مقالچه

دستبرد حسینعلی در حدیث لوح

دستبرد حسینعلی در حدیث لوح

از مهم ترین و مشهورترین احادیثی که راه گشای مهدویت و قائمیت است «حدیث لوح» می باشد. «حدیث لوح» مورد اتفاق دانشمندان شیعه و سنی بوده حتی بابیت و بهائیت نیز با تحریفی که کرده اند به آن استدلال می کنند که اینک اصل حدیث را با تحریفات آن محضر خوانندگان عزیز تقدیم می کنیم: «محمد بن یحیی و محمد بن عبدالله عن عبدالله بن جعفر عن الحسن بن ظریف و علی بن محمد عن صالح بن ابی حماد عن بکر بن صالح، عن عبدالرحمن بن سالم، عن ابی بصیر عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قال ابی لجابر بن عبدالله الانصاری ان لی الیک حاجه فمتی یخف علیک أن أخلو بک فأسألک عنها، فقال له جابر: أی الأوقات أحببته، فخلابه فی بعض الأیام فقال له: یا جابر أخبرنی عن اللوح الذی رأیته فی ید امی فاطمه علیهاالسلام بنت رسول الله صلی الله علیه و اله و ما أخبرتک به امی أنه فی ذلک اللوح مکتوب؟ فقال جابر: أشهد بالله أنی دخلت علی امک فاطمه علیهاالسلام فی حیاه رسول الله صلی الله علیه و آله فهنیتها بولاده الحسین و رأیت فی یدیها لوحا أخضر، ظننت أنه من زمرد و رأیت فیه کتابا أبیض، شبه لون الشمس، فقلت لها: بأبی و أمی یا بنت رسول الله صلی الله علیه و آله ما هذا اللوح؟ فقالت: هذا لوح أهداه الله الی رسوله صلی الله علیه و آله فیه اسم أبی و اسم بعلی و أسم ابنی و اسم الأوصیاء من ولدی و أعطانیه أبی لیبشرنی بذلک، قال جابر: فأعطتنیه أمک فاطمه علیهاالسلام فقرأته و استنسخته، فقال له أبی: فهل لک یا جابر: أن تعرضه علی قال: نعم، فمشی معه أبی الی منزل جابر فأخرج صحیفه من رق [۱] فقال: یا جابر أنظر فی کتابک لأقرأ (انا) علیک، فنظر جابر فی نسخته فقرأه أبی فما خالف حرف حرفا، فقال جابر: فأشهد بالله أنی هکذا رأیته فی اللوح مکتوبا:
بسم الله الرحمن الرحیم
«هذا کتاب من الله العزیز الحکیم لمحمد نبیه و نوره و سفیره و حجابه و دلیله نزل به الروح الامین من عند رب العالمین، عظم یا محمد أسمائی و أشکر نعمائی و لا تجحد آلائی، انی أنا الله لا اله الا أنا قاصم الجبارین و مدیل المظلومین و دیان الدین، انی أنا الله لا اله الا أنا، فمن رجا غیر فضلی أو خاف غیر عدلی، عذبته عذابا لا أعذبه [۲] أحدا من العالمین فایای فاعبد و علی فتوکل، انی لم أبعث نبیا فأکملت أیامه و انقضت مدته الا جعلت له وصیا و انی فضلتک علی الأنبیاء و فضلت وصیک علی الأوصیاء و أکرمتک بشبلیک [۳] و سبطیک حسن و حسین، فجعلت حسنا معدن علمی، بعد انقضاء مده أبیه و جعلت حسینا خازن و حیی و أکرمته بالشهاده و ختمت له بالسعاده، فهو أفضل من استشهد و أرفع الشهداء درجه، جعلت کلمتی التامه معه و حجتی البالغه عنده، بعترته اثیب و اعاقب أولهم علی سید العابدین و زین اولیائی الماضین [۴] و ابنه شبه جده المحمود محمد الباقر علمی و المعدن لحکمتی سیهلک المرتابون فی جعفر، الراد علیه کالراد علی، حق القول منی لأکرمن مثوی جعفر و لاسرنه فی اشیاعه و أنصاره و أولیائه، اتیحت [۵] بعده موسی فتنه عمیاء حندس لأن خیط فرضی لا ینقطع و حجتی لا تخفی و أن اولیائی یسقون بالکأس الأوفی من جحد واحدا منهم فقد جحد نعمتی و من غیر آیه من کتابی فقد افتری علی، ویل للمفترین الجاحدین عند انقضاء مده موسی عبدی و حبیبی و خیرتی فی علی ولیی و ناصری و من أضع عیله أعباء النبوه و أمتحنه بالاضطلاع بها یقتله عفریت مستکبر یدفن فی المدینه التی بناها العبد الصالح [۶] الی جنب شر خلقی حق القول منی لأسرنه بمحمد ابنه و خلیفته من بعده و وارث علمه، فهو معدن علمی و موضع سری و حجتی علی خلقی لا یؤمن عبد به الا جعلت الجنه مثواه و شفعته فی سبعین من أهل بیته کلهم قد استوجبوا النار و أختم بالسعاده لابنه علی ولیی و ناصری و الشاهد فی خلقی و أمینی علی وحیی، أخرج منه الداعی الی سبیلی و الخازن لعلمی الحسن و أکمل ذلک بابنه «م ح م د» رحمه للعالمین، علیه کمال موسی و بهاء عیسی و صبر أیوب فیذل أولیائی فی زمانه و تتهادی رؤوسهم کما تتهادی رؤوس الترک و الدیلم فیقتلون و یحرقون و یکونون خائفین، مرعوبین، و جلین، تصبح الارض بدمائهم و یفشو الویل و الرنه فی نسائهم اولئک أولیائی حقا، بهم أدفع کل فتنه عمیاء حندس و بهم أکشف الزلازل و أدفع الآصار و الأغلال اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئک هم المهتدون. قال عبدالرحمن بن سالم: قال ابوبصیر: لو لم تسمع فی دهرک، الا هذا الحدیث لکفاک، فصنه الا عن اهله».
ترجمه ی حدیث با حذف اسناد: «امام صادق علیه السلام می فرماید: پدرم به جابر بن عبدالله انصاری فرمود: من با تو کاری دارم، چه وقت برایت آسانتر است که تو را تنها ببینم و از تو سؤال کنم؟ جابر گفت: هر وقت شما بخواهی، پس روزی با او در خلوت نشست و به او فرمود: درباره ی لوحی که آن را در دست مادرم فاطمه علیهاالسلام، دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله دیده ای و آنچه مادرم به تو فرمود که در آن لوح نوشته بود به من خبر ده. جابر گفت: خدا را گواه می گیرم که من در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله خدمت مادرت فاطمه علیهاالسلام رفتم و او را به ولادت حسین علیه السلام تبریک گفتم. در دستش لوح سبزی دیدم که گمان کردم از زمرد است و مکتوبی سفید در آن دیده که چون رنگ خورشید درخشان بود؛ به او عرض کردم: دختر پیامبر، پدر و مادرم فدای تو باد، این لوح چیست؟ فرمود: لوحی است که خدا آن را به رسولش صلی الله علیه و آله اهداء فرمود: اسم پدرم و اسم شوهرم و اسم دو پسرم و اسم اوصیاء از فرزندانم در آن نوشته شده است و پدرم آن را به عنوان مژدگانی به من عطا فرموده. جابر گفت: سپس مادرت آن را به من داد و من آن را خواندم و رونویسی کردم، پدرم به او گفت:ای جابر آن را بر من عرضه می داری؟ عرض کرد: آری! آنگاه پدرم همراه جابر به منزل او رفت و جابر ورق صحیفه ای بیرون آورد. پدرم فرمود:ای جابر تو در نوشته ات نگاه کن تا من برایت بخوانم. جابر در نسخه ی خود نگریست و پدرم قرائت کرد. حتی حرفی با حرفی اختلاف نداشت. آنگاه جابر گفت، خدا را گواه می گیرم که این گونه در آن لوح نوشته دیدم:
بسم الله الرحمن الرحیم
«این نامه از جانب خداوند عزیز حکیم است برای محمد پیامبر او و نور و سفیر و دربان (واسطه میان خالق و مخلقوق) و دلیل او، که روح الامین (جبرئیل) از نزد پروردگار جهان بر او نازل شده است. ای محمد! اسماء مرا (ائمه و اوصیائت را [۷] بزرگ شمار و نعمت های مرا سپاس گزار و الطاف مرا انکار مدار، همانا منم خدائی که جز من شایان پرستشی نیست. هر که جز فضل مرا امیدوار باشد (به اینکه خود را مستحق ثواب من داند) و از غیر عدالت من بترسد (به اینکه کیفر