مقالچه

جنگ قدرت و انشعابات در بهائیت

جنگ قدرت و انشعابات در بهائیت

از آن جا که بهائیت یک آیین غیر الاهی است، در میان رهبران و سردمداران این مکتب برای رسیدن به قدرت و کسب رهبری پیروان، همواره جنگ و نزاع وجود داشته و دامنه‏ی آن به حدی گسترده بوده که در آثار و مکتوبات رهبران بهایی منعکس شده است. برای نمونه به سه مورد از انشعابات فراوان در این فرقه اشاره می‏شود:

۱- میرزا علی محمد باب قبل از مرگش (۱۲۶۶ قمری)، میرزا یحیی نوری مازندرانی را به جانشینی خود تعیین می‏کند. [الواح خطی/۶] .

در سال ۱۲۶۹ قمری تعدادی از بابی‏ها به رهبری میرزا حسین علی نوری توطئه‏ی ترور ناصرالدین شاه را طراحی و اجرا می‏کنند. ناصرالدین شاه از این ترور جان سالم به در می‏برد دستور دستگیری عوامل این توطئه را صادر می‏کند وعلی رغم دخالت سفیر روس (به نام پرنس دالگورکی)، برای جلوگیری از دستگیری میرزا حسین علی، وی در این جریان دستگیر و بعد از مدت کوتاهی با وساطت سفیر روس در ایران! به بغداد تبعید می‏شود. از طرف دیگر، میرزا یحیی مخفیانه از مازنداران خود را به بغداد می‏رساند تا رهبری بابی‏ها را به عهده بگیرد. [شوقی افندی،قرن بدیع،ج۲] .

میرزا حسین علی (بهاء الله) بیش از ده سال از برادرش میرزا یحیی پیروی می‏کند و او را صبح ازل [حسینعلی نوری،ایقان،۷۰]  لقب می‏دهد و حتی مصدر امر [حسینعلی نوری،بدیع،۱۷۴]  معرفی می‏کند.

وی برای رسیدن به قدرت به تدریج زمینه‏ی به دست گرفتن رهبری بابی‏ها را فراهم می‏کرد. این رسیدن به هدف خود، در رهبری میرزا یحیی تردید ایجاد می‏کرد و سر انجام در ۱۲۷۹ قمری در بغداد ادعای پیغمبری کرد و با جدایی از برادرش، فرقه‏ی جدید بهائیه را ایجاد کرد. از این رو اولین انشعاب در میان پیروان میرزا علی محد باب به وجود آمد و پیروان میرزا یحیی به «ازلی» و پیروان میرزا حسین علی به «بهائی» معروف شدند. پس از ادعای پیامبری توسط میرزا حسین علی، اختلاف و نزاع میان دو برادر بالا گرفت. میرزا حسین علی برادرش یحیی را حمیر [همان]  (الاغ) خطاب می‏کند در مورد علت اختلاف با برادرش می‏نویسد: «میرزا یحیی به زن میرزا علی محمد تجاوز کرده است.» [همان،۳۷۹]  وی همچنین برادرش میرزا یحیی و پیروانش را مشرک، گوساله، جعل (حشره‏ی نجاست خوار) طاغوت، شیطان، فتنه‏ی ناپاک، وزوز مگس و… خطاب می‏کند!.

۲- میرزا حسین علی به عنوان رهبر بهائیان در اواخر عمرش در وصیت نامه‏اش موسوم به لوح عهدی، جانشین خود را معرفی می‏کند و می‏نویسد: «جانشینان بعد از من، دو فرزندم غصن اعظم (عباس افندی) و سپس غصن اکبر (محمد علی افندی) می‏باشند.» [حسین نوری،ادعیه محبوب،۳۹۹]

عباس افندی (ملقب به عبدالبهاء)با وجود وصیت نامه‏ی پدرش، برادر خود را از جانشینی محروم کرد و دومین انشعاب را در این فرقه ایجاد کرد. طرفداران خود را «ثابتین» و پیروان محمد علی را «ناقضین» نامید.

عبدالبهاء به برادرش القاب زشت می‏دهد و پیروانش را پشه، سوسک کرم خاکی، جغد، روباه، کلاغ و گرگ معرفی می‏کند. [عباس افندی،مکاتیب،۱/۴۴۲] .

محمد علی افندی هم از قافله عقب نمانده و عبدالبها را الاغ دو پا معرفی می‏کند. [عبدالحمیداشراق خاوری،رحیق مختوم،ص۸۵۱] .

عباس افندی فرزند پسر نداشت. لذا نوه‏ی دختری‏اش (شوقی افندی) را به جانشینی بعد از خود معرفی می‏کند. این در حالی است که محمد علی افندی زنده بود و باید طبق وصیت بهاء الله بعد از عباس افندی به ریاست بهائیان می‏رسید. تعدادی از بهائیان با این انتصاب مخالفت کردند و از جمع بهائیان خارج شدند.

۳- شوقی در سال ۱۳۳۶ شمسی مرد و فرزندی هم از خود بجای نگذاشت و علیرغم این که طبق وصیت عباس افندی بایستی جانشینی برای خود تعیین می‏کرد تا رهبری بهائیان را به عهده بگیرد، او در حیات خود چنین اقدامی نکرد.

لذا یکی از مشاوران وی به نام «چارلز میسون ریمی» خود را جانشین شوقی و رهبر بهائیان و ولی امر دوم بهائیت معرفی کرد و طرفداران وی به نام «ریمی‏ها» (بهائیان ارتودوکس) مشهور شدند.

طرفداران شوقی هم یک مجلس ۹ نفره به نام «بیت العدل» تشکیل داده و محل آن را در اسرائیل قرار دادند و از آنجا بهائیان را اداره و رهبری می‏کنند.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن