیف پنداشته، اعتراض کرده است، المرقاه فى شرح المشکاه ۵۶۹/۵، در تعبیر

 

امیر المومنین و یعلى بن مره آمده است که: پیغمبر فرمود:

من تو را براى خودم گذاردم تو برادر منى و منهم برادر تو، هر گاه کسى با تو در مقام استدلال بر آمد بگو من بنده خدا و برادر رسول خدایم هر کس بعد از تو آن را ادعا کند سخت دروغگو است.

کنز- العمال ۶ر۳۹۹ و ۱۵۴ نقل از حافظ ابى یعلى در مسندش.

 

 

 

۴- محمد بن اسحاق گوید: رسول خدا میان اصحابش از مهاجر و انصار عقد برادرى بر قرار کرد و در آنچه به ما رسیده فرمود:

به خدا پناه مى برم چیزى را که نگفته است بر او بندم- تاخوا فى الله اخوین هر دو نفر با هم برادر شوید. آنگاه دست على بن ابى طالب را گرفت و گفت:

هذا اخى در نتیجه رسول خدا که سید المرسلین، امام المتقین و رسول رب العالمین است و احدى به عظمت و بزرگى مقام او در بین بندگان خدا نیست، با على بن ابى طالب رضى الله عنه برادر شدند.

 

این حدیث را ابن هشام ۲ر۱۲۳، تاریخ ابن کثیر ۳ر۲۲۶، سیره حلبیه ۲ر۱۰۱ الفتاوى الحدیثه ۴۲، نقل کرده اند.

 

 

 

۵- امیر المومنین ” ع ” گوید: پیغمبر اکرم ” ص ” به من فرمود:

 

تو برادر، همراه و رفیق منى در بهشت.

 

مدرک این حدیث تاریخ خطیب ۱۲ر۲۶۸، و کنز العمال ۴۰۲/۶ است.

 

 

 

۶- امیر المومنین ” ع ” فرمود: رسول خدا بین عمر و ابابکر و بین حمزه بن عبد المطلب و بین زید بن حارثه و… و بین من و خودش، پیمان برادرى افکند.

 

حدیث را خلیعى، در الخلیعات، و سعید بن منصور، در سنن خود بنقل کنز العمال ۶ر۳۹۶ نقل کرده اند.

 

 

 

۷- ابن عباس در ضمن حدیثى آورده: پیغمبر و ص ” به على رضى الله عنه: فرمود: انت اخى و صاحبى: تو، با من برادر و رفیقى.

 

مسند احمد ۱ر۲۳۰، استیعاب ۲ر۴۶۰، امتاع مقریزى ۳۴۰ کنز العمال ۶ر۳۹۱ ۸- اسماء بنت عمیس گوید: شنیدم پیغمبر ” ص ” مى گفت:

” بار خدایا من انچه را برادرم موسى گفت، میگویم:

خدایا براى وزیرم از خاندانم که برادرم على باشد قرار داده، پشتم را به او محکم ساز و او را در کارهایم شریک کن تا هر دو تو را بسیار تسبیح گوئیم و یادت را بسیار متذکر شویم، این توئى که بحال و کار ما روشنى “.

 

مناقب احمد بن حنبل، ریاض النضره ۲ر ۱۶۳٫

 

 

 

۹- ابن عباس در حدیث محاجه خود با مرد شامى که حدیث پر فائده و طولانى است در قسمتى از آن گوید: و پیغمبر به ام سلمه فرمود: آیا تو او را مى شناسى؟ گفت:

بلى او على بن ابى طالب است، پیغمبر فرمود:

بلى این على است که گوشت او به گوشت من و خونش به خون من پیوسته و نسبت او به من مانند نسبت هارون به موسى است با این تفاوت که پس از من پیغمبرى نخواهد آمد، اى ام سلمه این على، سیدى بزرگوار است، او مایه امید مسلمانان، امیر مومنان و جایگاه سر من و علم من است، او تنها دروازه اى است که براى رسیدن به من باید به او پناه برد، او وصى پس از من بر خاندان من و نیکان امت من است و اوست برادر من در دنیا و آخرت و هو اخى فى الدنیا و الاخره.

 

 

 

این حدیث در المحاسن و المساوى ۱ر۳۱ آمده و حدیث ام سلمه به تعبیر دیگر در ۲ر۲۸۵ کتاب الغدیر با ماخذش آمده.

 

 

 

۱۰- در حدیث آغاز دعوت اسلام، سخن پیغمبر ” ص ” به على ” ع ” را بیان کردیم که فرمود:

 

انت اخى و وصیى و خلیفتى من بعدى

 

مراجعه کنید به ۲ر۲۸۵- ۲۷۹ متن کتاب الغدیر

 

 

 

۱۱- از طریق طبرى سخن پیغمبر ” ص ” را در روز غدیر خم نقل کردیم که فرمود:

” اى مردم همانا على بن ابى طالب برادر، وصى و خلیفه من است ” و گفتار او که فرمود: ” اى گروه مردم، این برادر من، وصى من، حافظ علوم من و جانشین من بر کسانی ست که به من ایمان آورده باشند ” ج ۸۸ ۲ ترجمه کتاب الغدیر

 

و از سخن نویرى که در ۲ر۲۰۵ همین کتاب بدان اشارت رفت معلوم می شود:

موضوع برادرى پیغمبر ” ص ” با على در روز غدیر در اعصار پیشین معروف بوده است ۲۲۳٫

 

 

 

۱۲- جابر بن عبد الله انصارى گوید پیغمبر ” ص “: فرمود:

 

مکتوب على باب الجنه:

لا اله الا الله، محمد رسول الله على اخو رسول الله قبل ان تخلق السماوات و الارض بالفى عام.

 

از دو هزار سال قبل از خلقت آسمانها و زمین بر در بهشت نوشته شده: خدائى جز الله نیست، محمد رسول خدا و على برادر رسول خدا است.

 

مناقب احمد، تاریخ خطیب ۷ر۳۸۷، ریاض النضره ۲ر۱۶۸، تذکره السبط ۱۴، مجمع الزوائد ۹ر۱۱۱، مناقب خوارزمى ۸۷، شمس الاخبار ۳۵ نقل از مناقب الفقیه ابن المغازلى، کنز العمال ۶ر۳۹۹ از ابن عساکر، فیض القدیر ۴ر۳۵۵، کفایه الشنقیطى ۳۴، مصباح الظلام ۲ر۵۶ نقل از طبرانى.

 

 

 

۱۳- امیر المومنین علیه السلام فرماید: پیغمبر مرا صدا زد من در پناه دیوارى آرمیده بودم با پاى مبارکش به من اشاره کرده فرمود: برخیز، به خدا سوگند من تو را راضى مى کنم، تو برادرم و پدر فرزندان منى که بر طبق سنت من مى جنگى.

 

مناقب احمد، ریاض النضره ۲ر۱۶۷، الصواعق ۷۵، کنز، العمال ۶ر۴۰۴ کفایه الشنقیطى ۲۴٫

 

 

 

۱۴- مخدوج بن زید ذهلى گوید: پیغمبر ” ص ” به على فرمود: ” آیا نمى دانى یا على اول کسى که روز قیامت سوى من فرا خوانده مى شود.. آنگاه منادى از تحت عرش ندا مى دهد:

 

نعم الاب ابوک اراهیم، و نعم الاخ اخوک على.

 

چه خوب پدرى است، پدرت ابراهیم و چه خوب برادرى برادرت على

مناقب احمد، مناقب فقیه ابن مغازلى، ریاض النضره ۲ر۲۰۱، مناقب خوارزمى ۲۳۸ و ۲۳۴ و ۸۳، شمس الاخبار ۳۲، تذکره السبط ۱۳، سبط ابن جوزى در این کتاب در این کتاب به کسى که آن را ضعیف پنداشته و ایراد مى گرفته که در طریق حافظ دارقطنى، میسره، و حکم واقع شده اند گوید: حدیثى را که احمد روایت کرده میسره و حکم در آن وجود ندارد و احمد پیشوائى است که چون عالم زمان، و مبرز در نقل و برنده مسابقه این میدان است باید بى دلیل از او پیروى کرد.

 

 

 

۱۵- ” ابو برزه ” گوید: ” رسول خدا ” ص ” فرمود: خداى بزرگ درباره على با من از پیمانى خبر داده، من گفتم: خدایا آن خبر را براى من بیان کن. خدا فرمود بشنو گفتم شنودم ندا آمد:

همانا على پرجمدار هدایت، و پیشوایى اولیاى من، و نور معرفت کسى است که مرا اطاعت کند. او کلمه اى است که پرهیزگاران آن را فرا گیرند. کسى که او را دوست دارد مرا دوست داشته و کسى که دشمنش گیرد مرا دشمن گرفته است.

تو او را بر این امر باید نوید رسانى. آنگاه على فرا رسید و من او را مژده دادم. على گفت: یا رسول الله من بنده خدا و در دست قدرت اویم، اگر خداوند مرا عذاب کند، مرا به گناهم کیفر داده است و اگر وعده اى را که به من دادى، خدا برایم انجام دهد، خداوندگارم از من شایسته تر است.

 

پیغمبر گفت:

من از خدا خواستم تا دل على را نورانى کند و آن را بهار ایمان سازد. خداى بزرگ فرمود: با او چنین کرده ام.

 

سپس بر من وحى فرستاد که او به بلائى گرفتار خواهد شد که از احدى از یارانم بدان آزموده نمى شود گفتم:

یا رب اخى و صاحبى: خدایا او برادر من و رفیق من است. خداوند فرمود این چیزى است که از پیش در علم ما گذشته که او مورد امتحان واقع گردد و مردم به وسیله او امتحان شوند.

 

این حدیث در حیله الاولیاء ۱ر۶۷، ریاض النضره ۲ر۴۴۹، شرح ابن ابى الحدید ۲ر ۴۴۹، فرائد السمطین در باب ۳۰، و ۵۰ به دو طریق، مناقب خوارزمى ۴۴۵، کفایه الگنجى ۹۵، نزهه المجالس ۲ر۰ ۲۴۱ دیده مى شود.

۱۶- در یکى از خطبه هاى خود، پیغمبر ” ص ” فرمود: اى مردم شما را به دوستى نزدیکان خود، برادرم و پسر عمم على بن ابى طالب سفارش مى کنم که او را کسى جز مومن دوست نمى دارد و کسى جز منافق دشمن نمى شود. هر کس او را دوست دارد مرا دوست داشته و کسى که او را دشمن دارد مرا دشمن گرفته و هر کس مرا دشمن گیرد خدایش او را عذاب خواهد کرد.

 

این خطبه را در مناقب احمد، تذکره السبط ۱۷٫ شرح ابن ابى الحدید ۲ر۴۵۱ ریاض النضره ۱ر۲۱۲، ذخائر العقبى ۹۱ مى یابید.

 

 

 

۱۷- در حدیث مفاخره بین على، جعفر و زید، و داورى خواستن آنان از رسول خدا ” ص ” در آنجا پیغمبر ” ص ” به على فرمود: انت اخى و خالصتى: ” تو برادر و نزدیکترین فرد نسبت به منى “.

 

شرح ابن ابى الحدید ۳ر۳۹ و اضافه مى کند این حدیث مورد اتفاق محدثین است.

 

۱۸- ” ابو ذر غفارى ” در حدیثى گوید: از پیغمبر ” ص ” شنیدم که به على مى گفت:

 

و انت اخى و وزیرى و خیرمن اترک بعدى:

 

” همانا تو برادرم، وزیرم و بهترین فردى هستى که من بعد از خود به جاى مى گذارم ”

 

این حدیث را به طور کامل با مدارکش در ۲ر ۳۱۳ متن کتاب الغدیر آمده .

 

 

 

۱۹- ” سلمان فارسى ” گوید: شنیدم پیغمبر مى فرمود:

همانا برادرم، وزیرم و بهترین فردی که بعد از خود به جاى مى گذارم على بن ابى طالب است. ” مناقب خوارزمى ۶۷”. ۲۰- ” بلال بن حمامه ” در حدیث ازدواج على با فاطمه ” ع ” گوید پیغمبر فرمود: بشارتى از پرودگارم درباره برادرم، و پسر عمم به من رسیده است… ” بعد فرمود:

” پس برادرم و دخترم رهاننده عمده مردانى و زنانى از امتم از آتش گردیدند.

 

مراجعه کنید ۲ر۳۱۶ کتاب الغدیر

 

 

 

۲۱- ” عبد الله عمر ر در حدیثى از پیغمبر ” ص ” نقل کرده فرموده:

 

اللهم اشهد لهم اللهم قد بلغت هذا اخى و ابن عمى و ابو ولدى اللهم کب من عاداه فى النار:

 

” خدایا بر آنها گواه باش، خدایا، من رساندم، این برادر من، پسر عم، و داماد من و پدردو فرزند من است. خدایا دشمنش را برو، در آتش انداز.