مرا ستم انگارد) او را عذابی کنم که هیچ یک از جهانیان را نکرده باشم. پس تنها مرا پرستش کن و تنها بر من توکل نما. من هیچ پیغمبری نساختم که دورانش کامل شود و مدتش تمام گردد جز اینکه برای او وصی و جانشین مقرر کردم و من تو را بر پیامبران برتری دادم و وصی تو را بر اوصیاء دیگر، و تو را به دو شیرزاده و دو نوه ات حسن و حسین گرامی داشتم و حسن را بعد از سپری شدن روزگار پدرش کانون علم خود قرار دادم و حسین را خزانه دار وحی خود ساختم و او را به شهادت گرامی داشتم و پایان کارش را به سعادت او برترین شهداء است و مقامش از همه ی آنها عالی تر است و کلمه ی تامه (معارف و حجج) خود را همراه او و حجت رسال خود (براهین قطعی امامت) را نزد او قرار دادم، به سبب عترت او پاداش و کیفر دهم: نخستین آنها علی علیه السلام (منظور، امام زین العابدین است) سرور عابدان و زینت اولیاء گذشته ی من است و پسر او که مانند جد محمود (پسندیده) خود، محمد صلی الله علیه و آله است او شکافنده ی علم من و کانون حکمت من است. و جعفر است که شک کنندگان درباره ی او هلاک می شوند. هر که او را نپذیرد (خود او را به امامت نپذیرد یا سخنش را به اطاعت) مرا نپذیرفته. سخن و وعده ی پابرجای من است که مقام جعفر را گرامی دارم و او را نسبت به پیروان و یاران و دوستانش مسرور سازم. پس از او موسی است که در زمان او آشوبی سخت و گیج کننده فراگیرد؛ زیرا رشته ی وجوب اطاعت من منقطع نگردد و حجت من پنهان نشود و همانا اولیاء من با جامی سرشار سیراب شوند. هر کس اطاعت یکی از آنها را انکار کند، نعمت مرا انکار کرده و آنکه یک آیه از کتاب مرا تغییر دهد بر من دروغ بسته است. پس از گذشتن دوران بنده و دوست برگزیده ام موسی، وای بر دروغ بندان و منکرین علی، امام هشتم و دوست و یاور من و کسی که بارهای سنگین نبوت را به دوش او گذاردم و به وسیله ی انجام دادن آنها امتحانش کنم (گویا اشاره به پذیرفتن امر دشوار ولایت عهدی است). او را مردی پلید و گردنکش (مأمون) می کشد در شهری که (طوس) بنده ی صالح (ذوالقرنین) آن را ساخته است، پهلوی بدترین مخلوقم (هارون) به خاک سپرده می شود. فرمان و وعده ی من ثابت نشده که او کانون علم من و محل راز من و حجت من بر خلقم می باشد. هر بنده ای به او ایمان آورد بهشت را جایگاهش سازم و شفاعت او را نسبت به هفتاد تن از خاندانش که همگی سزاوار دوزخ باشند بپذیرم.. و عاقبت پسرش، علی، را که دوست و یاور من و گاه در میان مخلوق من و امین وحی من است به سعادت رسانم. از او به وجود آورم دعوت کننده به سوی راهم و خزانه دار. علم. حسن (امام حسن عسکری علیه السلام) را و این رشته را به وجود پسر او (م – ح – م – د) که رحمت برای جهانیان است کامل کنم. او، کمال موسی و رونق عیسی و صبر ایوب دارد. در زمان (غیبت) او دوستانم. خوار گردند و (ستمگران) سرهای آنها را برای یکدیگر هدیه فرستند. چنانکه سرهای ترک و دیلم (کفار) را به هدیه فرستند. ایشان را بکشند و بسوزانند و آنها ترسان و بیم ناک و هراسان باشند. زمین از خونشان رنگین گردد و ناله و واویلا در میان زنانشان بلند شود. آنها دوستان حقیقی من می باشند. به وسیله ی آنها هر آشوب سخت و تاریک را بزدایم و از برکت آنها شبهات و مصیبت ها و زنجیرها را بردارم. دورد و رحمت پروردگارشان بر آنها باد و تنها ایشانند هدایت شدگان».
عبدالرحمن بن سالم گوید: «ابوبصیر گفت: اگر در دوران عمرت جز این حدیث نشنیده باشی تو را کفایت کند. پس آن را از نااهلش پنهان دار.» این بود حدیث لوح که علی محمد باب هم در صفحه ی ۴۷ کتاب «دلائل سبعه» خود آن را مورد تأیید قرار داده که این خود نیز دلالت دارد که امام زمان، محمد بن الحسن است نه علی محمد بن میرزا رضا تاجر شیرازی.
این حدیث در «اصول کافی»، ج ۲، صفحه ی ۵۲۷، از کتب شیعه و چند کتاب دیگر از جمله «کمال الدین» شیخ صدوق، صفحات ۳۰۸ تا ۳۱۱ آمده است. هم چنین در کتاب «فرائد السمطین» حموینی، جلد ۲، باب ۳۲، صفحات ۱۳۶ تا ۱۳۹٫ و اما «حسینعلی بها» در «ایقان» ۲۱۶ صفحه ای، در صفحه ی ۲۰۶ و «ایقان» ۱۹۹ صفحه ای، در صفحه ی ۱۹۰، مقداری از آن را آورده و در همین مقدار نیز تحریف مشاهده می شود. ایشان می نویسد:
«چنانچه در کافی درحدیث جابر در لوح، فاطمه در وصف قائم می فرماید: «علیه کمال موسی و بهاء عیسی و صبر ایوب فیذل اولیائه فی زمانه و تتهادی رؤوسهم کما تتهادی رؤوس الترک و الدیلم فیقتلون و یحرقون و یکونون خائفین مرعوبین و جلین تصبغ الارض بدمائهم و یغشو الویل و الرنه فی نسائهم اولئک اولیائی حقا». ملاحظه فرمایید؛ اولا ایشان حدیث را به طور کامل نقل نکرده و از «علیه کمال موسی» شروع می کند تا «علیه» را به باب برگرداند و مرجع ضمیر را که «م ح م د» است ذکر نکرده (شما باز اصل حدیث را ببینید». ثانیا «فیذل اولیائی» را «اولیائه» نوشته و حال آنکه چون حدیث قدسی است و مراد از یاء متکلم در «اولیائی»، خدا می باشد و مقصود، ابتلای شدید اولیاء خدا می باشد که از زمان امامت حضرت که بعد از فوت و شهادت پدر (امام عسکری) بوده تا موقع ظهور حضرت، پس ابتلای در زمان بالخصوص ظهور آن حضرت. پس حدیث مذکور، دال بر خلاق مقصود آنها نموده و دست خائنین را کوتاه و به اهل عالم می نمایاند که اینها، هم تحریف کرده اند و «اولیائی» را «اولیائه» آورده اند و هم تقطیع نموده اند تا ضمیر «علیه» به امام زمان برنگردد.
پس معنای قسمتی را حسینعلی آورده است چنین می شود: «این امر را به پسرش (م ح م د) که رحمت من است برای عالمیان، بر اوست یعنی بر محمد بن حسن است. کمال موسی و بهای عیسی و صبر ایوب. پس دوستان من (اولیائی) در زمان او ذلیل می شوند» تا آخر حدیث.
همین تحریف را گلپایگانی در صفحه ی ۱۲۹ «فرائد» نقل نموده است.

[۱] فی بعض النسخ (ورق).
[۲] فی بعض النسخ (اعذب به).
[۳] فی بعض النسخ «بسلیلک».
[۴] فی بعض النسخ، «و زین اولیاء الله الماضین».
[۵] فی بعض النسخ، «ابیحت» و فی بعضها «انتجیت».
[۶] هو ذوالقرنین، لان «طوس» من بنائه کما! صرح به فی روایه النعمانی لهذا الخبر.
[۷] از مرحوم مجلسی.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن