انشعاب در بابیت و بهائیت
پس از اعدام علیمحمد باب، فرقه هوادار او، بر اثر ادعای چند تن از پیروان او دچار انشعابات متعدد گردید:
۱) میرزا اسدالله دیّان که کاتب صبح ازل بود؛[۱]
۲) میرزا عبدالله متخلص به غوغا؛
۳) حسین میلانی مشهور به حسینجان؛
۴) کاشانی؛
۵) اصفهانی؛
۶) میرزا محمد نبیل. این شش نفر که جزء اولین پیروان این فرقه بودند ادعای من یظهره اللهی و خلیفه اللهی کردند.[۲] البته، این همه، غیر از یحیی صبح ازل بود که از نظر نویسندگان “هشت بهشت”، وصیّ واقعی باب بهشمار میرفت (و چنانکه گفتیم، بعداً با رقابت و مخالفت سخت برادر بزرگش روبهرو شد و این امر، به افتراق بابیه به ازلیان و بهائیان منجر گردید).
به نوشته نویسندگان “هشت بهشت”: “در میان مدعیان مزبور، آن کس که در این آشفتهبازار توانست کار خود را پیش برد میرزا حسینعلی معروف به “بهاءالله” بود که نحله بهائیت را بنیان گذارد.”[۳] در “هشت بهشت” آمده است: “آقاجان کچل صابونفروش کاشانی که سامری وقت بود طریقه مداهنه و چاپلوسی را پیش گرفت. میرزا حسینعلی بیچاره را به این طمع انداخت. آن گوساله نیز مخفیانه به تدارک پرداخت.”[۴] نویسندگان “هشت بهشت” با این پیشپرده، به سراغ حسینعلی بهاء رفته و صابونفروش (مشاور بهاء) را “سامری” امت و خود بهاء را نیز عِجل (گوساله) سامری خطاب کردهاند. طبق گفته اینان: فعالیت بهائیت بر دو پایه اصلی استوار است: ۱ــ دروغ و داستانسرایی؛ ۲ــ قتل مخالفان خویش.[۵]
جالب این است که به گزارش “هشت بهشت”: بهائیت نیز بعد از مرگ بهاء (۱۳۰۹.ق)[۶] دچار تشتت و تفرقه شد و افرادی از آنها به خیالاتی افتادند که بعضاً برایشان هزینهای سنگین (= ترور) را دربرداشت: ۱ــ میرزا زرندی موسوم به نبیل، “در این اثنا به خیال داعیه افتاد… پسران خدا خبردار شده دو نفر فرستادند آن لنگ بیچاره را خفه کردند.”[۷] ۲ــ “پهلوان کچل صابونپز… به حیفا رفت و در آنجا رأیت دعوی برافراشت… . عباس افندی نیز در مقابل، کاغذی به خط میرزا حسین بها (پدرش) بیرون آورد که ای اعضای من عبد حاضر مدتهاست کافر و مرتد شده… آنگاه به سیف قهر او را بزنید… ناچاراً… باز اظهار ندامت کرده عود به قراول خود نمود.”[۸] ۳ــ جعفر کفاش با سید اسماعیل صباغ با چند نفر دیگر در یزد این ادعا را دارند؛[۹] ۴ــ حاج میرزا احمد مشرفزاده کرمانی نیز در بمبئی اوراق و الواح بسیار چاپ نموده است.[۱۰]
تعابیری که در “هشت بهشت” نسبت به بهائیت آمده تعابیری بسیار تند و گزنده است که نشاندهنده خشم بسیار نویسندگان آن نسبت به دکانسازی رقیب، و رقیب دکانساز، میباشد. نمونههایی از این تعابیر چنین است: “و هر یک از اصحاب خود را عناوینی جدید بخشید. تابعین میرزا حسینعلی در بلاد ایران و روم [عثمانی] به اغواء و اضلال مردم مشغول شدند… و الواح خوشخط بیمعنی زحرف و به هر هوشیار نمود… و برای هر یک از این اوباش بیحس و بیشعور که چون یربوع کور از هر شعاع و نوری بیبهره و محروم بودند آن قدر تمجید و تبجیل، لفظاً و کتباً، گفت و نوشت که برای آن بیچارگان احمق هم امر مشتبه شد.. و عجبتر اینکه این اشخاص از رذالت فطرت و فساد اخلاق و کراهت صورت و سیرت، آن قدر جاهل و بیشعور و چشمبسته میباشند… آن قدر قشری و احمق و چشمبسته و مقلد هستند که گویا رایحه علم و تحقیق به مشامشان نرسیده” است.[۱۱]
تصویر میرزا حسینعلی بهاء (پیشوای بهائیان) از نگاه نویسندگان “هشت بهشت”، و در واقع از دیدگاه ازلیان، چنین است: “میرزا هم جز اباطیل و اکاذیب و قصص بیاصل و دروغ چیزی بهدست نداد. در کلمات این خدا این قدر ساختهکاری و تصنّع و استراق[۱۲] موجود است که هیچ ذهن سلیمی نمیتواند تصور کند… . در وقت نزول آیات خودش با یک صدای کریهِ مُنکَرِ بسیار خنکی راه میرود… و کچلک هم قلم اعلی را برداشته و روی کاغذ خطهای لایقرء میکشد… .”[۱۳] در جای دیگر نوشتهاند: “شگفتتر از همه چیز اینکه آقا میرزا خدا [= حسینعلی بهاء] بعد از این همه ظلمهای فاحش و نابکاریهای بَیِّن و خیانتهای آشکار و دزدیهای برملا و سفک دماء[۱۴] و قتل نفوس و غصب حقوق و نقض عهود، خود را حسین مظلوم… میخواند”![۱۵]
منبع: هشت بهشت ادعانامه فرقه ازلی علیه بهائیت، نویسنده: حمیدرضا روحانی
———————————————————————————————————
پانویس
[۱]ــ دیّان به دست عوامل حسینعلی بهاء ترور شد. [۲]ــ هشت بهشت، ص۳۰۳؛ من یُظهرهالله کسی است که قرار بوده است خداوند او را پس از باب، ظاهر سازد و باب به کرات در آثار خود، از وی سخن گفته است. [۳]ــ همانجا. [۴]ــ همان، ص۳۰۴ [۵]ــ هشت بهشت، ص۳۰۸، یکی از موارد آن است. [۶]ــ همان، ص۳۰۹ [۷]ــ همان، ص۳۱۰ [۸]ــ همان، ص۳۱۱ [۹]ــ همان، ص۳۲۰ [۱۰]ــ همانجا. [۱۱]ــ همان، ص۳۰۹ [۱۲]ــ صورتسازی و دزدی از این و آن. [۱۳]ــ هشت بهشت، ص۳۱۴ [۱۴]ــ ریختن خونها. [۱۵]ــ همان، ص۳۰۹