برنامه سراب – مصاحبه با یک مستبصر
بسم الله الرّحمن الرّحیم وبه نستعین
مجری: درود بی پایان بر پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله وسلّم و خاندان مطهرش، وبا عرض سلام به محضر شما شنوندگان فرهیخته رادیو معارف. بسیار سپاسگذاریم که وقتتان را در اختیار برنامه قرار دادید واز انتخاب این برنامه برای شنیدن تشکر می کنیم، و ان شاءالله بتوانیم به اتفاق همکارانمان فرصت مناسبی برای شمان فراهم کنیم. در برنامه امروز سراب مطابق معمول برنامه های قبل، در خدمت میهمان ارجمندی هستیم که در خانواده بهایی بزرگ شدند،امّا خودشان باتحقیق و تفکری که داشتند، با تحقیق و تفکّر و جستجو به آیین مقدّس اسلام تشرف پیداکردند. سرکار خانم رضوان مرادی خدمتتون سلام عرض می کنم خوش آمدید.
مهمان: من هم سلام عرض می کنم خدمت شما و همکاران و همه عزیزانی که از این طریق صدای مرا می شنوند.
مجری: خواهش می کنم. خوب دوستان عزیز! در دو برنامه گذشته گفتگوی صمیمی وراحتی با سرکار خانم مرادی داشتیم، و ایشان هم بی تکلّف هرچه برایشان اتّفاق افتاده بود را بیان کردند، و سوالات بسیار مهمی که در ذهن ایشان راجع به حقیقت مشغول کرده بود، و پاسخی رادر مرام بهاییت نسبت به آنها پیدانمی کردند، با جستجویی که خودشان کردند و دنبال پاسخ صحیح برای سوالات خودشان می گشتند، راه درست را انتخاب کردند. مسائلی را که خدمتشان مطرح کردیم مربوط می شد به همین حالتی که در ایشان ایجادشده، و طرح سوالها و به دنبال پاسخ صحیح گشتن.بحثمان را در این اجمال اینطور ادامه می دهیم، که خانم مرادی! بعد ازاینکه این اتّفاقات برای شما افتاد و شما به طور جدی با خانواده خودتان مطرح کردید، در میان بهایی ها کسان دیگری که شما را می شناختند و با شما ارتباط داشتندچه برخوردی با شماشده؟. آنها نسبت به شماچه دیدگاهی پیدا کردند؟. آیا شمارا تحقیر می کردندو شما رامورد سوال قرار می دادندوبازخواستتان می کردند؟چه اتفاقی افتاد؟.
مهمان: ببینید من در جلسات قبل به شما گفتم واقعا بهایی هایک اصلهایی دارند که خودشان این اصلها را زیر سوال می برندو کنار می گذارند. بهاییت می گویدکسی که تبرّی کرد- یعنی از بهاییت فاصله گرفت،یعنی عقیده اش راکتمان کردیا اینکه اعلام مذهب دیگری کرد، به ما می گویند تبرّی. چون ما تبرّی کردیم – قانون بهاییت این است که مارا از اجتماع بهایی واز خانواده طرد کنند واسممان را رسماً در جلسات رسمی بخوانندکه ایشان دیگربهایی نیست وکاملاًبا ما قطع ارتباط کنند. این هم یکی دیگر از ایرادهای بهایی هااست که من به آن رسیدم. اگر قرار باشد مارا طرد کنند،کی می تواندمنکر روابط احساسی وعاطفی بشود؟.بهاءالله این را فراموش کرده من که به عنوان متبرّی از بهاییت فاصله گرفتم نمی توانم روابطم را با خانواده ام قطع کنم، هیج کس نمی تواند این رابطه را ببُرّد.مدّت زمانی خانواده ام مرا طرد کردند بامن صحبت نمی کردند، از من ناراحت بودند، علی الخصوص پدر و مادرم که در جمع بهایی ها یک شرمندگی خاصی دارندکه بی اندازه احساس می کنند که من آبرویشان را برده ام ومن واقعاً قصد آبرو بردن از آنها را نداشتم ومن فقط قصد تحرّی حقیقتی را داشتم که بهاءالله گفته بود وبه حقیقت بهاییت نرسیدم.
مجری: آیا شما به آنها نمی گویید که اگر واقعاً این مرام درست و حق است به سوالاتم پاسخ بدهید؟.
مهمان: ببینید، آنها سوالاتم را نمی دانند، می گویند:« شمادارید انتقاد می کنید»، ولی من واقعاً جواب برای سوالاتم می خواهم وبه آنهانرسیدم. من اینها را سوال می دانستم وآنها انتقاد می دانستندچون جوابی برای آن نداشتند، چون واقعیتی بود که آنها هم ته دلشان می دانستند که من بیراه نمی گویم.
مجری: بله خوب اگر واقعاً برخی هایشان به این نکته رسیدندکه شما واقعاً سوالاتتان اساسی هست، فکر می کنید الان کسان دیگری هم باشند که تحت تاثیر قرار گرفتند و بنا به دلائلی نمی خواهندابراز بکنند؟.
مهمان: آقا ببینید ،در جمع بهایی ها شاید خیلی ها هستند که مثل من فکر می کنند و به یک سری سوالاتی می رسند ولی صادقانه بگویم جرات بیانش را ندارند، چون سخت است!. من خودم ۵سال طول کشید که جرات پیدا کردم تا بگویم بهایی نیستم. چون جو طوری است که آدم می ترسد، آدم را از مسلمانها می ترسانند و از جامعه اسلامی می ترسانند. مثلاً از بچگی به مامی گفتند:« اگرمسلمان شویدبه شما پول می دهند،امکانات می دهند، رفاه می دهند، ولی می خواهند ازشما دینتان را بگیرند». من مسلمان شدم امّا هیچ کس هیچ چیزی به من نداد، واقعاً می گویم هیچ کس بابت مسلمان شدن به کسی پول نمی دهد، اینها دروغ است، می خواهند اسلام را بدکنندکه بگویند شما را با پول می خرند.خیلی ها هستند که به این حقیقت رسیده اند، ولی جرات بیانش را ندارنداز ترس طرد شدن از خانواده، از ترس نگاه های بداطرافیان، از ترس زندگی سخت!. خوب من حدود۱۲سال است که واقعاً هنوز زندگی ما پرا از تنش است و قبل از آن هم مشکل داشتیم، ولی حالایک ذره دارد به آرامش می رسد. شایدمصاحبه ام در این رادیومرابرگرداند به خانه اوّلم و من دوباره با بهایی ها مشکل داشته باشم و با حرفهایی که پشت سر من گفته می شود، مثلاًپشت سرمن گفته می شودکه فلانی….معذرت می خواهم!واقعاً یک حرفهایی که گفتنش در این رسانه ها درست نیست.
مجری: خوب واقعاً پس چرا شما الان آمدید؟و واقعاً اگرفکر می کنید برای شما مشکل درست می شود چرا حاضر به مصاحبه شدید؟.
مهمان: چون فکر می کنم که بهتره خیلی ها صدای من را بشنوند وبهتراست حرف من را صادقانه وصمیمانه بفهمندو بشنوند وبه آن فکر کنند. ببینید وقتی یک جوان بهایی را ملزم می کنند که در سن۱۵سالگی حتماً تسجیل بشود، این چه دلیلی دارد؟. چرا فرصت بیشتری به او برای تحقیق نمی دهند؟چرا کتاب از دینهای دیگردر اختیارش نمی گذارند؟ چرا فرصت رفتن در جمع مسلمانها یا در جمع مسیحیها یا در جمع کلیمیها به آنها نمی دهد؟. چرا سن ۱۵سالگی؟. اصلاً چرا این سن را برای بهایی شدن انتخاب کردند؟.آقا بگذار هر وقت آمادگی اش را دارد ،می پذیرد، پذیرفته وبه حقیقتش رسیده بهایی شود، حال۵۰ سالش بشودیا۲۰ سالش بشود۲۵سالش بشود، چرا۱۵سالگی؟. در این سن همه می دانندکه تصمیم گیری از سر عقل نیست و از سر احساس است.
مجری: بله! حال چراشما ازمیان ادیانی که اسم بردید، آیین مقدس اسلام را انتخاب کردید و تشرف پیدا کردید؟. چه ویژگیهایی در این دین دیدید؟. واقعاً ویژگیهای اساسی که در ذهن شما بود شما را به کدام سمت برد که باعث شد شما این آیین را انتخاب کردید؟.
مهمان: من از اسلام یک چیزش خوشم می آید و اینست که در بهاییت، هر چی که بهایی بودیم مظلومیت، را به ما یاد دادند. پدرم همیشه به من می گفت:« بهاءالله گفته اگر یکی زد تو گوشت، آن گوشت را هم بگیر تا بزند ».من طبیعتم این نیست، نمی پذیرم همچنین چیزی را، اصلاً این درست نیست دلیلی ندارد ما زیر بار ظلم برویم و زور ببینیم .مگر فاصله زنده بودنمان چقدر است؟. مگر عمر یک آدم چقدر است؟. یک بار به دنیا می آید و یک بار هم می میرد. بایستی که یکی مثل خودت بزند در گوشت به ناحق وناروا؟. دوست دارم مسلمان باشم که زیر بار ظلم کسی نروم.
مجری: بله! این را شما در اسلام از کجا بدست آوردید؟
مهمان: ببینید واقعاً در طول زندگی ام متوجه هستم. در این ده دازده سالی که مسلمان شدم متوجه هستم من دارم راحت زندگی می کنم، کسی مرا مجبور نمی کند که جلسه بروم یا نروم.کسی غایبی ام را نمی زند.کسی از من نمی خواهد در دعای کمیل بروم یا نروم. این انتخابی است که خودم می کنم. دوست دارم نمازم را می خوانم یا نمی خوانم، دوست دارم هر جوری که راحتم زندگی می کنم. دیگر اختیارم دست یکی مثل خودم نیست. این یک آزادی برای من است. این که بچّه ام خودش فکر می کند، خودش دوست دارد که، آقا یک لحظه ای من دوست دارم می آیم ۲رکعت نماز حاجتم را می خوانم، یک موقعی دوست دارم از شب تا صبح نماز شبم را می خوانم، ۲رکعت اضافه هم می خوانم. این آزادی است .
مجری: البته نماز مستحبی!
مهمان: بله من این را دوست دارم .این که مثلاً ما بشنیم اختیارمان را بدهیم دست اعضای بیت العدل. بهایی ها می گویند که بعد از ولی امرالله – که شوقی افندی است، و خودشان می گویند ولی امرا الله است- بیت العدل همه کاره است. اعضای بیت العدل چه کسانی هستند؟. چند نفرافرادی که یا ایرانی بودند از محیط ایران خسته شده بودند اذیت شده بودند. رفتند آنجا که آزاد باشند راحت زندگی کنند. آنها نه در جمع بهایی های ایران زندگی کردند، نه سختی هایی که بهایی های ایران کشیدند، یا امروز می کشند را می بینند. فقط یک فتوایی آنجا می دهند، می گویند مثلاً:« بهایی ها مورد لطف جمال مبارک قرار می گیرند اگر سختی می کشند». خوب اگر این لطف جمال مبارک است، چرا خودشان نمی آیند فیض ببرند؟. چرا آنجا ایستادند و فتوا می دهند؟. بیایند اینجا از لطف جمال مبارک بهاءالله فیض ببرندو استفاده کنند!. چه عیبی دارد، بیایند پیش بهاءالله عزیز بشوند. فقط یک مشت آدم بدبخت بیچاره عزت بهاءالله شامل حالشان بشود؟!.
مجری: خوب ما بیشتر می خواهیم گفتگویمان را در این جهت ادامه دهیم، سرکار خانم مرادی! شما آمدید و شریعت مقدّس اسلام را پذیرفتید و دیدیدکه واقعاً در اسلام آزادی افکار هست انسان راحت انتخاب می کند، اینطور نیست که مجبور باشی در یک مراسم عبادی شرکت کنی ،انسان اگر واقعاً آمادگی اش را داشت غیر آن واجباتی که به گردنش است در یک مراسم عبادی شرکت کند، اگر نخواست شرکت نمی کند، این همه دستورات متنوع مجالس مذهبی متنوع است، امّا دل بخواهی است، این شمارا جذب کرد. شما در خصوص مطالعه و یافتن پاسخ در خصوص آن سوالات اساسی که در فرصتهای قبل مطرح کرده بودید، نسبت به بهاییت، که آنها هیچ پاسخی نداشتند، در این زمینه یک اشاره ای کردید،که از آثار ارزشمند شهید مطهری استفاده می کردید، می توانید چندتا از این کتابها را نام ببرید؟. کدامها بیشتر توجّه شما را به خودش جلب کرد؟.
مهمان: ببینید بهایی ها اعتقاد دارند که، تساوی حقوق رجال و نسا را کاملا رعایت می کنند، و زنهای مسلمان دارد به آنها ظلم می شود، و حقّشان پایمال می شود. کسانی که واقعاً می خواهند بدانند که حقّ زنهای مسلمان در اسلام ومسلمانی چیست، کتاب حقوق زن در اسلام را بخوانند، کتاب مطهری را.
مجری: شما این کتاب را مطالعه کردید؟.
مهمان: بله! این کتاب را بخوانند تا بفهمند که، بهایی ها فکر می کنند فقط زن اینست که، بهاءالله یک جا گفته که:« من نسوان را از زحمت حجاب راحت کردم. نسوان به صلاحدید حکومت وقت لباس بپوشند». بعد ببینید بهاءالله حجاب را برای زن زحمت قررا داده است، چرا؟. ما یک شئ با ارزش را یا مثلاً دمپایی مان را در حیاط نمی گذاریم، و اشیاء با ارزش را در گاوصندوق می گذاریم، در کمد می گذاریم، و یک جای مطمئن که دزد نبرد؟!.چرا به این دید ما به زنها نگاه نکنیم که، اگر می پوشانیم آنها را به خاطر این است، که نامحرم یا دزد یا سودجو از آنها استفاده نکند،دزد نبرد؟!.
مجری: یعنی گنج ارزشمندی است که باید متناسب با شان خودش با او رفتار کرد!
مهمان: چرا این اینقدرحجاب از دید بهاءالله برای زن زحمت است؟
مجری: خیلی ممنون. واقعاً شما روی مسائلی دست گذاشتید، که دنیای غرب هم راجع به اینها به بن بست رسیده است. الان در خود غرب، بحث حجاب واقعاً یک چالش است. خیلی از جوامع غربی، در مقابل مردمی از کشورشان قرار دارند، که خانمها درآنجا بحث حجاب را به عنوان یک پناه برای زن انتخاب می کنند، و حجاب را ترجیح می دهند، و شما دقیقا روی همین نکته دست گذاشتید. مثالهای خیلی زیبایی می زنید. درفرصتهای قبل هم اینگونه بود. باز چه مطالب دیگری در ذهن شماست، از کتابهای شهید مطهّری و مطالبی که دیدید، و پاسخش را به این زیبایی پیدا کردید؟.
مهمان: ببینید! یکی از مشکلات من که در جمع بهایی ها داشتیم این بود، که – یک مطلبی از استاد مطهّری در ذهنم همیشه است، نمی دانم چه کتابی بود، خاطرم نیست – در جوامع غرب می گویند که زنها را برای تبلیغ کالاهایشان، یعنی از عکس زنها – معذرت می خواهم – از جسم زن ،از تصویر خانمها استفاده می کنند. روابط بهایی ها یک احساس نزدیکی دارد با این چیزی که استاد مطهّری می گوید، این را صادقانه می گویم من هم احساس می کنم که بهایی ها از حضور زنها به صورت آزاد و راحت، وحضور دخترها و پسرها در جمعشان، برای پیشبردن هدفشان استفاده می کنند.
مجری: یعنی به زن به عنوان یک ابزار و کالا نگاه میکنند!.
مهمان: بله دقیقاً! از زن در جمع بهایی ها یک چنین استفاده ای می شود.
مجری: بله خوب در کتابهای شهید مطهری اینها رد شده است، و نگاه واقع بینانه اسلامی مطرح شده است، و مقام زن را بالاتر برده است، چرا که زن خیلی شان او بالاتر از این حرفهاست که خدای نکرده بیاییدو وسیله تبلیغ کالای تجاری قرار بگیرد. شما خودتان به این حقیقت رسیدید، و اینها را در آثار شهید مطهّری دیدید و این توجّه شما را به خودش جلب کرد، و با مراجعه ای که به کتابهای استاد شهید مطهّری کردید، دیدید که ایشان واقعاً مطالبی در خصوص حجاب می گوید که با فطرت انسان سازگار است و زنها این را بهتر می پسندند، هر چند تبلیغات بر عکس است، یعنی به گونه ای تبلیغ می شود که اسلام مخالف آزادی زنهاست ودارد حقوق زنان را پایمال می کند، و به چند نمونه هم اشاره کردید. حالا دیگر اعتقاداتی که در بهاییت هست، وآنها شما را واقعاً آزار می داد و شما از آنها انزجار پیدا کردید، و رد کردید و باعث شد که از این مرام فاصله بگیرید، اگر مدّ نظرتان هست بفرمایید؟
مهمان: یکی دیگر از مسائلی که من همیشه برایم مطرح بود، این بود که اگر مثلا شخصی از بهایی ها در همین الان، یکی از کتابهای شهید مطهّری را داشته باشد، و مطالعه کند، آیا می تواند آزادانه ان را به جمع بهایی ها اعلام کند،ّ و بگوید که دارد کتابهای مطهری را می خواند؟.می تواندیک روزی کتابی از کتابخانه اسلامی بگیرد، و بیاید بخواند و در جمع مطرح کند؟.این کار را می کنند و به او این اجازه را می دهند؟.
مجری: یعنی آنجا بسته است؟.
مهمان: بله بسته است. یعنی اگر قرار باشد تحرّی حقیقتی که بهاءالله می گوید:« تحرّی حقیقت کنید»، پس باید محیط اینقدر باز باشد، که یک جوانی یک کتاب ردّیّه اسلامی بیاورد بخواند، در جمع بنشیند حلاجی اش کند، بنشیند برایشان صحبت کند و بخواند و سوال کند و جواب برسد. آیا چنین چیزی می شود؟. آیا این اختیار و آزادی را به آنها می دهند؟.
مجری: حالا شما که به اسلام آمدید، آیا این آزادی هست و شما می توانید این کتاب را مطالعه کنید؟.
مهمان: من واقعاً دوست دارم که در جمع مسلمانها وارد شوم. از وقتی وارد شدم سعی کردم آنطوری که دوست دارم زندگی کنم، وحتّی اگر یک مسلمانی بخواهد یک اعتقادی را به من تحمیل کند بخواهد یک صحبتی بکند که قبول نداشته باشم، واقعاً نمی پذیرم!. هرکسی که باشد!.
مجری: مهم این است که کسی کاری به شما ندارد، و شما واقعاً آزادید؟.
مهمان: من راحت زندگی ام رامی کنم، راحت فکر می کنم و مشکلی ندارم.
مجری: خوب شما در فرصت گذشته به کتاب بیان خیلی اعتراض کردید،که مال علی محمد شیرازی است،مبنی براینکه، بهاءالله آمده این کتاب را ردّ کرده و کتاب جدیدی نوشته است. شمادر برنامه قبل تاکید داشتید بر اینکه در این کتاب اشکالات زیادی هست، مگر این کتاب چه اشکالاتی دارد؟
مهمان: ببینید، علی محمّد باب اوّل گفت من بابم، یعنی یک درب و رابطم بین شما و امام زمان- البتّه خود بهایی ها این اعتقاد را دارند- مدّتی گذشت گفت من باب البابم، یعنی خود امام زمانم. وقتی یک یا چندتا پیامبر صاحب کتاب آمدند و بشارت به یک ظهور بزرگ دادند، کسی که یک چنین ادعای بزرگی دارد و یک دنیایی منتظرش است، قدرتش خیلی بیشتر ازاینها باید باشد، صحبتش خیلی باید عظیم تر از این باشد. آمد امام زمان، و یک کتاب نوشت که دورش فقط ۶سال بود، بعد هم بهاءالله ردّش کرد، و خودش(علی محمّد باب)هم در این کتاب تردید داشت،این اولاً!. مطلب دیگر هم اینکه می گوید امام زمانم که می خواهد بیاید دنیایی را متحول کند، بعد بیایدبگوید شیرخر نفروشید؟!یا تخم مرغ را به جایی نزنید وقتی می خواهید بشکنید؟!یاشیرخرحرام است نخورید؟!!!!.
