adyanuniv
پاسخ های ارسال شده در انجمن
-
نویسندهنوشته ها
-
نوامبر 1, 2014 در 4:08 ب.ظ در پاسخ به: آیا چنین روایتی وجود دارد که «تو باید بعد از سیلی خوردن از برادرت، صورت او را میبوسیدی»؟! و آیا این منطبق بر آموزههای مسیحیت نیست که «اگر کسى به طرف راست گونهات سیلى زد طرف چپ آنرا هم در اختیارش بگذار»!؟ و اساساً آیا روایات اسلامی، این آموزه مسیحیت را تأیید میکنند یا خیر؟ #646adyanunivسرپرست کل
با جستوجویی که در روایات انجام گرفت؛ عین روایت موجود در پرسش یافت نشد، اما در روایتی- که در منابع اسلامی نیز مهر تأییدی بر آن نهاده شده – آمده است پروردگار به عیسی(ع) فرمود:
«اى عیسى! به کار نیک دلشاد باش؛ زیرا خوشنودى من در آن است، و بر کار بد گریه کن که زشت است. و آنچه را دوست ندارى [دیگران] نسبت به تو انجام دهند تو نیز با دیگران مکن، و اگر کسى به طرف راست گونهات سیلى زد طرف چپ آنرا هم در اختیارش بگذار».[۱] یعنی اینکه شخص فکر انتقامجویی نباشد و صبر و عفو و گذشت داشته باشد.[۲]
گفتنی است؛ مفاد این روایت در انجیلی که در دسترس است نیز وجود دارد[۳] و بر خلاف آنچه گاه این موضوع به عنوان یکی از نکات ضعف مسیحیّت عنوان میشود، باید گفت که چنین توصیهای، آموزهای مثبت و مورد تأیید اسلام میباشد، اما نه مسیحیّت و نه اسلام، آن را به عنوان قاعدهای فراگیر اعلام نکردهاند؛ زیرا در انجیل متى از حضرت مسیح(ع) سخن دیگرى نیز نقل شده است:
«گمان مبرید که من آمدهام تا سلامتى بر زمین بگذارم. نیامدهام تا سلامتى بگذارم؛ بلکه شمشیر را…».[۴]
و در سیره ایشان هم در انجیل یوحنّا چنین نقل شده است:
«وقتى خادم رییس کهنه به او سیلى زد، او نه تنها بخش دیگر صورتش را آماده زدن نکرد که به او اعتراض کرد. یکى از خادمان که در آنجا ایستاده بود، طپانچه بر عیسى زده گفت: آیا به رییس کهنه چنین جوابى میدهى. عیسى بدو جواب داد: اگر بد گفتم به بدى شهادت ده و اگر خوب، براى چه میزنى؟».[۵]
به هر حال؛ به طور کلی در روایات اسلامی نیز بسیار به گذشت و عفو سفارش شده[۶] و قهر کردن برادران دینی با هم مورد نکوهش قرار گرفته است:
الف . امام صادق(ع) فرمود: «…به ملاقات هم بروید و به گفتگو بپردازید و به یکدیگر نیکی کنید، چیزى از هم پنهان نکنید، از گسستن پیوندها بپرهیزید، از قهر کردن و فاصله گرفتن دوری کنید».[۷]
ب . و نیز حضرتشان فرمود: «دو فرد با هم قهر نمیکنند جز اینکه یکى از آن دو سزاوار بیزارى و لعنت خواهد شد، و چه بسا که هر دوى آنها سزاوار آن شوند».
شخصی به نام «معتّب» از آنحضرت پرسید: خدا مرا به قربان تو گرداند!، آنکه ظالم و ستمکار است سزاوار چنین لعنتی است، اما مظلوم چه جُرمى دارد؟!
امام(ع) فرمود: «براى اینکه برادرش را به آشتى و پیوند دعوت نمیکند. از پدرم شنیدم که: چون دو نفر با هم درگیر شده و از هم دلگیر شوند، فرد مظلوم (برای رفع کدورت) نزد ظالم رفته و خود را مقصّر قلمداد کند تا این کدورت برطرف شود. البتّه پروردگار، فرمانروای عادلی است که خود انتقام مظلوم را از ظالم میستاند».[۸]
همانطور که مشاهده میکنید، این روایت نیز در راستای همان آموزه انجیل است، اما با این وجود، نه مسیحیّت و نه اسلام، چنین رفتاری را به صورت مطلق توصیه نمیکنند، بلکه ظاهر روایات، آن است که این از خودگذشتگی تنها در جایی مفید خواهد بود که طرف مقابل نیز با این رفتار، به خود آمده و از ظلم و ستم دست بردارد، نه آنکه بر ادامه ستم خود تشویق شود که در آن صورت باید رفتاری دیگر در مقابل او پیش رو گرفت.[۱]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۸، ص ۱۳۸، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
[۲]. سروی مازندرانی، محمد صالح بن احمد، شرح الکافی (الاصول و الروضه)، محقق و مصحح: شعرانی، ابو الحسن، ج ۱۲، ص ۱۲۳، تهران، المکتبه الإسلامیه، چاپ اول، ۱۳۸۲ق.
[۳]. متى؛ ۵: ۴۱.
[۴]. متى؛ ۱۰: ۳۴ – ۳۵.
[۵]. یوحنا؛ ۱۸: ۲۲ – ۲۳.
[۶]. ر.ک: «نبخشودن و اصرار بر قهر و جدایی»، سؤال ۳۶۵۳؛ «اسلام دین عفو و گذشت»، سؤال ۴۱۱۵۲.
[۷]. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(صلی الله علیه و آله)، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ص ۵۱۴، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
[۸]. الکافی، ج ۲، ص ۳۴۴٫adyanunivسرپرست کلیزید در دامن پدری بزرگ شده بود که با نام اسلام بر مردم حکومت کرده ولی اعتقاد چندانی به آن نداشت. او جوانی ناپخته، شهوتپرست، خودسر، فاقد دور اندیشی، خوشگذران و عیّاش بود.[۱] یزید که پیش از رسیدن به حکومت، اسیر هوسها و تمایلات افراطی بود، بعد از حکومت نیز نتوانست دست کم مانند پدرش معاویه، ظاهر اسلام را حفظ کند؛ بلکه بر اثر روح بیپروا و هوسبازی که داشت، علناً مقدّسات اسلامی را زیر پا گذاشت و در ارضای شهوات خود از هیچ چیزی فروگذار نکرد.
با توجه به برخی کردارها و گفتارهایی که از او نقل شده، به نوعی گرایش او به مسیحیت تحریف شده برداشت میشود که در اینجا به برخی از این شواهد اشاره میشود.
۱٫ تظاهر به شرابخواری
یزید علناً شراب میخورد و تظاهر به فساد مینمود و بیباکانه اشعاری به این صورت میخواند:
«مَعْشَرَ النِّدمانِ قُومُوا و اسْمَعُوا صَوْتَ الْاَغانی»
یاران همپیاله من! برخیزید و به نغمههای مطربان [خوش آواز] گوش دهید.
«و اَشْرَبُوا کَأسَ مُدامٍ وَ اتْرُکُوا ذِکْرَ الْمَعانی»
[پیالههای] شراب را پی در پی سر کشیده و گفتگوهای معنوی [و علمی] را کنار بگذارید.
«شَغَلَتْنی نَغْمَهُ الْ عیدان عَنْ صَوْتِ الْاَذانِ»
نغمههای ساز و آواز، مرا از شنیدن اذان [و ندای الله اکبر] باز میدارد.
«وَ تَعَوَّضْتُ عَنِ الحُورِ خُموراً فی الدنان»[۲]
من حوران بهشتی را [که نسیه است] با خم شراب [نقدی] معاوضه میکنم.
۲٫ تربیت خانوادگی
یزید زیر دست مادری به نام میسون کلبی از قبیله بنی کلب بزرگ شد[۳] که قبل از اسلام پیرو مسیحیّت بودهاند.[۴] یزید از تربیت متناقضى برخوردار بود که به تعبیر برخى نویسندگان و محدثین آمیختهاى از خشونت بادیه و طبع سرکش بود.[۵]
یکی از نویسندگان میگوید: «شاید عجیب به نظر آید اگر تربیت یزید را تربیت مسیحی بدانیم؛ بهطوری که از تربیت اسلامی و آشنایی با فرهنگ و تعلیمات اسلامی دور بوده باشد، و شاید خواننده تا حد انکار از این معنا تعجب کند؛ اگر بدانیم که یزید از طرف مادر از قبیله بنی کلب بود که پیش از اسلام دین مسیحی داشتند، تعجب نخواهیم کرد؛ زیرا از بدیهیات علم الاجتماع این است که ریشهکن ساختن عقاید یک ملّت ـ که اساس خویها و خصلتها و ارزشهای اجتماعی و سرچشمه افکار و عادات و فرهنگ عمومی آنهاست ـ نیازمند گذشت زمان طولانی است. تاریخ به ما میگوید: یزید تا زمان جوانی در این قبیله پرورش یافته بود و این به آن معنا است که وی دوران تربیتپذیری و شکلگیری شخصیت خود را که مورد توجه مربّیان است، در چنین محیطی گذرانده بود و با این ترتیب، علاوه بر تأثیرپذیری از مسیحیّت، خشونت بادیه و سختی طبیعت صحرا نیز با سرشت او درهم آمیخته است».[۶]
۳٫ نفوذ رومیان در بنی امیّه
شاهد سوم، نفوذ دولت روم مسیحی در دربار بنی امیّه است که برخی از مسیحیان روم در دربار شام به عنوان مستشار حضور داشتند؛ چنانکه به تصریح مورّخان، یزید هنگام حرکت امام حسین(ع) به سمت کوفه، به توصیه «سَرْجُون» رومی مسیحی، «عبیدالله بن زیاد» را که تا آن موقع والی «بصره» بود، (با حفظ سمت) به حکومت کوفه منصوب کرد، و تا موقع این جابهجایی، حاکم کوفه از طرف یزید «نعمان بن بشیر» بود.[۷]
۴٫ رفتار و گفتار یزید
گواه دیگر، رفتار و سخنان خود یزید است که نشان دهنده گرایش او به مسیحیّت میباشد؛ مانند اینکه یزید، «اخطل» شاعر مسیحی را وا داشت که انصار را هَجْو[۸] کند.[۹] و یا تظاهر به شرابخواری یزید که بیان شد. و حتی در برخی از کتابهای متأخر نقل شده است که یزید شعر زیر را میخواند:
فإن حَرُمَت علی دین أحمد فَخُذها علی دین المسیح بن مریم[۱۰]
«پس اگر [نوشیدن شراب] براساس دین احمد (پیامبر اسلام) حرام است، تو آنرا بر دین مسیح بن مریم بگیر [و بیاشام].»
خلاصه اینکه؛ یزید فرد دنیاپرستی بود که اسلام را تنها در راستای اهداف پَست مادی خود میخواست و تمایل او به مسیحیت، تنها در راستای اسلامگریزی بوده، نه تمایلی از راه تحقیق.[۱۱][۱]. ر.ک: بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج ۵، ص ۲۸۶، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
[۲]. سبط بن جوزی، تذکره الخواص من الأمه فی ذکر خصائص الأئمه، ص ۲۶۱، قم، منشورات الشریف الرضی، چاپ اول، ۱۴۱۸ق؛ امین عاملى، سید محسن، أعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۱۸، بیروت، دار التعارف، ۱۴۰۳ق.
[۳]. أنساب الأشراف، ج ۵، ص ۲۸۵؛ زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج ۷، ص ۳۳۹، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، ۱۹۸۹م.
[۴]. ر.ک: ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۶۸، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق.
[۵]. حسنى، هاشم معروف، سیره الأئمه الاثنی عشر(ع)، ج ۳، ص ۴۳، نجف، المکتبه الحیدریه، چاپ اول، ۱۳۸۲ق.
[۶]. علائی، عبدالله، سموّ المعنی فی سموّ الذّات، ص ۵۸، بیروت، مکتبه دارالتربیه، ۱۹۷۲م.
[۷]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج ۵، ص ۳۴۸، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق؛ ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج ۸، ص ۱۵۲، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق.
[۸]. در اصطلاح ادیبان عبارت است از نوعی شعر غنایی که بر پایه نقد گزنده و دردانگیز است و گاهی به دشنامگویی یا ریشخند مسخرهآمیز و دردآور نیز میانجامد و آن مقابل مدح است.
[۹]. الأعلام، ج ۵، ص ۱۲۳؛ سموّ المعنی فی سموّ الذّات، ص ۱۷۹٫
[۱۰]. شوشتری، نورالله بن شریف الدین، مجالس المؤمنین، ج ۲، ص ۳۱۰، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۷۷ش.
[۱۱]. ر.ک: خرّمی، جواد، یزید و تمایل به مسیحیت، مجله مبلّغان، شماره ۸۷، ص ۳۷ – ۴۲٫ -
نویسندهنوشته ها