این حدیث را کنز العمال ۶ر۱۵۴ از ابن نجار و شیرازى در الالقاب نقل کرده اند.

 

 

 

۲۲- ” عبد الله بن عمر ” گوید: پیغمبر ” ص ” در حدیثى فرمود: آیا مى خواهى تورا خشنود سازم؟ على گفت بلى اى رسول خدا، پیغمبر فرمود: تو برادرمن و وزیر من باشى، وام مرا تو مى پردازى، و وعده هایم را تو وفا مى کنى.

 

مجمع الزوائد ۹ر۱۲۱ نقل از طبرانى و ۱۲۲ نقل از ابى یعلى، کنز العمال ۶ر ۱۵۵٫

 

 

 

۲۳- در حدیث معراج از پیغمبر اکرم ” ص ” است: هنگامى که باز مى گشتم منادى از وراى حجاب ندا در داد: نعم الاب ابوک ابراهیم، و نعم الاخ اخوک على فاستوص به خیرا:

 

” خوب پدرى است، پدرت ابراهیم و خوب برادرى است برادرت على به نیکى او، امت را سفارش کن “.

 

” فرائد السمطین باب بیستم، کنز العمال ۶ر ۱۶۱٫

 

 

 

۲۴- ” امیر المومنین ” ” ع ” در حدیثى گوید: پیغمبر ” ص ” فرمود:

غیر از ما چهار نفر، کسى در قیامت سواره نیست ” تا آنجا که فرماید ” برادرم على برناقه اى از ناقه هاى بهشت سوار خواهد بود و در دستش پرچم باشد.

تاریخ بغداد ۱۱ر۱۱۲ کفایه حافظ کنجى ۷۷ کنز العمال ۶ر ۴۰۲٫

 

 

 

۲۵- ” ابن عباس ” در حدیث ازدواج على با فاطمه ” ع ” گوید:

 

پس رسول خدا ” ص ” آمد، در خانه را کوبید، ام ایمن به سوى او بیرون شد، پیغمبر فرمود برادرم را خبر کن، گفتم: چگونه او برادر تو است در حالیکه دخترت رابه او داده اى؟ فرمود: انه اخى: ” او محققا برادر من است “.

 

خصائص نسائى ۳۲، ریاض النضره ۲ر۱۸۱، صواعق ۸۴

 

 

 

۲۶- در حدیث لیله المبیت که خداوند به جبرئیل و میکائیل وحى فرستاد: چرا شما مثل على بن ابى طالب نشدید که میان او و محمد برادرى افکندم مراجعه کنید ۳ر۷۸ ترجمه کتاب الغدیر

 

 

 

۲۷- در حدیث معراج از ” نسفى ” و دیگران از قول جبرئیل است که او گفت:

خداى بزرگ بر زمین نظر افکند و از میان خلقش تو را به پیغمبر خود برگزید، آنگاه بار دیگر نظر افکند و براى تو، برادرى و وزیرى و مصاحبى برگزید، دخترت فاطمه را به ازدواجش در آور. گفتم اى جبرئیل کیست این مرد؟

گفت: برادرت در دنیا و آخرت که پسر عموى نسبى تو، على بن ابى طالب است.

مراجعه کنید نزهه المجالس ۲ر۲۲۳

 

 

 

۲۸- ” طبرانى ” به اسناد خود از رسول خدا ” ص ” نقل کرده که به على فرمود: ” آیا راضى نیستى که تو برادر من و من برادر تو باشم؟ ” مجمع الزوائد ۹ر ۱۳۱٫

 

 

 

۲۹- ” عبد الله بن عمر ” گوید: پیغمبر خدا ” ص ” در بیماریش گفت:

ادعو لى اخى: برادرم را فرا خوانید پس ابو بکر را برایش فرا خواندند، روى از او گردانید و بار دیگر فرمود: ادعو لى اخى:

عمر را به سویش خواندند، از او روى گردانید

و بار سوم فرمود:

ادعو لى اخى آنگاه عثمان را خواندند از او نیز روى گردانید

و گفت: ادعو لى اخى:

پس على بن ابى طالب را صدا کردند وقتى آمد، پیغمبر او را به پارچه پوشانید و سینه اش را به سینه خود چسبانید، هنگامى که على از نزد پیغمبر خارج شد، از او پرسیدند پیغمبر به شما چه گفت؟ پاسخ داد مرا هزار باب علم آموخت که از هر بابى به هزار باب دیگر راه گشوده شود.

 

 

 

این حدیث را حافظ ابن عدى از ابى یعلى از کامل بن طلحه از ابى لهیعه.. تا آخر سند نقل کرده و نیز ابن کثیر در تاریخش ۷ر۳۵۹ آورده و در ضعف روایات بر اثر وجود ابى لهیعه در سلسله سند قولى از ابن عدى آورده است، غافل از آنچه احمد ابن حنبل درباره او گفته،

مراجعه کنید ۱ر۱۳۵ ترجمه کتاب الغدیر

 

 

 

۳۰- ” عبد الله بن عمر ” از رسول خدا ” ص ” نقل کرده که فرمود:

على برادر من است. در دنیا و آخرت

این روایت را طبرانى نقل کرده، و سیوطى در جامع الصغیر ۲ر۱۴۰ ” آن را حسن دانسته “، فیض القدیر ۴ر۳۵۵، مناوى بعد از ذکر روایت گفته است:

چرا چنین نباشد در حالیکه پیغمبر که روز دو شنبه مبعوث شد بلافاصله على اسلام آورد، و از همان روز سه شنبه تا مدت هفت سال مخفیانه نماز مى گذراند چنانکه طبرانى این روایت را از ابى رافع نقل کرده است و مقصودش از این سخن بیان همانندى و مماثلت آن دو بزرگوار، در برادرى است.

 

 

 

۳۱- پیغمبر اکرم ” ص ” در حدیثى فرمود: خداى بزرگ از نامهاى خود، نامهائى براى ما ” خانواده ” مشتق ساخت، پس خداى بزرگ محمود است و من محمد و خداى بزرک اعلى است و برادرم على.

 

این روایت را ” شیخ الاسلام حمویى ” در فرائد السمطین در باب ۱۲ از طریق ابى نعیم و نطنزى، نقل کرده است.

 

 

 

۳۲- ” انس بن مالک ” گوید: پیغمبر خدا ” ص ” بالاى منبر رفت و سخنان بسیار فرمود: آنگاه گفت: على بن ابى طالب کجا است؟

على نزد او آمد و گفت من اینجا هستم اى رسول الله، رسول خدا ” ص ” او را در بر گرفت و به سینه اش چسبانید و میان دو دیدگانش را بوسید و با صداى بلند فرمود:

اى گروه مسلمانان این برادر من پسر عموى من و داماد من است، این گوشت من، و خون من، و موى من است این پدر دو سبط من حسن و حسین، دو سرور جوانان بهشت است، این گشاینده غمهاى من است و این است شیر خدا و شمشیر او در زمین، بر دشمنانش لعنت خدا و لعنت همگان و بیزارى خدا و من باد.

 

این روایت را ” ابو سعد ” در شرف النبوه به نقل ذخائر العقبى ۹۲ آورده است.

 

 

 

۳۳- حدیثى از ” زهرى ” پیرامون جنگ جمل نقل شده که:

عایشه به مردى از قبیله ” ضبه ” که زمام شتر او را گرفته بود گفت:

تو على بن ابى طالب را در کجا مى بینى؟

گفت: این است که ایستاده و دستش را به سوى آسمان برداشته است. او نگاه کرد و گفت:

 

ما اشبهه باخیه:

 

” چقدر او به برادرش شبیه است “.

 

مرد گفت: برادرش کیست؟ عایشه گفت: رسول الله ” ص “، مرد گفت:

 

فلا ارانى اقاتل رجلا هو اخو رسول الله ” ص “:

 

” دیگر کسى مرا نخواهد دید با مردى بجنگم که او برادر پیغمبر است؟ ”

 

آن گاه مهارناقه را از دست انداخت و به سوى على رفت.

 

این روایت را در المحاسن و المساوى ۱ر۳۵ مى یابید.

 

 

 

۳۴- ” عباد بن عبد الله اسدى ” گوید: على ” رضى الله عنه ” مى گفت:

من بنده خدا و برادر رسول خدایم، من صدیق اکبرم، کسى جز دروغگو بعد از من این را نخواهد گفت: هفت سال قبل از مردم ایمان آورده ام. ” و در تعبیر دیگر “: کسى جز کذاب آن را نمى گوید من هفت سال قبل از مردم نماز گزاردم.

 

مراجعه کنید به خصائص نسائى ۳، السنه ابن ابى عاصم، سنن ابن ماجه ۱ر۵۷ المعرفه از ابى نعیم، العقد الفرید ۲ر۲۷۵، تاریخ طبرى ۲ر۳۱۲، ریاض النضره ۲ر۱۵۵، استیعاب ۲ر۴۶۰، شرح ابن ابى الحدید ۳ر۲۷۵ از طریق اسناد حافظ ابن ابى شیبه، فرائد السمطین در باب ۴۹، مطالب السئوال ۱۹ و در آنجا گوید: در بسیارى از اوقات على این سخنان را مى گفت، تاریخ ابن عساکر، تاریخ ابن کثیر ۷ر۳۳۵، کنز العمال ۶ر۳۹۶ از ابن ابى شیبه و نسائى و ابن ابى عاصم و عقیلى و حاکم و ابی نعیم.

 

 

 

۳۵- ” زید بن وهب ” گوید: ” شنیدم على ” ع ” بر منبر مى گفت:

 

” من بنده خدا و برادر رسول اویم کسى این جمله را قبل از من نگفته، و پس از من نخواهد گفت، مگر بسیار دروغگوى، دروغساز.

مردى برخاست و گفت:

من نیز چنین ادعائى دارم. ناگهان نقش بر زمین شد کسانش فرا رسیدند و او را با پارچه اى پوشانیدند، از آنها سوال شد آیا او قبلا نیز چنین عوارضى داشته؟ گفتند نه.

 

 

 

۳۶- ” معاذه ” از على روایت کرده که او در برابر گروهى بسیار سخنرانى مى کرد در سخنش فرمود: من بنده خدا، و برادر رسول اویم، من صدیق اکبر و فاروق اعظمم، هفت سال قبل از مردم نماز گزاردم و قبل از اسلام و ایمان ابوبکر اسلام اختیار کردم و مومن شدم.

 

شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ۳ر۲۵۷، مراجعه کنید ۲ر۳۱۳ متن عربى همین کتاب.

 

 

 

۳۷- ” حنان ” گوید شنیدم على را که مى گفت: سخنى خواهم که نه قبل از من کسى آن را گفته و نه بعد از من جز کذاب کسى آن را خواهد گفت:

منم بنده خدا، و برادر رسول او، و وزیر پیامبر رحمتم، با بانوى این امت ازدواج کردم،من بهترین اوصیاءم.

 

فرائد السمطین باب ۵۷

 

 

 

۳۸- در حالی که على ” کرم الله وجهه ” را پیش ابوبکر آوردند، مى فرمود:

من بنده خدا و برادر رسول اویم به او گفتند با ابو بکر بیعت کن، فرمود: من به این امر شایسته ترم، م با شما بیعت نخواهم کرد و شما شایسته ترید که با من بیعت کنید.

 

الامامه و السیاسه ۱۳ و ۱۲

 

۳۹- ” ابو الطفیل عامر بن واثله ” در حدیث محاجه امیر المومنین در روز شورى گوید: ” او مى گفت: شما را به خدا سوگند مى دهم، آیا بین شما کسى هست که رسول خدا میان او و خودش در روز برادرى عمومى مسلمین، پیمان برادرى افکنده باشد، جز من؟ همه گفتند خدا گواه است، نه.

 

 

 

مخصوصا این قسمت حدیث را ” ابن عبد البر ” از حدیث مناشده در ” استیعاب ” ۲ر۴۶۰ آورده و ابن ابى الحدید در ۲ر۱۲ شرحش، به صحت آن اعتراف کرده، و این جمله را از بخشهاى مستفیض در روایات دانسته است.  ۲ر۸۶- ۲ ” ترجمه “کتاب الغدیر

 

 

 

۴۰- حافظ ” دارقطنى ” روایت کرده است که “عمر” از على جویا شده، پرسید على کجا است؟ گفتند به سوى زمین مزروعى اش رفته، گفت:

ما را نزد او رهبرى کنید، آنگاه على را در حالیکه در زمین خود کار مى کرد ملاقات کردند. ساعتى با او بکار پرداخت سپس نشسته با او گفتگو کرد در میان سخن على به عمر فرمود:

یا امیر المومنین اگر گروهى از بنى اسرائیل آمده یکى از آنها به تو بگوید: من پسر عموى موسى مى باشم، آیا او را بر یارانش ترجیح مى دهى؟

عمر گفت بلى. على فرمود: پس بخدا سوگند من برادر رسول خدا ” ص ” و پسر عموى اویم. عمر عبایش را از دوشش بر آورده. روى زمین گسترد و به على گفت:

” لا و الله لا یکون لک مجلس غیره حتى نفترق ” بخدا سوگند غیر از اینجا نباید بنشینى تا از هم جدا شویم. على روى عباى عمر نشسته بود تا از هم جدا شدند.

 

مراجعه کنید، الصواعق المحرقه ۱۰۷

 

 

 

۴۱- روایت از رسول خدا ” ص ” در حدیث از یکى از حوریان بهشتى است که مى گوید:

حوریه گفت من راضیه مرضیه ام، خداى جبار مرا از سه قسمت آفرید:

بالایم از عنبر، و میانه ام از کافور، و پائین تنم از مشک است. سرشت مرا به آب حیات عجین کرد، سپس مرا گفت بوده باش و من شدم. ” مرا براى برادر و پسر عمت على بن ابى طالب آفرید ”

 

” ذخائر العقبى ۹۰ ”

 

 

 

۴۲- در نامه اى که امیر المومنین به معاویه بن ابى سفیان نوشته به این شعر اشارت فرموده که در گذشته یاد شد.

 

محمد النبى اخى و صنوى              و حمزه سید الشهداء عمى:

 

” محمد پیامبر، برادر من و پر عموى من است، و حمزه سید الشهداء عموى من است

مراجعه کنید ۳ر۴۳ ترجمه کتاب الغدیر

 

 

 

۴۳- ” جابر بن عبد الله انصارى ” گوید: شنیدم على ” ع ” این شعر خود را مى خواند و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آن را مى شنید:

 

انا اخو المصطفى لا شک فى نسبى               معه ربیت و سبطاه هما ولدى

 

جدى و جد رسول الله منفرد                         و زوجتى فاطم لا قول ذى فند

 

صدقته و جمیع الناس فى بهم                     من الضلاله و الاشراک و النکد

 

الحمد لله شکرا لا شریک له                      البربالعبد و الباقى بلا امد

 

” من برادر مصطفایم، تردیدى در نسبم نیست، با او تربیت یافته ام، و فرزند زادگانش، فرزندان منند.

 

جد من، و جد رسول خدا، یکى است. و همسر من فاطمه است، این سخنى غیر قابل تردید است.

 

وقتی مردم همه در گمراهى و شرک و بدبختى بودند من او را تصدیق کردم.سپاس خداى بى شریکى راست، که بر بنده نیکى مى کند، و بى نهایت پایدار است “.پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: راست گفتى یا على.

 

فرائد السمطین باب ۴۴، نظم درر السمطین زرندیب، کفایه الگنجى ۸۴، مناقب خوارزمى ۹۵، تاریخ ابن عساکر، کنز العمال ۶ر۳۹۸٫

 

 

 

۴۴- ” ابن عباس ” گوید على در زمان حیات پیغمبر ” ص ” مى گفت: خداى بزرگ گوید:

أفان مات او قتل… ” آیا اگر پیغمبر بمیرد یا کشته شود شما به عقب بر مى گردید” من به راهى که او مى جنگید مبارزه خواهم کرد تا کشته شوم. بخدا سوگند من همانا برادر او، و وارث ” علم ” او، و پسر عموى اویم، پس آیا چه کسى شایسته تر از من نسبت به اوست.

 

مراجعه کنید به مناقب احمد، خصائص نسائى ۱۸، و در مستدرک حاکم صحت را همراه با ذهبى هر دو تایید کرده اند، ریاض النضره ۲ر۲۲۶، ذخائر العقبى ۱۰۰ فرائد السمطین باب ۲۴، مجمع الزوائد ۹ر۱۳۴ از طریق طبرانى و گفته است رجالش همه صحیح اند.

 

 

 

۴۵- ” عدى بن حاتم ” در سخنرانى اش گوید: اگر مقام على را به اسلام بسنجیم همانا او برادر پیامبر خدا و راس اسلام است.

 

جمهره الخطب ۱ر۲۰۲

 

 

 

۴۶- ” ثعلبى گوید، اهل تفسیر و اصحاب روایات گفته اند: خداوند روزى که آدم را از بهشت به زمین فرود آورد صندوقى با او فرو فرستاد که در آن صور انبیاء از اولادش منقوش بود، و خانه هائى به تعداد پیغمبران در آن تصویرى، دیده مى شد که آخرین خانه اش از یاقوت قرمز، خانه محمد بود، ” تا آنجا که گوید.. ” و در برابر او على بن ابى طالب ” کرم الله وجهه ” که شمشیر برهنه اى بر دوش دارد واقع شده بر پیشانى اش نوشته است:

 

” این برادر و پسر عموى اوست که از جانب خدا یارى میشود “.

 

العرائس۱۴۹٫

 

 

 

۴۷- در نامه ” محمد بن ابى بکر ” به معاویه آمده است: اول کسى که او محمد را پاسخ داد و به سویش گرائید، و ایمان آورده، تصدیقش کرد، و اسلام آورد و سلامت یافت، برادر و پسر عمویش على بن ابى طالب بود.

 

کتاب صفین ابن مزاحم ۱۳۳، مروج الذهب ۲ر ۵۹٫

 

 

 

۴۸- ” ابان بن ابى عیاش ” گوید از حسن بصرى درباره على ” ع ” پرسیدم: او گفت:

درباره او چه مى توانم بگویم: او داراى سابقه فضیلت، عمل، حکمت، دانائى راى، مصاحبت رسول، نیرومندى، درگیرى با مشکلات، زهد، قدرت داروى و سمت قرابتى با پیغمبر بود… تا آنجا که گوید: پیغمبر خدا ” ص ” به فاطمه ” ع ” گفت: زوجتک خیر امتى:

 

” تو را به ازدواج بهترین فرد امتم در آوردم و هر گاه در امت، کسى بهتر از على بود، او را استثنا مى فرمود: و نیز رسول خدا بین اصحابش، پیمان برادرى افکند و میان على و خودش برادرى بر قرار کرد.

 

فرسول الله خیرهم نفسا و خیرهم اخا.

 

” پس چنانکه پیغمبر خودش از همه برتر، است، برادرش نیز از همه برتر است.

 

شرح ابن ابى الحدید ۱ر۳۶۹

 

 

 

۴۹- عمار یاسر در سخنرانى بصره اش در ضمن سخن گفت:

 

ایها الناس اخو نبیکم و ابن عمه یستنصرکم لنصره دینه.

 

” اى مردم برادرم و پسر عم پیامبرتان شما را براى یاری دادن خدا به یارى مى جوید “.

 

شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ۳ر۲۹۳

 

 

 

۵۰- در نامه ” عمرو بن عاص ” به معاویه بن ابى سفیان است:

 

” اما اینکه نسبت ستم و حسد بر عثمان به ابى الحسن برادرو وصى رسول خدا دادى و اصحاب پیغمبر را فاسقان نامیدى و پنداشتى على آنان را به قتل عثمان واداشته، این امر دروغ و گمراهمى است.

 

رجوع کنید ۲ر۶۸ کتاب الغدیر

 

بر اثر شهرت این فضیلت و قاطعیتش براى امیر المومنین و اهمیت بسزائى که نزد امت اسلامى دارد، و از آنجا که نشان دهنده همانندى و همشکلى او، با رسول خدا است، رجال شعر و ادب از صحابه و تابعان مانند: ” حسان بن ثابت ” ” نجاشى “و در تعقیب آنها شعراى هر دو فریق در همه ادوار و قرون اسلامى تا برسد به شعراى امروز، سوژه خوبى بدست آورده، آن را در قالب شعر خود، ریخته اند: ما از همه آن اشعار دلربا به منظور اختصار چشم مى پوشیم و تنها اشاره مى کنیم، خواننده محترم مى تواند طى مجلدات  کتاب الغدیر  بر بسیارى از آنها واقف گردد. مراجعه کنید به ترجمه ۳ر۲۰۶ و ۷۰ و ۶۵ و متن عربى ۲ر۳۵۰ و ۳۳۰ و ۲۹۲ و ۲۹۳ و ۲۹۱ و ۲۸۶ و ۲۲۹ و ۲۲۶ و ۲۱۸، و ج ۵ر۱۲۵ از ترجمه.

http://www.sonnat.net/article.asp?id=3107&cat=83

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن