مروری بر ادله اثبات بهائیت
بهائیان برای اثبات حقانیت «سید علی محمد باب» و «میرزا حسین علی بهاءالله» استدلالهایی آورده اند که برخی از آنها در ذیل مطرح می شود و مورد نقد و بررسی قرار میگیرد.
دلیلی به نام «استقامت»
بهاءالله در «ایقان» به این دلیل متمسک میشود تا داعیه سید علیمحمد شیرازی را اثبات کند. وی مینویسد:
«دلیل و برهان دیگر که چون شمس بین دلایل مشرق است، استقامت آن جمال ازلی است بر امر الهی که با اینکه در سن شباب بودند و امری که مخالف کل اهل ارض از وضیع و شریف و غنی و فقیر و عزیز و ذلیل و سلطان و رعیت بود با وجود این قیام به آن امر فرمود؛ چنانچه کل استماع نمودند و در هیچکس و هیچ نفسی خوف ننمودند و اعتنا نفرمودند. آیا میشود این به غیر امر الهی و مشیت مثبته ربانی.»[۱]
نقد
اولا: آنگونه که در منابع متعدد بابی و بهائی و مسلمان آمده است، نه باب و نه بهاءالله در هیچیک از دعاوی خود ثابتقدم نبودهاند. گاهی، مدعی بابیت و گاه رسالت و نبوت و گاهی بالاتر؛ حتی ادعای خدایی میکردند. باب در لوح یحیی ازل، خود را «الله مهیمن القیوم» میخواند و بهاءالله در لوح میرزا علی سیاح مراغهای مینویسد:
«بسم الله الابهی ان یا علی فاشهد بانی ظهور الله فی جبروت البقاء… و کل خلقوا بامری و یطوفون فی حولی…؛[۲] پس گواهی بده به اینکه من ظهور خدا هستم در جبروت بقاء… و همه با امر من خلق شدند و طوافکنندگان من هستند.»
وقت دیگر به بابیان بغداد مینوشت:
«این نامه از این نمله فانیه به سوی احبای خدا ارسال میشود.»[۳]
او گاهی خود را فرستاده خدا میخواند [۴] و زمان دیگر، خطاب به ناصرالدین شاه چنین مینگاشت:
«یا ملک ارض إسمع نداء هذا «المملوک» إنّی عبد آمنت بالله و آیاته؛[۵] ای پادشاه زمین! فریاد این مملوک را بشنو. من بندهای هستم که به خدا و آیاتش ایمان آوردم.»
ولی از آن سوی مدعی بود که همه خدایان و آن خدایی که به محمد، عیسی و موسی وحی فرستاده است، از فرمان من به وجود آمدند:
کلّ الاُلوه من رشح امری تألّهت وکلّ الربوب من طفح حکمی تربت [۶]
ترجمه: همه خدایان در تراوش امر من خدا شدند و تمام پروردگاران در پی حکم من پرورده شدند.
با این همه، به هیچوجه، میرزا حسینعلی در دوران اقامت در بغداد، اسلامبول، ادرنه، و عکّا، شهامت نداشت میان مردم برود و همیشه به آداب و عقاید مسلمانان احترام مینهاد و خود برخلاف نوشتههایش و نامههائی که به ایران میفرستاد، همرنگ آنها و در لباس مسلمانی مرتبط با آنها بوده است.
«شوقی افندی» تصریح میکند:
حسینعلی میرزا در بغداد، پیشنماز مساجد مسلمین و در محراب امام جماعت، اقامه صلوه میکرده است و به نحوی تا پایان عمرش، ادای نماز را ترک نکرده و بعدها هم جانشین و فرزندش از ترس مؤاخذه پادشاهان عثمانی در نماز جماعت اسلامی حاضر میشدهاند.
عباس افندی پس از پدر، این شیوه را در نظر داشت، و هنگام توقف در عکّا و حیفا رعایت مصلحت را کاملا در نظر داشت؛ به نحوی که در چنین ایامی، مردم عربزبان و مسلمان این شهرها، به هیچوجه پی نبردند که در ذهن بهائیان چه میگذرد، و چه دعاوی جدیدی را برخلاف اصول مسلم اسلام در سر و بر قلم جاری میسازند.
برای روشن شدن هرچه بیشتر این موضوع، ذکر اقوالی موثق، به نظر منطقی میرسد؛ برای مثال صبحی مهتدی، ضمن بیان خاطرات خود مینویسد:
…از روز نخست که بهاء و کسانش به عکا تبعید شدند، عموم رعایت مقتضیات حکمت را فرموده، متظاهر به آداب اسلامی از قبیل: نماز و روزه بودند. بنابراین هر روز جمعه عبدالبهاء به مسجد میرفت و در صف جماعت اقتدا به امام سنت کرده، به آداب طریقه حنفی که مذهب اهل آن بلاد است، نماز میگذارد… [۷]
مرحوم حسن نیکو نیز مینویسد:
برای شاهد قضیه که میرزا در حدود فلسطین و سوریه ابداً دعوتی نکرده، بلکه من باب احتیاط تبلیغ را هم در آن حدود حرام نموده که مبادا سر و صدایی بلند شود و مشت او نزد مسلمین آن اقلیم، باز گردد، عین لوحی را که میرزا عباس برای شیخ فرج الله زکی الکردی در مصر (قاهره) فرستاده است، درج میکنم:
ای شیخ محترم! در السن و افواه ناس، مفتریاتی چند انتشار یافته که ضرر به امر دارد؛ لهذا باید من ملاقات با بعض نفوس مهمه نمایم و این افکار را زائل نمایم و تا به حال هر کس ملاقات نمود، منقلب گردید. اگر نفسی از احباء، زبان به تبلیغ گشاید و به نفسی حرفی ولو به مدافعه بزند، مردم به کلی فرار نمایند و نزدیک نیایند؛ لهذا جمال مبارک، تبلیغ را در این دیار حرام فرمودهاند.
مقصود این است که احباء باید ایامی چند، به کلی سکوت نمایند و اگر کسی سؤال نماید، به کلی اظهار بیخبری کنند که همهمه و دمدمه (دغدغه) قدری ساکت شود و من بتوانم به مصر آیم و با بعضی از نفوس مهمه ملاقات کنم؛ زیرا حال حکمت اقتضا چنین مینماید؛ لهذا جمیع احباء را به کلی از تکلّم از این امر، البته [در] حال، منع فرمایید و علیکم التحیه و الفضل و الاحسان من الرب المنان ع ع. [۸]
اینجا ملاحظه کنید آقایان… برای چند روز که میخواهند به مصر تشریف ببرند، تبعه خود را از تبلیغ کردن مرام و مبادی خود مخفی میکنند و به آنها تأکید میکنند که ابداً اسم این امر را هم نبرید و تا زمانی که من در مصر هستم، خاموش محض شوید و مسلمان صرف گردید. وقتی که من از مصر مراجعت، به حیفا برگردم پدر خودتان را در آورید و خودتان را به آتش بزنید… در اینجا به شیخ فرج الله آنطور دستور میدهد و در ایران که هرگز عبورش نمیافتد، به من اینطور دستور میدهد:
هو الله ایها الرجل الرشید…… فاستبشر ببشارت الله و شمر الذیل و لاتخف الویل واجتهد فی اعلاء کلمه الله فی تلک القدوه القصوی… علیک بهاءالابهی ۲۰ رمضان ۱۳۲۷ عبدالبهاء عباس؛ [۹] ای مرد رشید! پس بشارت بده به بشارتهای الهی و نترس و هراسی نداشته باش و در اعلا کلمه الهی بکوش (تبلیغ بهائیت نما) …
مسلم است اگر عباس افندی، عقاید خود را نشر داده بود و یا زعمای بهائیت در اظهار عقاید خود استقامت و پایداری میداشتند، مسلمانان هرگز تماس و ارتباطی با او نمیگرفتند و در تشییع جنازه او با قرآن و صلوات، زعمای ملت اسلام، شرکت نمیکردند. شوقی افندی در ذکر حالات عباس افندی در آخرین هفته حیاتش تصریح میکند که در آخرین جمعه توقف مبارکش در جهان ناسوت با وجود خستگی و ضعف فراوان جهت ادای صلاه ظهر در جامع مدینه حضور به هم رسانید.[۱۰]
چنین شیوهای از جانب حسینعلی میرزا، جانشینان و اطرافیانش از یک سو، و از سوی دیگر رعایت مصلحت سبب شد که حسینعلی میرزا آشکار بگوید:
«تالله قد ضلّت راس الخیط فی امری و صرت متحیراً؛ [۱۱] سوگند به پروردگار که سر نخ در کارهایم گم گشته و گیج و سرگردان شدهام.»[۱۲]
پانویس
[۱]. ایقان، ص١۵٣.[۲]. عبدالحمید اشراق خاوری، گنج شایگان، ص۸۰٫
[۳]. آثار قلم اعلی، ج۴، ص۲۶۴٫
[۴]. اقتدارات، ص۵۴٫
[۵]. عزیزالله سلیمانی اردکانی، لوح سلطان، ص۲۰٫
[۶]. گنچ شایگان، ص ۱۰٫
[۷]. خاطرات صبحی، ص۹۸٫
[۸]. مکاتیب، ج۳، ص۳۲۷٫ (ع ع امضای عبدالبهاء است که مخفف عبدالبهاء عباس می باشد.)
[۹]. فلسفه نیکو، ج۱، ص۱۰۹٫
[۱۰]. قرن بدیع، ج۳، ص۳۱۸٫
[۱۱]. آثار قلم اعلی، ص۳۲۹٫
[۱۲]. بهائیان، ص۴۵۰ – ۴۶۹، با اندکی تصرف و تلخیص
برگرفته از : کتاب در جستجوی حقیقت، علیرضا روزبهانی بروجردی