مجری: اینهادر بیان امده بود؟
مهمان: بله. این تازه مطالب کوچک است. اینکه معذرت میخواهم، می گوید درختی را که شما می نشانید، اوّل خودتان ثمرش را استفاده کنید!!. این یعنی چی؟منظورش چی بوده؟بیشتر بهایی ها در مورد این جمله فکر کنند که این تا کجاها می تواند برود؟!.
مجری: این که تخم مرغ را مثال زدید برای من هم جای تعجّب بود، منظور چیست که مثلاً تخم مرغ را به جایی نزنی؟
مهمان: والله این را خود علی محمّد باب باید بیاید وتوضیح بدهد که ببینیم قضیه چی بوده ؟
مجری: نه ! یعنی اگر این را به جایی بزنند دیگر نمی شود خورد؟منظور این است؟
مهمان:گفتند تخم مرغ را به جایی نزنید وبشکنید، وقتی می خواهید بخورید. باور کنید من هم نمی دانم منظورش چی بوده.
مجری: خوب تخم مرغ بخواهد بشکند بالاخره باید به جایی بخورد که بشکند؟
مهمان: اصلاً محال است، نمی شود آن را بشکنی.
مجری: خوب امثال این مطالب در بیان زیاداست؟.
مهمان: بله کتاب بیان سوالات زیادی دارد و مشکلات زیادی دارد، تا حدّی که خود بهایی ها هم دیگر ردّش می کنند و آن را کنار می گذارند و خود را راحت می کنند.
مجری: پس اینها پیرو پیامبری هستند که به اصطلاح خودشان کتابی دارد، که پیروانش این کتاب را خیلی راحت ردّ می کنند، خوب این اصلاً سازگار هست؟
مهمان: بله، خود علی محمّد باب اعلام می کند(من در جلسات قبل گفتم)،که زمانی که کتاب رامی نوشتند به دو زبان نوشتند ،عربی و فارسی.گفته که اگر من یظهره الله که ظاهر می شودکتاب من راردّ کند از عدلش است، اگر قبول کند از فضلش است، یعنی خودش هم تردید داشته، و شاید فکر می کنم این برنامه ریزی شده بوده که این کتاب بنویسد و ردّ بشود.
مجری: که چه نتیجه ای بگیرند؟
مهمان: من خودم در جمع بهایی ها که بودم، هرچه تعمّق کردم به این نتیجه رسیدم – که شاید این حرف درستی نباشد ومفسّرها مرا زیرسوال ببرند، ولی من فکر می کنم که- علی محمّد باب هدفش این بوده که بیاید بگویدکه من امام زمانم تا، چهره امام زمان را در ذهن مردم خراب کند، واگرنه چراچنین کتاب مزخرفی نوشته است؟!.
مجری: خوب این نتیجه اش این است که ایشان یک نوع وابستگی به یک جایی داشته باشند، فکر می کنید ایشان به کجا وابسته بود؟.
مهمان: خوب این چیزهایی که درباره ایشان می گویند پر بیراه هم نیست، بلکه فکر می کنم به اینکه چرا علی محمّد باب گفت من امام زمانم، بعد آمد یک چنین کتابی رانوشت بعد هم آسان آن را کنار گذاشت. در آن چند سال آن همه فساد در کتابش به وجود آمد، و اینقدر تهاجمی رفتار کرد، در زمان علی محمّد باب کلاًّ گفته می شد قرآن ها را بسوزانید، تمام کتابها را بسوزانید جزبیان را. بعد از مدّتی مردم به او انتقاد کردندو گفتند:« این چه کتابی است که تو نوشتی، برای ما مکافات درست کرده است»، آمد گفت:« خوب این دستورات اسلام است، اسلام هم در دنیا احتیاج به یک نفرات روح القدس، به یک نظام جدید، به یک دین جدید دارد، و این دستورات اسلام است، و اسلام کهنه شده وما نیاز داریم به یک آیین جدید. دین جدیدش همان “من یظهره الله” بود که بشارت به آمدنش داد و گفت:« بعداز من یک شخصی می آید و دین جدیدی می آورد و جایگزین اسلام می شود». دقیقاً این جمله را بهایی ها می گویند: « دور اسلام دیگر تمام شده است».
مجری: بله ،حالا شما خودتان نسبت به کتاب بیان مطالعه داشتید ویا از جای دیگر به دستتان رسیده است؟.
مهمان:کتاب بیان را بهایی ها به من ندادند، ولی از جای دیگر گرفتم.
مجری: چرا آنها به شما کتاب را ندادند؟.
مهمان: گفتند که نیست، جمعش کردند.
مجری: فکر نمی کنید به خاطر مطالب بی ارزشی که در آن هست این جوابها را به شما گفتند؟
مهمان: خوب بالاخره سنگین بود بله. من از جای دیگر گرفتم و گفتم من بیان را از جای دیگر گرفتم و خواندم. گفتند::«اینها دربیان دست بردند، این کتاب بیان اصلی نیست».
مجری: خوب اصلی اش پیش کیست؟
مهمان: اصلی پیش هیچ کس نیست. اصلاً بهایی ها خودشان هم ندارند. شاید هم دارند و نمی خواهند رو کنند. البتّه یک چند وقت پیش شنیدم – نمی دانم چقدر صحّت داشته باشدکه – می گفتندکه جدیداً چون که کتاب بیان خیلی زیر سوال رفته، در طرح عالی شان دارند بیان را مطالعه می کنندکه (صوت موجود نیست)…. .
مجری: خوب در این اجمال در خصوص این کتاب و مطالبی که بهایی ها بیان می کنند، در کتمان و پنهان نگه داشتن این کتاب صحبت کنیم. امّا این مشخّص است ما مسلمانها الان در کتابخانه هایمان مخصوصاً در کتابخانه های معروفمان ،کتابهای مربوط به همه ادیان هست، همه می توانند بروند مطالعه کنند و هر مطلبی که لازم است می توانند بروند وبه تحقیق بپردازند، وکسی جلوی آنها را نمی گیرد. اگر آیینی چنین ادعایی دارد، و از شرمندگی می آیدکتاب به اصطلاح پیامبرخودش را پنهان می کند، بهترین دلیل است بر اینکه معلوم شود این کتاب بی ارزش است و مطلب قابل ارائه ای ندارد، والّا همه سنگش را به سینه می زدند واز آن دفاع می کردند!.
مهمان: معذرت میخواهم! مگر کتاب بعداز کتاب بیان ،کتاب اقدس است که کتاب مقدّس بهایی هاست وبه آن خیلی بها می دهند، و حتّی من جوابی که از بهایی ها شنیدم می گویند:« اگر راست می گویی از اقدس انتقاد کن».الان بهاءالله۱۲تا تعالیم دارد که من ۴تایش رابرای شما گفتم، و از هر چهارتایش انتقاد کردم، و راست وحسینی هرکدام از بهایی ها که من را قبول ندارند بیایند و جوابم را بگویند – در سری های قبل صحبت کردم – . حال این اقدس که تکلیفش معلوم است .آن را هم مثل بیان پنهان کردند ودر یک گوشه کناری، یک متنی ازبالای یک برنامه ای می آورند و می گویندکه حضرت بهاءالله فرمود فلان بهمان… .
مجری: یعنی برای فرار از افتزاحات کتاب بیان، کتاب اقدس را به رُخ می کشندکه آن هم تازه معلوم نیست اصلاً کجا هست، و بعد شما هم که اشاره کردیدکه اصولش خیلی بی ارزش بود، و خودتان هم کلّی انتقاد به آن داشتید، و من فکر می کنم در فرصت بعدی، اگر آمادگی اش را داشته باشید در خصوص تعالیم ۱۲گانه که در بیت العدل به آن می پردازند،که ظاهراً در کنار کتاب اقدس به همانها هم اشاره شده است، بیشتر صحبت می کنیم، وشما هم نظراتتان رابگوییدکه چه دلائلی برردّ اینها دارید.خیلی ممنون از حضورتان در برنامه!!.