مقالات

«باب» دیوانه ای که از قفس نپرید

باب ، دیوانه­ای که از قفس نپرید ( بخش نهم )

سوال اول : بهائیت چگونه شکل گرفت؟
لاطائلات باب
متون زیر از برخی سایتهای بهائی ستیز و روزنامه کیهان آبان ماه ۱۳۸۴ برداشت شده­اند.

علی محمد باب با توجه به شماره ابجد علی محمد با حروف رب، خود را « رب اعلی(خداوند بلند مرتبه) نامیده است( !) همچنین علی محمد باب خاتمیت پیامبر اکرم را نفی می­کند و پیامبری خود را اعلام می­کند و نوید آمدن پیامبرهای بعدی را می­دهد و معتقد است که مقام او« (العیاذ بالله) از مقام پیامبر اسلام( ص) بالاتر است و پیامبران بعدی از او بالاتر خواهند بود اما وی در هر صورت تا در قید حیات است، رب اعلی است(!)

در مورد قیامت، موت و قبر وسؤال ملائکه در قبر و میزان و صراط و حساب و کتاب و امثالها را تعبیر می­کند قیامت از نظر او در همین دنیا اتفاق می­افتد و قیامت بعد از مرگ را جز خدا کسی نمی­داند.

همچنین علی محمد باب منکر توحید و نبوت و معاد و امامت بوده و مدعی است دوره دین وی دو هزار سال طول می­کشد( که این قضیه رخ نداد و با ظهور دین جعلی بهائیت، توسط شخص میرزا حسینعلی نوری لعنه الله علیه منسوخ شد.)

سید علی محمد باب پس از ادعای نبوت، مطالب بی سروته خود را در قالب کتاب به پیروان خود عرضه کرد. اعتضاد السلطنه که خود معاصر باب بوده در این باره می­نویسد: …. و از مزخرفات خود بعضی را قرآن و برخی را مناجات نام نهاد و به آنها داد که به جای قرآن مجید و صحیفه سجادیه آن کلمات را قرائت کنند….

باب در کتاب تفسیر سوره یوسف، خود را العیاذ بالله از خاتم النبیین بالاتر دانسته، به این دلیل که مقام محمد (صلوات الله علیه و آله) مقام الف بود و مقام من نقطه!!

باب کتاب اساسی تعلیماتی خود را بیان نامیده و طبق معمول خود، اساس تقسیمات آن را بر ۱۹گذاشته و کتاب را به ۱۹ واحد و هر واحد را به ۱۹ باب تقسیم کرده است. ولی خود او یا علمش کفایت نکرده که این کتاب اساسی خود را تمام کند(!!) زیرا فقط۱۱ واحد را نوشته و کتاب را ناتمام گذارده و اتمام آن را به « من یظهره الله» حوالت کرده است. خود باب بیان عربی را تا واحد یازدهم بیشتر نتوانست بنویسد جانشین او« میرزا یحیی صبح ازل» نیز فقط بیان فارسی را تا واحد یازدهم تکمیل کرده است.

معمولا نامه ها و کتب باب با خطبه و مناجات و حمد خدا شروع می­شود و در این قسمت درست تقلیدی ناقص از قرآن کریم است و حتی اغلب عبارات قرآن مجید را بعینه یا با تفاوت جزئی به نام خود آورده است. از این حد که می­گذرد و به مطلب می­پردازد. سنگینی و اغلاط و اشکال آن شروع می­شود و اغلب اوقات کلمات مخالف قواعد صرف و جملات ناسازگار با اصول نحو درآن پیدا می­آید. صاحب کتاب « باب و بهاء را بشناسید» برای نمونه قسمتی از نوشته های او را نقل کرده و نموداری از اسلوب ثقیل و متصنع و مغلوط او به دست داده است و ما نیز قسمت هایی کوچک از کتب مختلف او نقل می­کنیم تا نمونه­ای به دست داده باشیم و بر داوری ما در اسلوب نگارش غلط و عامیانه وی شاهدی عادل باشد. اینک قسمتی از لوحی که پیروانش سخت بدان می­نازند:

«آثار النقطه جل و عز البیان فی شئون الخمسه من کتاب الله عزوجل کتاب الفا بسم الله الأبهی بالله الله البهی البهی، الله لا اله هو الابهی الابهی الله لا اله الا هو البهی البهی، الله لا اله الا هو المبتهی المبتهی ، الله لا اله الا هو المبهی المبهی ، الله لا اله الا هو الواحد البهیان، ولله بهی بهیان بهاء السموات و الارض و ما بینهما و الله بها باهی بهی و لله بهی بهیان بهیه السموات و الارض و ما بینهما و الله بهیان مبتهی مبتها و لله بهی بهیان ابتها السموات و الارض و ما بینهما و لله بهیان مبتهی مبتهاء.

این بود مقدمه لوحی که بهائیان خیلی به آن اهمیت می­دهند و خواننده خود درک می­کندکه سراسر این جملات از لحاظ معنی نارسا و از لحاظ لفظ خلاف اصول علم صرف و تصریف لغات در عربی است. تازه اینکه مقصود نویسنده چیست؟! معلوم نیست. به همین جهت باز قسمت های دیگری از این لوح مهم(!!) را می­آوریم تا خواننده را اطلاع بیشتری بر سبک و اسلوب مدعی و بدعت گذار بی مایه حاصل آید:

«هذا کتاب من عندالله المهیمن القیوم الی من یظهره الله انه لا اله الا انا العزیز المحبوب ان اشهد انه لا الا اله الا هو و کل له عابدون. انا قد جعلناک جلالا جلیلا للجاللین و انا قد جعلناک جمالا جمیلا للجاملین و انا قد جعلناک عظیمانا عظیما للعاظمین وانا قد جعلناک نورا نورانا نویرا للناورین و انا قد جعلناک رحمانا رحیما للراحمین قل انا قد جعلناک عزانا عزیزا للعاززین قل انا قد جعلناک حبانا حبیبا للحاببین…

باز از همین لوح معروف که بهائی ها آن را در حق میرزا حسینعلی نوری( بهاءالله) می­دانند:

«تبارک الله من رب ممتنع منیع و تبارک الله من ملک مقتدر قدیر و تبارک الله من سلط مشتلط رفیع و تبارک الله من عظم معتظم عظیم و تبارک الله من شمخ مشتمخ شمیخ و تبارک الله من بذخ مبتذخ بذیخ و تبارک الله من فخر مفتخر فخیر و تبارک الله من ظهر مظتهر طهیر و تبارک الله من قهر مقتهر و قهیر و تبارک الله من اغلب مغتلب غلیب…

این است آنچه به اسم« کتاب» برای معتقدین به خود آورده و لطف کلام در این است که این نوشته­ها را معجزه خود می­داند(!) معجزه ای که نه سر دارد و نه ته! نه از لحاظ ادبی اهمیتی را حائز است نه از لحاظ دینی یا فلسفی یا علمی. برای نشان دادن اسلوب مکرر و دراز نویسی لاطائل وی من عقیده دارم همین مقدار کافی است . ولی برای این که توهمی نشودکه ما یک قسمت را فقط ذکر کرده­ایم. اینک نمونه­های دیگر:

«یا خلیل بسم الله الاقدم الا قدم بسم الله الواحد القدام بسم الله المقدم المقدم بسم الله القادم القدام بسم الله القادم القدام بسم الله القادم القدوم بسم الله القادم القدوم بسم الله القادم القدمان( بعد از ۲۵ بار تکرار دیگر) بالله الله الواحد القدام بالله الله المقدم المقدم بالله الله القادم القدام، بالله الله القادم القدوم بالله الله القادم القدوم( بعد از ده سطر دیگر به همین نحو تکرار می­شود) الله لا اله اله الا هو المقدم المقدم. الله لا اله اله هو القادم القدام. الله لا اله الا هو القادم القدوم. الله لا اله اله هو القادم القدمان. الله لا اله الا هو القادم المتقدم(بعد از ده سطر دیگر به همین نحو)اننی انا الله لا اله الا انا الاقدم ،اننی انا الله لا اله انا الاقدم اننی انا الله لا اله الا انا الواحد القدام(به همین نحو۱۸سطر دیگر تکرار می­شود.»

باز از یک لوح دیگر:

«بقوله ان هذا آثار نقطه عزوجل فی شئون الخمسه ،بسم الله البهی الابهی. الحمدالله الذی قد اظهر ذاتیات الحمدیات باطراز طراز طرزانیه واشرق الکونیات الذاتیات باشراق شراق شرقانیه و الاح الذاتیات البازخیات بطوالع بدایع رقایع منایع مجد قدس متناعیه، استحمدحمدا ماحمده احد من قبل و لا یستحمده احد من بعد. حمدا طلع و اضافه و اشرق فانار و برق فاباد و اشرق فاضا و تشعشع فارتفع و تسطع فامتنع حمدا شراقا ذوالاشتراق و براقا ذوالابتراق و شقاقا ذوالاشتقاق. رقاقا ذوالارتقاق حقاقا ذوالاحتقاق . کناز ذوالاکتناز. ذخار ذوالاذتخار . فخار ذوالافتخار و ظهار ذوالاظتهار…

آیا این نوشته­ها به هذیان یک تبدار شبیه نیست؟! البته اسلوب نگارش فارسی او از لحاظ روانی و سادگی و عمق معنی!!عینا مانند نوشته های عربی وی است و در این آثار جز بعضی حروف و روابط، دیگر کلمه فارسی دیده نمی­شود و اسلوب جمله بندی به صورت جمله­های زبان عربی ولی مغلوط است به طوری که اغلب اوقات فهم آن غیر ممکن است. به خصوص که به رمز و کنایه صحبت می­کند. مثلا در خطاب به ملا محمد علی ملقب به قدوس می­گوید: « یا محمد قبل علی، یا این که خود را« ذات حروف السبع» می­خواند( حروف کلمه علی محمد هفت است) و گاهی هم برابر عدی اسامی را می­نویسد. اینک جملاتی چند از کتاب بیان فارسی وی، تا اسلوب فارسی نوشتن او نیز روشن شود:

از بیان فارسی باب اول از واحد ثانی: « شبهه ای نیست که هر مرآتی که مقبل شمس می­شود، خود مستشرق می­شود و الا خود بنفسه طالع می­شود و غارب می­گردد و عز کل است که به ثمره وجود خود که فوز بلقاالله و ایمان به آیات اوست برسند و الا خود شئی باطل می­گردد بنفسه و همین شجره است که غرس شجره قرآن را در افئده مردم نمود . از برای امروز و امروز کل خود را نسبت به او مفتخر و معرز می­داند و می­کنند آنچه که می­کنند و این است معنی لا حول و لا قوه الا بالله در تشریع الا اگر این نسبتی که حقیقت ندارد، ازخود سلب نمایند به قدر ذبابه قدرت ندارند…

از بیان باب السابع من الواحد الثانی:« خداوند طین را بیت خود قرار داده که کسی که یوم قیامت عرض بر شجره حقیقت می­شود، از اقرار به عرض او و از لقا او به لقا او مستبعد نگشته و تسع تسع عشر عشر آنی از یوم قیامت بهتر است از آنچه سنین ما بین القیامتین می­گذرد.»

واقعا که از پیامبر مالیخولیایی مثل علی محمد باب بیش از این مزخرفات انتظار نمی­رود. مهناز رئوفی ، بهائی تازه مسلمان شده مثال خوبی در این باره می­آورد: یک نفر در دیوانه خانه کتابی در مورد« راه رفتن اسب» می­نویسدئ. وقتی کتابش به پایان می­رسد، می­بینند از اول تا آخر کتاب نوشته است: تتلق، تتلق، تتلق…. این قافیه­های ناموزون هم که باب در کتب مزخرفش پشت سرهم می­نویسد ، دست کمی از همین تتلق­های دیوانه بالا ندارد.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن